- مادر کبیری زندانی دو نظام بود. شاه نتوانست او را اعدام کند اما شیخ کار ناتمام شاه را به پایان برد.
- بچهها مقاومت کنید. پیروزی از آن ما و مردم است.
«بهراستی برای سازمان ما، مایه افتخار است که مربی نسلی بود که در آن زن قهرمان ایرانی به درجهای از تکامل و رشد و آگاهی و ایمان ارتقا یافته که با درک تفاوت عظیم بین تفالهها و پسماندههای قرونوسطایی که خمینی جلاد به نام اسلام و قرآن عرضه میدارد و اسلام انقلابی و توحید ناب، در مقابل او میایستد و در این راه بار شکنجه و اسارت و شهادت را قهرمانانه میپذیرد».
سمبل زن انقلابی مجاهد خلق، اشرف رجوی
پنجم دی یادآور سالگرد شهادت معصومه شادمانی(مادر کبیری) از زنان پیشتاز مجاهد خلق است. معصومه شادمانی در سال ۱۳۱۰ چشم به جهان گشود. او تا ۴۰سالگی و قبل از اینکه پا به دنیای مبارزه بگذارد، مادر ۵فرزند بود و بهعنوان یک زن خانهدار زندگی معمولی داشت. در سال ۵۰ از طریق مجاهد شهید، مصطفی جوان خوشدل با مجاهدین و آرمانهای انقلابی آنان آشنا شد. از آن هنگام شیفتهٔ آنان گشت، دست از همه چیز شست و بهصورت حرفهای مبارزه را برگزید.
بخشی از کارنامهٔ درخشان مبارزاتی مادر کبیری در زمان شاه
مادر کبیری همراه با فرزندان خود در بسیاری از فعالیتهای سازمان مجاهدین در زمان دیکتاتوری سلطنتی حضور داشت. او گاه بهطور همزمان چند مأموریت را پیش میبرد. از یکسو در کار سازماندهی خانوادهها و مادران زندانیان سیاسی بود، از سوی دیگر اعتراضات اجتماعی به نفع زندانیان سیاسی را پیش میبرد. قابل توجه اینکه او یکی از سازماندهندگان تظاهرات قم، در صحن حرم حضرت معصومه بود. در این تظاهرات معصومه شادمانی با طراحی هوشیارانهاش توانست ضمن اجرای موفق تظاهرات همهٔ مادران شرکتکننده را از چنگ مأموران ساواک فراری دهد.
معصومه شادمانی همزمان حمایت و پشتیبانی از تیمهای عملیاتی را نیز به عهده داشت. او در وصل ارتباط اعضای سازمان با رهبری آن در در داخل زندان نیز فعال بود.
خانهٔ او همچنین محل اختفای مجاهد قهرمان محمود شامخی، از کادرهای ورزیده و سابقهدار مجاهدین بود. محمود بعد از ضربه ۱۳۵۰ از فلسطین به داخل آمده و در حال سازماندهی مجدد مجاهدین بود.
دستگیری و مقاومت در زیر شکنجه
معصومه شادمانی در سال ۵۳هنگام نقل و انتقال یک چمدان اسلحه و مهمات تیمهای عملیاتی مجاهدین دستگیر و بلافاصله تحت شکنجههای وحشیانهٔ ساواک قرار گرفت. دژخیمان میدانستند که معصومه شادمانی اخبار زندان را به بیرون منتقل میکرده، دنبال اطلاعات او بودند؛ اما همانطور که انتظار میرفت، سینهٔ رازدار این مادر قهرمان، در برابر شکنجههای ساواک شاه، گشوده نشد. از همین رو در بیدادگاه شاه، به اعدام محکوم شد، این حکم در بیدادگاه دوم به حبس ابد تقلیل یافت.
درک ارزش کاری که مادر کبیری در آن زمان انجام داد در آن موقع جز برای معدودی فرزندان مجاهدش که از نزدیک با او در ارتباط بودند مقدور نبود. زیرا در آن شرایط سرکوب و اختناق دیکتاتوری سلطنتی به میدان کشیدن زن مجاهد خلق به مبارزهیی خونین و دشوار، آن هم با داشتن ۵فرزند، نه معمول زمانه بود و نه بسیاری از اذهان ساده توان هضمش را داشت. اما مادر کبیری اینگونه مانند سایر زنان مجاهد خلق، بذر انقلاب و باور به توانستن را در ضمیر تودههای مردم افشاند. ثمرهٔ پیشتازی او بعدها خودش را در شرکت پرشور و میلیونی زنان میهنمان در انقلاب ضدسلطنتی نشان داد.
معصومه شادمانی پس از پشت سر گذاشتن یک دوره سخت شکنجه به زندان قصر منتقل شد و مدت ۵سال را در آنجا بهسر برد. دوران زندان سرفصل دیگری از زندگی مبارزاتی او بود. وی در زندان با آزمایشهای دشوارتری روبهرو شد. ضربه اپورتونیستی سال ۵۴ یکی از این آزمایشهای دشوار بود اما معصومه شادمانی در پیمودن راهی که برگزیده بود تردیدی به خود راه نداد و بر مواضع انقلابی خود استوار ماند. او پس از تحمل ۴سال و ۶ماه زندان همراه با شکنجه، جزو آخرین دستهٔ زندانیان سیاسی بود که به همت خلق قهرمان ایران از زندان شاه آزاد شد.
