در فراق (بابا) آن که با پروازش قلب مجاهدین را آتش زد...
محمد سیدی کاشانی، نامی است که در مجاهدین با متانت، شادابی، ترانه سرودهای انقلابی، وفاداری و بیش از نیم قرن مبارزه با دو دیکتاتوری آمیخته است.
مجاهد سرفرازی که سابقهای نیمقرنی در مبارزه با دو دیکتاتوری(شاه و شیخ) در کارنامه خود داشت و پیکرش از گلولههای ساواک شاه و پاسداران خمینی مجروح بود. سینه او یک بار آماج گلوله دیکتاتوری حقیر شاهنشاهی و یک بار هدف گلوله جلادان شیخ قرار گرفت و این مدال شرافت و پایداری است که با افتخار نصیب محمد سیدی کاشانی(بابای مجاهدین) شد.
سرودهای مجاهدین در ابتدای انقلاب ضدسلطنتی با نام سیدی کاشانی همراه بود. اما شنیدن از دور کجا و دیدن و در کنار او بودن کجا؟ دنیایی که غیرقابلوصف است. مجاهدین او را بابا مینامیدند.
اگر چه خود را کوچکتر از آن میدیدی که با او همصحبت شوی؛ اما بابا آنقدر بزرگ بود که با چهره خندان و بیآلایش خود، در هر مواجههای با هر کس، زودتر به سراغ آدم میآمد.
چند ویژگی او همیشه برجسته بود:
رها شدن از هر چه وابستگی دنیای پر زرق و برق مناسبات مصرفی،
دوری از هر چیزی که رنگی از تکبر یا فخرفروشی بهخاطر سرمایه سیاسی و سابقه انقلابیگری داشته باشد.
چهره بشاش و لبانی که لبخندی در اوج وقار و متانت ذاتیاش بود.
او تاریخ مجسم مقاومت نیم قرن اخیر ایران بود. وقتی که مبارزه سیاسی با سرکوبهای مستمر حکومت استبدادی سلطنتی با سقوط دیکتاتوری شاه به پایان رسید «بابا» که با جریانهای سیاسی پایانی دهه ۳۰ و ابتدای ۴۰ کار میکرد، دریافت که دیگر خود را باید تعیینتکلیف کند. خودش میگفت که: «با سرکوب تظاهرات خرداد ۴۲ به این ایمان آوردم که تنها مسیر باقیمانده، مبارزه مسلحانه با دیکتاتوری شاه است. به این ترتیب بود که به سراغ محمد حنیفنژاد، بنیانگذار مجاهدین، که مبارزه مسلحانه را پی نهاد رفتم».
خودش میگوید درپی اولین دیدار با محمد حنیفنژاد مفتون او شد و از آن روز تا روز عروجش، دیگر تمامی تار و پودش با اسم و رسم مجاهدین عجین شد همانگونه که تاریخ سازمان مجاهدین هم با پاکبازی و پایداری انقلابی سیدی کاشانی و مانندان او نوشته شد.
حضور او با سن و سال و سابقهای که داشت(و با وجود تمامی عوارضی که از گلولههای شاه و شیخ در پیکرش حمل میکرد) در کنار مجاهدین در اشرف و لیبرتی همواره هر مجاهدی را به احترام عاشقانه به او وا میداشت. آدم بیاختیار در دیدار او یاد بنیانگذاران مجاهدین و نهالی که اینک به یک درخت با ریشههایی عمیق تبدیل شده بود، میافتاد.
با اینکه خودش دو بار مجروح شده بود و بیماری و جراحت، همواره مشکلات زیادی برایش ایجاد میکرد اما بزرگورانه از دیگر مجروحان حملات تروریستی پاسداران و اینکه در چه وضعیتی بهسر میبرند، میپرسید.
برای هر مجاهدی بهعنوان یک عضو سازمانی که او از اولین اعضایش بود، دیدن او، بودن در کنارش و هم صحبت شدن با او، بالاترین ارزش و سرمایه مبارزاتی محسوب میشد.
برای طی کردن مسیر فدا و صبر و پایداری در مبارزه، علاوه بر داشتن آرمان انقلابی، نیاز به سمبلهایی عینی در این مسیر نیز یک ضرورت است طبعاً در مجاهدین بهواسطه حضور مستقیم خواهر مریم در رأس جنبش، سرمایههای اینچنینی بسیاری وجود دارد.
و «بابا» (سیدی کاشانی) یکی از والاترین نمونههای آن سرمایههای درخشان بود. او خود، مریم رجوی را، مریم رهایی میخواند. او معتقد بود که مریم رجوی، مجاهدین را از هر گونه تکبر، قدرتطلبی، برتریخواهی و ویژهبودن رها کرده و انرژیهای آنها را تماماً به سوی هدفی جاودانه که آزادی و رهایی مردم ایرا ن است، سوق میدهد. او خانم رجوی را گوهر رهایی میخواند گرچه که خودش در واقع یکی از آن گوهرها بود. کسی که اولین عملیات انقلابی علیه دیکتاتوری شاه را انجام داد. اولین سرود مجاهدین را ساخت. از اولین مجاهدین عضو سازمان مجاهدین در کنار حنیفنژاد و سعید محسن بود. اما او خود رها از هر تمایلی به برتریجویی بود. او «محمد سیدی کاشانی رها» بود.
به این جهت حضور او در هر محل و مناسبتی در کنار یارانش و چندین نسل مجاهدین عطر رهایی و بیرنگی میپراکند. فراق او گرچه قلب مجاهدین را آتش زد، اما سنت بیآلایش و وفای به پیمان و فدای همه چیز برای دیگران و تمام جلوههای پاک زندگی برای مردم خواستن را در زندگی و مبارزات خودش محقق کرد و نشان داد که میتوان بیش از نیم قرن تمامی آرزوهای شخصی خود را فدای آزادی، رفاه و عدالت اجتماعی تمامی مردم کرد. او خود به این شاد بود و به اینگونه زیستن میبالید. بابا پرواز کرد اما سنت یگانگی و وفا و پایداری به پیمان با خدا و خلق و آرمان رهایی را برای همگان به یادگار گذاشت.