زندگینامه شهید
شب را شما شکستید هان ای وجودتان روز معنای آفتابید هان ای طلایهداران مجاهد شهید آمنه ملک افضلی در یکی از روستاهای قائم شهر متولد شد. کمک بهخانواده اش در شالیزار و مزرعه، خاطرات کودکی او را تشکیل میداد. از دوران دبیرستان فعالیتش را شروع کرد. آمنه بهقطعات شعر فوق که از زبان برادر مسعود شنیده بود خیلی علاقه داشت، همیشه با خودش میخواند و بلند بلند تکرار میکرد. یک روز پیشنهاد کرد که این کلام موزون را بر در و دیوار دبیرستانشان بنویسند. بههمین خاطر، خودش سطل رنگی برداشت و وقتی که دانش آموزان بهکلاسها رفتهبودند، مشغول نوشتن شد. در اثنای نوشتن مزدوری بهنام مهدوی از آموزش و پرورش وارد دبیرستان شد و متوجه جمله ناتمام روی دیوار گردید. مزدور بهآمنه نزدیک شده و پرسید:چه مینویسی؟ آمنه با بی اعتنایی بهاو گفت: اگر کمی صبر کنی کارم را تمام میکنم و میبینی، مزدور که شناخت کاملی از آمنه داشت گره روسری او را گرفته و سیلی محکمی بهگوش آمنه زد. آمنه هم همانجا قوطی رنگ را بر سر و روی مزدور خمینی خالی کرد. این کار آمنه باعث بی آبرویی کامل آن مزدور شد و او بهخاطر این کار آمنه کینه زیادی از او بهدل گرفت. کینهای که بعد از دستگیری آمنه، موجب شد علیه آمنه پرونده سازی کند. شجاعت و جسارت آمنه زبانزد خاص و عام شده بود بهطوری که همه دانش آموزان، وقتی در مبارزه با چماقداران بهمشکلی برمیخوردند برای چارهاندیشی، سراغ آمنه میرفتند. آمنه همواره خاطراتش با عشق بهروستائیان زحمتکش آن منطقه و یادآوری چهرههای مهربان آنان عجین شده بود. هروقت بهیاد آنها میافتاد آرزو میکرد کاش بتواند روزی کاری کند که این مردم در آسایش و خوشبختی زندگی کنند. همین آرزو بود که آمنه و برادرش ابراهیم را برانگیخت تا در تلاش برای پس گرفتن املاکی که از روستائیان غصب شده بود شرکت کنند و هرکاری از دستشان برمیآید انجام دهند. مردمان حق شناس و مجاهد پرور آن منطقه نیزاین خواهر و برادر را بهخاطر همین کارهایشان بسیار دوست داشتند. ماجرای عشق بهمردم سرانجام سرنوشت آمنه را با مجاهدین خلق گره زد و او را در جریان تلاشها و مبارزاتش در سالهای ۵۸تا۶۰ که با شرکت فعال در تظاهرات و افشاگریها علیه سرکوبگریخمینی همراه بود، بهیک میلیشیای مجاهد خلق تبدیل کرد. از همان ابتدای سال ۶۰ وقتی آمنه متوجه شد که خمینی قصد سرکوب مردم و آزادیها را دارد، دیگر برای دفاع از هم میهنانش سراز پا نمیشناخت. در اردیبهشت همان سال با وجوداینکه امکان دستگیری او خیلی زیاد بود، در تظاهرات شرکت کرد و مسئولیت بخشی از تظاهرات را هم بهعهده گرفت. درهمان ماه آمنه نیز همچون هزاران میلیشیای دیگر دستگیر شد. خبر دستگیری او در قائم شهر و روستاهای اطراف خیلی سریع پیچید و همه نگران شدند که مزدوران رژیم چه بلایی بر سر او خواهند آورد. ولی آمنه قهرمان در زندان هم در برابر آنها ایستاد. آمنه را بهحدی شکنجه کردند که حتی یکبار تا یک قدمی مرگ هم رفت. و جلادان خمینی مجبور شدند او را بهبهداری ببرند تا زنده نگهش دارند شاید بهاطلاعات او دست پیدا کنند. اما آمنه حتی نمیگذاشت که او را بهطور موقت هم مداوا کنند. دژخیمان ضد بشری سرانجام در تاریخ ۲۷ تیر ماه سال۶۰ آمنه را بعد از شکنجههای وحشیانه اعدام کردند. قهرمان مجاهد خلق موقع اعدام نگذاشت چشمانش را ببندند و بهیارانش سفارش کردکه در نبودش اشک نریزند بلکه علیه خمینی که آزادی را از مردم سلب کرده، محکمتر و بیشتر مبارزه کنند. پیکر نیمه جان آمنهی قهرمان را بعد از اعدام در گودالی انداختند و او آنقدر در خون خودش پرپر زد که تمام بدنش کبود شده بود. ۲۵ سال از شهادت آمنه میگذرد ولی مطمئنا پیامی که آمنه ملک افضلی و هزاران آمنه دیگر از خود بهجای گذاشتند همچنان طنین انداز است که : «مردم بپاخیزید و بهفرارسیدن آزادی، امید و یقین داشته باشید!».
خاطرات
تصاویر یادگاری
تصویر مزار شهید
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
با ارسال تصاویر و زندگینامه شهید، ما را در تکمیل شناسنامه شهیدان یاری رسانید. >>> تلگرام مجاهد: @mojahedin_org