زندگینامه شهید
شکرالله مشکینفام متولد شهر بجنورد از دانشجویان دانشکده الهیات مشهد بود. از ابتدای ورودش به دانشگاه وارد مبارزات دانشجویی شد. بهخصوص در آن زمان مبارزات دانشجویی همراه با شکوفایی مبارزات مجاهدین، اوج بیشتری میگرفت.
تأثیر عمیق مبارزات سازمان مجاهدین خلق در شکرالله باعث شد که هر چه بیشتر دیدگاهش نسبت به مبارزه عمیقتر شده، و مسیر خود را بهخاطر مبارزه در راه خدا و خلق هموارتر سازد.
در سال۱۳۵۳ توسط دژخیمان ساواک دستگیر شد. او در ساواک زیر شدیدترین شکنجهها قرار گرفت اما خم به ابرو نیاورد و دارای روحیه عالی و تاثیرگذار روی هم بندیهای دیگرش بود. وی به یک سال زندان محکوم شد. در زندان به آرزوی دیرینه خود رسید و موفق شد با مجاهدین خلق ارتباط برقرار کند و با آرمانهای مجاهدین آشنا شده و به این آرمان تا انتهای زندگیش استوار باقی ماند.
ساواک به دو علت حساسیت زیادی روی وی پیدا کرده بود:
اول اینکه بهدلیل نام خانوادگی وی که موقع دستگیری فکر کرده بودند که او برادر رسول مشکینفام از اعضای مرکزیت سازمان است.
دوم اینکه اعلامیههایی که ساواک از او بهدست آورده بود اولین بار بود که در مشهد پخش شده بود و ساواک فکر میکرد گروه شکرالله شاخه مجاهدین در مشهد میباشد. لذا او را تا حد مرگ شکنجه کرده بودند ولی ”شکور“ قهرمانانه و با عشق به آرمانش همه را تحمل کرده بود.
در هنگام آزادی و خدا حافظی با یارانش از زندان بر ادامه راه مجاهدین تا به آخر تأکید کرد. او در سال۵۵ از زندان آزاد شد.
رژیم شاه شکرالله را از دانشکده الهیات مشهد اخراج کرد ولی او بعد از آزادی از زندان در تهران به ادامه تحصیل مشغول شد.
بعد از پیرزوی انقلاب او به مشهد برگشت و بهصورت فعالانه در جنبش ملی مجاهدین شاخه خراسان و حرکتهای دانشجویی شرکت داشت.
در تاریخ ۳۱فروردین ۵۹ وقتی که پاسداران خمینی قصد تصرف جنبش ملی مجاهدین در خیابان بهشت مشهد را داشتند او دلاورانه در مقابل پاسداران مقاومت کرد و بهمین دلیل بهوسیله شلیک پاسداران به سرش درجا شهید شد.
سند پزشکی قانونی شهادت مجاهد قهرمان شکرالله مشکینفام
آنچه در بالا دیده میشود، سند پزشکی قانونی مبنی بر گواهی فوت مجاهد شهید شکرالله مشکینفام است که در ۳۱فروردین سال ۱۳۵۹ (یعنی فقط یک سال پس از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی) در مشهد به ضرب گلوله پاسداران بهشهادت رسید.
در سند پزشکی قانونی قید شده است که: «… شکرالله مشکینفام بر اثر اصابت گلوله درگذشته است…». پاسداران با شلیک گلولهیی از تفنگ ژ-۳ در حمله به دفتر مجاهدین در مشهد، سرش را هدف قرار دادند.
این سند بهروشنی نشان میدهد که از اولین روزهای غصب حکومت مردم توسط خمینی دجال و ایجاد دیکتاتوری ولایت فقیه، سپاه پاسداران برای سرکوب و خفه کردن هر صدای مخالفی دست به ترور و کشتار میزد.
تشییع جنازه او در مشهد به یک تظاهرات بزرگ در مشهد تبدیل شد.
بیش از ۱۰۰هزار نفر در این تظاهرات شرکت کردند و پیکر شکرالله را تا محل آرامگاه ابدیش در بهشت رضای مشهد مشایعت کردند.
تشییع جنازه او آنقدر پر ابهت و با عظمت بود که در خاتمه این تظاهرات و خاکسپاری، مزدوران خمینی که از این تظاهرات و شعارهای ی انقلابی و پرشور مردم به وحشت افتاده بودند. ساختمان جوانان جنبش ملی مجاهدین را مجبور شدند تخلیه کرده و پس بدهند زیرا مردم در حین تشییع جنازه شعار میدادند. مجاهد مجاهد ستاد تو قلب ماست.
آری هر گوشه از این سرزمین قهرمانانی دارد که گذر سالها و نو شدن نسلها از عظمت و شکوه قهرمانی و حماسه آنها چیزی نمیکاهد بلکه در گذر زمان شکوه و عظمت پایداری آنها بیشتر مشخص میشود.
آنها تغییر میدهند، نو میکنند، گرد و غبار کهنگی را از سر و روی جامعه میزدایند و با وقاری تمام، به تاریخ میپیوندند.
مجاهد قهرمان شکرالله مشکینفام از این شمار قهرمانان است که آمد و رفت، و اینک یادش بر دلهای مردم مشهد و یاران مجاهدش، لحظه شاد و پرافتخاری حادث میکند که نه گفتنی است و نه تصویر کردنی، آنچنانکه بایسته و شایسته اوست.