معصومه شادمانی پس از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی
معصومه شادمانی بلافاصله پس از آزادی از زندان با تجربهای پربارتر و درکی بسیار عمیقتر از گذشته به پیمودن راه فرزندان مجاهد خود ادامه داد. او بهعنوان یکی از کادرهای ارزندهٔ مجاهدین بهصورت تماموقت در انجمنها و ستادهای متعلق به سازمان مشغول به فعالیت شد. خانهٔ او بهعنوان یکی از پایگاههای مخفی برای پیشبرد امر مبارزه در اختیار سازمان قرار داشت و به محل انتشار نشریه مجاهد تبدیل گشت؛ نشریهای که در آن زمان بهصورتی مخفی منتشر میشد.
یک خاطرهٔ جالب
یکی از برادران مجاهد که در دوره چاپ مخفی نشریهٔ مجاهد از نزدیک با مادر کبیری ارتباط داشته خاطرهای نقل میکند که گویای روحیه پرشور مادر کبیری است:
«ما مجبور بودیم نشریه مجاهد را در محل امنی تحریر و صفحهبندی و آماده چاپ کنیم. برای این کار چند پایگاه در نظر گرفته شده بود. پایگاه اصلی، خانهٔ «مادر کبیری» در خیابان مبارزان بود. ناشناخته ماندن این پایگاه برایمان بسیار مهم بود. بهعلت ترددهای ناگزیری که داشتیم عاقبت این پایگاه مورد شک واقع شد و یک روز پاسداران کمیته مرکزی به آن حمله کردند. ما برای از بین نرفتن امکانات پایگاه مجبور به مقاومت شدیم. در این میان مادر کبیری مثل شیر میغرید و یک لحظه آرام و قرار نداشت. او آنچنان به مزدوران کمیتهچی حمله میکرد که آنان در لاک دفاعی فرو رفته بودند. مادر کبیری برای جمعیت انبوهی از اهالی محل که در حمایت از ما جمع شده بودند، سخنرانی کرد. در پرتو افشاگریهای او ما نیز موفق شدیم با استفاده از فرصت، دستگاههای چاپ نشریه را از پایگاه خارج کنیم. پس از آن نیز مادر کبیری با شجاعت غیرقابل وصفی به کمیته مرکزی رفت و با فرماندهٔ آنجا به نام عزت شاهی [با نام مستعار مطهری] ـ که از زمان شاه او را میشناخت ـ برخورد کرد. ایستادگی مادر کبیری به قدری مؤثر بود که فردایش مجبور شدند تمام اموالی را هم که به غارت برده بودند برگردانند».
مادر کبیری بهعلت شناختهشدگی و محبوبیتی که در میان مردم داشت در اولین دوره انتخابات مجلس شورای ملی بهعنوان یکی از کاندیداهای مجاهدین معرفی شد.
فعالیتهای مادر کبیری پس از آغاز مبارزه مسلحانه
پس از آغاز مبارزه مسلحانه در ۳۰خرداد ۱۳۶۰، مادر کبیری با رشادت و قاطعیت تمام در صحنه مقدم نبرد حضور یافت. او با شوری انقلابی در مأموریتهای سازمانی شرکت میکرد. عاقبت در جریان یکی از همین مأموریتها دستگیر و به شکنجهگاه اوین منتقل شد. لاجوردی جلاد که مادر را بهخوبی میشناخت و از مواضع قاطع او علیه ارتجاع خبر داشت کینه عمیقی از او به دل داشت. به همین دلیل با شقاوت و رذالت بیمانندی به شکنجه او پرداخت. کسانی که در زندان همبند مادر کبیری بودهاند، از مقاومتهای حماسی او خاطرهها دارند. یکی از آنها نوشته است:
«شدت شکنجهها به حدی بود که بر اثر شلاقها گوشت و پوست هر دو پای مادر کبیری از ساق به پایین ریخته بود و استخوانهای کف پایش دیده میشد. او به حدی لاغر شده بود که عینک بر صورتش قرار نمیگرفت».
مادر کبیری قهرمان با شجاعت و پاکبازی تمامی شکنجهها را تحمل کرد. در ادامه این گزارش آمده است: «او هر جا که فرصتی به دست میآورد، سایرین را به مقاومت تشویق میکرد و فریاد میزد:
«بچهها مقاومت کنید. پیروزی از آن ما و مردم است. خمینی رفتنی است».
شهادت مادر کبیری
پنجم دیماه ۱۳۶۰
در این روز خونین مادر کبیری را به دستور اسدالله لاجوردی به میدان تیر بردند. مطابق برخی گزارشها لاجوردی ـ که خود زمینهساز و شکنجهگر مادر کبیری بود ـ در ساعت تیرباران نیز حضور داشت و خودش به مادر کبیری تیر خلاص زده است.
معصومه شادمانی(مادر کبیری) زندانی دو نظام بود، با هر دو نظام جنگید و توسط شکنجهگرانش شکنجه شد. شاه نتوانست او را اعدام کند اما شیخ کار ناتمام شاه را به پایان برد.
باشد تا نسلهای آینده چنان که شایسته است حماسهٔ مادر کبیری را قدر بشناسند و این برگ زرین از تاریخچهٔ سراسر رزم و فدای مجاهدین به راهنمای زندگی و عمل زن ایرانی در مسیر رهایی تبدیل گردد.