زندگینامه شهید
مجاهد قهرمان امین مکوندی در سال۱۳۵۵ در مسجد سلیمان به دنیا آمد، تحصیلات ابتدایی را در اهواز آغاز کرد و در سال۱۳۷۶ هنگامی که سال آخر هنرستان فنی را پشتسر میگذاشت، به ارتش آزادیبخش پیوست تا با نبرد در راه سرنگونی رژیم شرکت کند.
او در مصاحبه با سیمای آزادی گفت: «وقتی تصمیم گرفتم که ۱۰۰درصد به ارتش آزادیبخش بیایم، ۴۸ساعت بیشتر طول نکشید که خودم را رساندم و پیوستم."
عشق امین به آزادی و احقاق حقوق مردم باعث شیفتگی او به مجاهدین شد و او در این رابطه گفت: «کوچک بودم شنیده بودم که سازمانی هست از حق و حقوق مردم دفاع میکند. کم کم بزرگ شدم و توانستم از تلویزیون سیمای مجاهدین چیزهایی را بفهمم، و شعورم در رابطه با سازمان بالا رفت و توانستم کمی آشناتر شوم».
امین با اینکه سابقه زیادی در روابط و مناسبات مجاهدین نداشت، اما بهدلیل پیوند عمیقی که با مجاهدین و آرمان آنها داشت، ره صد ساله را یکشبه پیمود.
با این انگیزه صیقلخورده انقلابی است که امین دورههای آموزشی خود را با موفقیت پشت سر میگذارد، عشق و ایمان او به آزادی مردم و اشتیاقش به شرکت هر چه سریعتر در نبرد علیه دشمنن ضدبشری باعث بالارفتن سرعت او در گرفتن آموزشها بود.
سرانجام روز دهم مرداد ۷۹ در منطقه مرزی موسیان هنگامی که نیروهای اعزامی وزارت اطلاعات، مزدوران تیپ ۶۵ مخصوص و نیروهای ضربت لشکر نوهد به تلافی ضربات دریافتی از واحدهای عملیاتی مجاهدین در داخل کشور به داخل خاک عراق سرازیر شدند تا با کنترل تمام منطقه و تهاجم به پایگاهها و نقاط استقرار مجاهدین از مجاهدین انتقام بگیرند، امین قهرمان به همراه همرزم دیگرش ایرج قیطاسی فرزند دلاور مردم کرمانشاه بهشهادت رسیدند.
در رابطه برخورد قهرمانانه امین طی رزمی که در آن بهشهادت رسید یکی از همرزمانش میگوید: «در روز نبرد در یک نقطه زیر رگبار شدید آر.پی.جی دشمن قرار گرفتیم. دو نفرمان مجروح شدند و من سالم بودم.
شروع به بستن زخمهای بچهها کردیم، وقتی بچههای مجروح را به جای مطمئنی رساندیم، از امین پرسیدم حال خودش چگونه است، آیا زخمی نشده است؟ با آرامش گفت "چرا، مثل اینکه من هم یک زخمی دارم».
این حرف را طوری گفت که انگار جراحت کوچکی دارد، به پایش نگاه کردم و باورم نشد، یک ترکش بزرگ به پایش خورده بود و چندین ترکش کوچک هم در گلو و سینهاش داشت. اما امین اصلاً به روی خودش نیآورده بود و وقتی هم متوجه شدیم او با خنده و شوخی و با روحیهیی بالا برخورد میکرد.
در بحبوحهیی که گرمازدگی، تشنگی و بیآبی نزدیک بود چندین نفرمان را از پا درآورد، امین بیآبی را به تمسخرمیگرفت و دست از شوخی برنمیداشت و میگفت: "بچهها بیایید هر کدام از بیشترین و خنکترین آب و نوشابهیی که تاکنون خوردهایم خاطره بگوییم و خودش شروع کرد به تعریفکردن و خندیدن».
مجاهد قهرمان امین مکوندی با شدت جراحاتی که داشت سرانجام موفق شد همچون دیگر همرزمان دلیرش پس از رویارویی قهرمانانه با خیل مزدوران دشمن، به دیگر یارانش در پشت جبهه بپیوندد. اما شدت جراحات وارده به او امان نداد و جانش را بر سر عهد خونینش با خدا و خلق نهاد.
خاطرات
تصاویر یادگاری
تصویر مزار شهید
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
با ارسال تصاویر و زندگینامه شهید، ما را در تکمیل شناسنامه شهیدان یاری رسانید. >>> تلگرام مجاهد: @mojahedin_org