یادش گرامی و راه و آرمانش جاودان
خاطرات
یک همرزم شکرالله خاطرهای از دستگیری و شکنجه او را به به شرح زیر نقل کرده است:
وقتی مجاهد را میخواندم، خاطره یک زندانی سیاسی از مجاهد شهید شکرالله مشکینفام را دیدم.
با خواندن آن خاطرهیی از مقاومت شکرالله به یادم آمد که آن را مینویسم: «روز ۱۶آذر ۵۳ بعد از حمله گاردیها به بچههایی که در دانشکده ادبیات مشهد... شعار میدادند و به پلیس سنگ میزدند، همه پراکنده شدند.
آن روز ساواک ۱۰ تا ۱۵نفر از جمله شکرالله مشکینفام را دستگیر کرد، تهرانی بازجو و شکنجهگر معروف برای بازجویی از تهران به ساواک کوهسنگی آمده بود.
روحیه برخی از بچهها بهدلیل وحشتی که ساواک ایجاد کرده بود، تضعیف شده بود. شکرالله که متوجه شده این موضوع شده بود، از سر شب تا صبح بچهها را با شوخیهای آموزندهاش روحیه میداد. ساواک با دوربینهای مخصوص عکسهای زیادی از کسانی که آن روزها به پلیس حمله کرده بودند گرفته بود.
تهرانی جلاد از روی عکسها و شاید هم از پرونده قبلی شکرالله فهمیده بود که یک سنگر استوار مقاومت در اتاق بچهها هست که نمیگذارد بازجوییهایش سریع پیش برود.
تهرانی سرزده وارد اتاق شد و از تکتک بچهها اسمشان را پرسید، وقتی نوبت به شکرالله رسید، قبل از اینکه فامیلش را بگوید تهرانی گفت میدانم مشکینفام، شکور هم بلافاصله جوابش را گذاشت کف دستش.
تهرانی با عصبانیت زد زیر گوش شکور... اما شکور خندید، تهرانی دوباره او را زد و شکور هم خندید. بچهها خیلی روحیه گرفتند و تهرانی هم دست و پایش را گم کرد و با لگد محکم به ساق پای شکور زد.
اما شکور خم به ابرو نیاورد و سرانجام تهرانی از شدت درماندگی او را به زمین پرت کرد. نگاه تحقیرآمیز شکور به بازجوی وحشی درس مقاومت بزرگی بود برای همه بچهها. به راستی آن شب او نشان داد که مهدی (گل سرخ انقلاب) درست میگفت که برای انسان مؤمن ”شکنجه کشک است“ .
آری هر گوشه از این سرزمین قهرمانانی دارد که گذر سالها و نو شدن نسلها از عظمت و شکوه قهرمانی و حماسه آنها چیزی نمیکاهد بلکه در گذر زمان شکوه و عظمت پایداری آنها بیشتر مشخص میشود.
قهرمانانی که آرام و صبور میآیند، جامعهٔ را بر میانگیزند و چیزی از گذشته را با دستاوردی نوین از آینده جایگزین میکنند.
آنها تغییر میدهند، نو میکنند، گرد و غبار کهنگی را از سر و روی جامعه میزدایند و با وقاری تمام، به تاریخ میپیوندند.
مجاهد قهرمان شکرالله مشکینفام از این شمار قهرمانان است که آمد و رفت، و اینک یادش بر دلهای مردم مشهد و یاران مجاهدش، لحظه شاد و پرافتخاری حادث میکند که نه گفتنی است و نه تصویر کردنی، آنچنانکه بایسته و شایسته اوست.
خاطرهای دیگر
هر قهرمان راه آزادی هزار یاد و خاطره و صد عهد و پیمان در دلها زنده میکند. روز سی و یک فروردین یکی از این هزاران یاد و خاطره از قهرمان ما در خطه مشهد است:
در بند ۱ زندان مشهد در سالهای ۱۳۵۳ و ۵۴هر روز درهای بند باز میشد و مجاهدین و مبارزین با چهرههایی رنجور و پیکرهایی خونین از شکنجه و شلاق، اما مغرور و سرفراز وارد بند میشدند.
یک روز نزدیکیهای ظهر صدای قفل و زنجیر در آهنین بند ۱بلند شد و مأموران ساواک دو سه نفر تازهوارد را به داخل بند هل دادند. بدن آنها خونین و مجروح بود. در بین آنها وضعیت یکی از همه بدتر بود. پاهای خونین و ورمکرده و صورت کبود و خندانش نظر همه را به خودش جلب کرد.
اسمش شکرالله بود ولی ”شکور“ صدایش میزدند. شکرالله مشکینفام از بچههای سرسخت و مقاومی بود که ساواک شاه خائن از دستش عاجز شده بود. در رابطه با سازمان مجاهدین خلق و پخش و تکثیر کتابها و اعلامیههای سازمان و کتابهای ممنوعه دستگیر شده بود.
تصاویر یادگاری
تصویر مزار شهید
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
با ارسال تصاویر و زندگینامه شهید، ما را در تکمیل شناسنامه شهیدان یاری رسانید. >>> تلگرام مجاهد: @mojahedin_org