زندگینامه شهید
میرحمزه میرعیسیپور در سال ۱۳۴۰، در لوندویل آستارا به دنیا آمد؛ تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در همانجا دنبال کرد و دیپلم خود را در آستارا کسب نمود.
وی در سال ۱۳۵۷، در جریان قیام مردم ایران بر علیه دیکتاتوری شاه خائن شرکت فعال داشت و در جریان تسخیر ساختمان سازمان ساواک در آستارا نقش مهمی ایفا کرد.
حمزه در همین ایام با مطالعه زندگینامه شهدای سازمان، با نام و آرمان سازمان مجاهدین آشنا گردید.
وی پس از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی، از طریق مجاهد شهید بهنام مهرانیپور، در ارتباط با سازمان قرار گرفت و از آن پس بهصورت حرفهیی فعالیتش با سازمان را شروع کرد. وی در دفتر اصلی جنبش ملی مجاهدین در آستارا حضور داشت و در مسئولیت تبلیغات، برگزاری جلسات سخنرانی، آموزش میلیشیا و تشکیل اکیپهای جوانان برای کمک به مردم نیازمند، فعال بود.
حمزه چندین سخنرانی در آستارا در معرفی و حمایت از سازمان انجام داد که بسیار تأثیرگذار بود.
بهرغم اینکه در دوران جوانی بود، بهدلیل رسیدگیهایی که به مردم میکرد، از محبوبیت بالایی بین آنها برخوردار بود و آنچنان مورد اعتمادشان بود که که بسیاری از مردم برای حل اختلافات فامیلی یا سایر مشکلات خود، از او کمک و راهنمایی میخواستند.
مزدوران رژیم که از او کینه زیادی به دل داشتند در سال ۱۳۵۹ او را در کنار یک میز کتاب در خیابان دستگیر کردند که بهمدت ۸ ماه در زندان بندر انزلی محبوس بود و نهایتأ پس از چندین بار اعتصاب غذا، با قید وثیقه سنگین آزاد گردید.
حمزه در تظاهرات بزرگ و سراسری سازمان در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، در اعتراض به سرکوب آخرین قطرات آزادیها، در شهر آستارا شرکت داشت و پس از سرکوب خونین تظاهرات توسط پاسداران بهفرمان خمینی و آغاز مبارزه مسلحانه انقلابی، بهمبارزه مخفی روی آورد. او همراه با مجاهد شهید بهنام مهرانیپور عضو یک واحد عملیاتی سازمان بودند که به مجازات عناصر سرکوبگر سپاه میپرداختند.
حمزه در پاییز سال ۱۳۶۰، توسط یک خائن خودفروخته شناسایی شد و در محاصره پاسداران جانی افتاد و دستگیر گردید.
وی پس از شکنجههای وحشیانه در بیدادگاه رژیم، به اعدام محکوم شد و به زندان شهربانی آستارا منتقل گردید.
حمزه در آنجا همراه با سه مجاهد دیگر که همگی حکم اعدام داشتند، در یک عملیات قهرمانانه، از زندان فرار کرد و فعالیتهای خودش را در ارتباط با سازمان از سر گرفت.
وی مجدداً حدود یکسال بعد، در مهرماه ۱۳۶۱، مورد شناسایی قرار گرفت و دستگیر شد و در زندان سپاه آستارا مدتها تحت بازجویی و شکنجههای وحشیانه قرار داشت. اما با استواری و پایداری بر مواضع مجاهدیاش، زیر سنگینترین فشارها در مقابل دژخیمان خمینی، سرخم نکرد.
زندانیان سیاسی و حتی زندانیان عادی به او علاقه زیادی داشتند و مورد احترام همه بود. هر بار رئیس زندان؛ پاسدار جنایتکار خانعلی موسوی، با تهدید سلاح در پی ممانعت از ورزش جمعی زندانیان سیاسی برمیآمد، حمزه با جسارت و رشادت تمام، از همرزمانش میخواست که از صف ورزش خارج نشوند و با روحیه تهاجمی، پاسدار مزدور را وادار به عقبنشینی میکرد.
او در زندان برای همرزمان مجاهدش کلاسهای آموزش برگزار میکرد و نماز جماعت را که نمادی از همبستگی و مقاومت زندانیان در مقابل زندانبانان جنایتکار بود، روزانه برگزار میکرد و در انتهای نماز نیایش مخصوص مجاهدین را با صدای بلند میخواند. وی پیوسته به همرزمانش یادآوری میکرد که حداکثر رسیدگی را به زندانیان عادی بکنند و از این رو بسیار مورد علاقه و احترام آنها قرار داشت.
حمزه را در زندان سپاه آستارا آنقدر شکنجه کرده بودند که پاهایش کاملاً زخم و سوراخ سوراخ بود. شکنجهگران خمینی، وی را با همان وضعیت، روی شن و خرده سنگهای شکسته و تیز میدواندند. شدت شکنجهها آنچنان سبعانه بود که گاهی حتی صدای اعتراض برخی زندانبانان رژیم، نسبت به این همه شقاوت، درمیآمد.
جانیان خمینی که در برابر عزم و ایمان این مجاهد سر موضع، به زانو در آمدند سرانجام در روز ۲۷ خرداد ۱۳۶۲ وی را به جوخه تیرباران سپرده و بهشهادت رساندند و بدین ترتیب میرحمزه این مجاهد گرد و دلاور، با فدای خون پاکش در راه رهایی مردم ایران، به کاروان شهدای سرفراز مجاهد خلق پیوست.
مجاهد شهید میرحسن میرعیسیپور پسر عموی حمزه نیز در عملیات بزرگ فروغ جاویدان بهشهادت رسید.
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
با ارسال تصاویر و زندگینامه شهید، ما را در تکمیل شناسنامه شهیدان یاری رسانید. >>> تلگرام مجاهد: @mojahedin_org
خاطرات
تصاویر یادگاری
تصویر مزار شهید