زندگینامه شهید
علیمحمد مجیدی در سال ۱۳۲۸ روستای دیوکلا در۱۵ کیلومتری شهر آمل بهدنیا آمد. دوران تحصیلات ابتدایی را در همان روستا سپری کرد و دوران متوسطه را تا گرفتن دیپلم در شهر امل به پایان برد.
وی از همان نوجوانی با شرکت در جلسات مذهبی که با نظام شاهنشاهی مخالف بودند، با مسایل سیاسی آشنا شد.
وی همزمان با اوجگیری مبارزات نیروهای انقلابی با نظام سلطنتی، جلسات متعدد سخنرانی در راستای افشای ماهیت سرکوبگر حاکمیت شاه، در روستایشان برگزار میکرد.
علیمحمد برای ادامه فعالیتهایش به آمل رفت و در آنجا یک مغازه کفاشی باز کرد تا بتواند در پوش آن به فعالیتهایش علیه حاکمیت پهلوی ادامه بدهد.
وی در کنار مغازه کفش فروشی، در اتاق کوچکی که برای همین منظور در نظر گرفته بود، هماهنگیهای مورد نیاز با همرزمانش را برای ادامه فعالیتهایشان انجام میداد. او در جعبههای کفش، اعلامیههای ضد نظام حاکم را جا سازی میکرد و به این صورت آنها را توزیع مینمود.
وی که از اختلاف عمیق طبقاتی، ناشی از فساد حاکمیت جبار سلطنتی، قلبی پردرد داشت، از هر امکانی برای افشای عاملان این وضعیت استفاده میکرد و در این مسیر بسیار فعال بود.
علیمحمد قبل از انقلاب به نام و آرمان سازمان مجاهدین آشنا شد. وی از طریق مجاهد شهید رمضان ذبیحی با سازمان ارتباط داشت و فعالیتهایش را با وی و مجاهدان شهید ایرج جلالی، خسرو شفیعنژاد و احمد اکبری هماهنگ میکرد.
به همت وی و همرزمانش، نمایشگاه کتابی در ۱۲ شهر مازندران تشکیل شد، وی مرتب به شهرهایی که در آنها نمایشگاه راهاندازی شده بود، سرکشی میکرد، تا به امور نمایشگاهها رسیدگی کند.
اولین بار که اعلامیه ۱۲ مادهای سازمان که در زندان تدوین شده بود، پس از ضربه اپورتونیستهای چپنما به او داده شد، گفت: «تازه میدانم دارم چکار میکنم». وی با علاقهیی وصفناپذیر آنها را گرفت، تکثیر و در شهر پخش نمود.
وی در هماهنگی با همرزمان مجاهدش در تمامی تظاهراتهای ضد رژیم شاه در سال ۱۳۵۷ در شهر آمل، نقشی فعال داشت و از آنجا که بسیار پرشور و فعال بود و در همه تظاهراتها حضور داشت، برای مردم شهر آمل نامی شناخته شده بود.
پس از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی، همراه با بقیه همرزمانش ستاد جنبش ملی مجاهدین آمل را راهاندازی کرد. اولین نشست ستاد نیز درخانه او برگزار شد. آن شب میگفت: «این بهترین شب زندگی من است. خانه من، خانه مجاهدین خلق شد، سرانجام بهآرزویم رسیدم».
علیمحمد در ستاد آمل با همه توان خود مشغول بهکار شد و در تمامی فعالیتهای تبلیغاتی، سیاسی و اجتماعی جنبش ملی مجاهدین، نقش کلیدی داشت. پس از مدتی وی به تشکیلات قائمشهر منتقل شد و به فعالیتهایش در ستاد آنجا ادامه داد.
پس از تظاهرات بزرگ سازمان در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، در اعتراض به سرکوب آخرین قطرات آزادیها و به خاک و خون کشیدن این تظاهرات به فرمان خمینی ملعون و آغاز مبارزه مسلحانه انقلابی، وی نیز به همراه همرزمان مجاهدش به مبارزه مخفی روی آورد.
در اولین روزهای فاز نظامی، خانه وی در قائمشهر، لو رفت و توسط پاسداران جنایتکار به محاصره در آمد و وی به همراه همسر مجاهدش رقیه نصیری دستگیر شد.
وی را پس از بازجوییهای اولیه، به زندان آمل منتقل کردند. در آنجا پس از شکنجههای سنگین، به اعدام محکوم کرده و پس از چند روز در روز ۱۳ تیر ۱۳۶۰ به پارک جنگلی هراز در اطراف آمل برده و بهشهادت رساندند و بدین ترتیب این مجاهد پاکباز و استوار به خیلی عظیم شهدای مجاهد خلق پیوست.
همسرش مجاهد شهید رقیه نصیری نیز همراه وی در همان روز در جنگلهای آمل تیرباران شد و بهشهادت رسید.
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
با ارسال تصاویر و زندگینامه شهید، ما را در تکمیل شناسنامه شهیدان یاری رسانید. >>> تلگرام مجاهد: @mojahedin_org
خاطرات
تصاویر یادگاری
تصویر مزار شهید