زندگینامه شهید
سید مرتضی مدنی در مرداد سال۱۳۳۹ در شهرستان تویسرکان به دنیا آمد و در نارمک تهران زندگی کرد، او از دوران کودکی با درد و رنج در زندگی آشنا شد، و همیشه آرزو میکرد امکان و فرصتی داشته باشد تا بتواند کار کند و مشکلات زندگی را برطرف کند.
بعد از گرفتن دیپلم بهخاطر کفالت مادرش از سربازی معاف و مشغول به کار شد، بعد از اخذ معافی از خدمت به استخدام شرکت شیلات در تهران درآمد و از اواخر سال۵۹ به شیلات بندرعباس منتقل شد.
در مهر ۱۳۶۰ به تهران آمد که در جریان تظاهرات ۵مهر دستگیر شد.
مرتضی از سنین نوجوانی بهدلیل زندگی با محرومان و نیازمندان ، همیشه آرزو داشت دنیایی ساخته شود تا همه مردم بتوانند در رفاه و آسایش زندگی کنند.
با این انگیزه و برای ساختن جامعهیی بر اساس عدالت در تظاهرات سال۵۷بهطور فعال شرکت میکرد، بعد از بهمن ۵۷ و آشنایی با سازمان مجاهدین، هوادار سازمان شد.
اما بهدلیل اینکه به کار اشتغال داشت و نمیتوانست در ارتباط دائم با سازمان باشد، هر زمان که میتوانست با یکی از انجمنهای محلات در شرق تهران همکاری میکرد.
او ضمن شرکت فعال در تظاهراتها و میتینگهای مجاهدین در فروش نشریه و برخی کارهایی که بچههای انجمن مراجعه میکردند و نیاز داشتند وارد میشد.
مرتضی اواخر سال۵۹به بندرعباس منتقل شد، و آنجا نیز همواره پیگیر وضعیت در تهران و شرایط سازمان بود و بعد از ۳۰خرداد هم خبرهای تهران و سازمان را پیگیری میکرد.
مرتضی مدنی در آستانه تظاهرات مسلحانه ۵مهر ۱۳۶۰ _به همین منظور_ به تهران آمد و در جریان این تظاهرات دستگیر شد.
او را ابتدا به کمیته خیابان وزرا و از آنجا به اوین بردند و چون ارتباطش را با تظاهرات ۵مهر کشف نکردند به ۱۵سال حبس محکوم کردند.
مرتضی در دوران محکومیت در بند ۴قزلحصار همواره شاداب و تکیهگاه سایر زندانیان مجاهد، بود و تا آخرین لحظه از مجاهدین و رهبری مجاهدین هواداری میکرد.
وی بعد از مدتی به زندان گوهردشت منتقل شد و چند ماه قبل از اعدامها در سال۶۷ به همراه تعدادی از زندانیان به اوین تبعید شد.
در آخرین ملاقات قبل از اعدامهای ۶۷ به مادرش گفت اینجا شرایط خیلی تغییر کرده و ممکن است ما را اعدام کنند.
در روز ۹آذرماه سال۶۷که مادرش به تنهایی برای ملاقات به اوین مراجعه کرده بود، به او گفتند روز بعد پدرش برای تحویل گرفتن ساک به اوین مراجعه کند.
روز ۱۰آذر که پدرش برای تحویل گرفتن ساک به اوین مراجعه کرد، به پدرش گفتند از مرتضی مدنی سه سؤال کردیم ۱- آیا نظام را قبول داری؟ گفت نه ۲-آیا سازمان مجاهدین را قبول داری؟ گفت آری ۳- آیا حاضری مصاحبه کنی؟ گفت نه!،ماهم او را اعدام کردیم .
پاسداران به پدرش گفته بودند نباید سیاه بپوشید و مراسم بگیرید، بعد از آن مادر در جستجوی مزار فرزندش در بهشت زهرا با سایر مادران شهیدان هم آشنا شد.
مزدوران رژیم برای متفرق کردن مادران از بهشت زهرا در اواخر سال۶۷در هر گوشه و قطعه بهشت زهرا یک سنگقبر برای هر یک از شهدا معرفی کردند، و به این ترتیب تلاش کردند همه را متفرق کنند.
در این رابطه اواخر سال۶۷ آدرس سنگی در قطعه ۱۰۶بهشت زهر را به خانوادهاش دادند، بعد از شهادت شهید سرفراز قتلعام مادرش دچار بیماریهای مخلتف از جمله بیماریهای عصبی شد و سرانجام در سال۱۳۸۳درگذشت.
تصاویر یادگاری
تصویر مزار شهید
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
با ارسال تصاویر و زندگینامه شهید، ما را در تکمیل شناسنامه شهیدان یاری رسانید. >>> تلگرام مجاهد: @mojahedin_org