زندگینامه شهید
مجاهد شهید سید جلال میرمحمدعلی در سال۱۳۳۷ در نطنز در خانوادهای زحمتکش و روستایی چشم به جهان گشود.
بیکاری پدرش و شرایط دشوار زندگی، خیلی زود جلال را با طعم تلخ رنج آشنا کرد. مدتی بعد پدر جلال برای تأمین معاش بهمراه خانواده راهی تهران شد و در کارخانهیی بهعنوان یک کارگر ساده مشغول کار شد.
گذران سخت و مشقتبار زندگی در تهران جلال را با بیعدالتیهای موجود در جامعه آشنا کرد، سال چهارم دبیرستان بود که با شرکت در جلسات مذهبی فعالیتهای سیاسی خودش را شروع کرد.
او در جریان این جلسات در رابطهای نزدیک با مجاهد شهید علی وشاق از اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران قرار گرفت، و با آرمانهای والای مجاهدین آشنا شد.
او همیشه از جلسات و نشستهایی که با مجاهدین داشت بهعنوان بهترین لحظات زندگیش یاد میکرد و میگفت: «وقتی قرار بود به جلسهیی برویم که بچهها در آن بودند، از شدت هیجان و خوشحالی پاهایم شروع به لرزیدن میکرد و تا وقت جلسه سعی میکردم، خودم را مرتب و آماده کنم».
سال پنجاه و شش که شعلههای انقلاب ضدسلطنتی در گوشه و کنار ایران گر گرفت، آن زمان مجاهد شهید جلال میرمحمدعلی تازه از مدرسه عالی ریاضیات کرج فارغالتحصیل شده بود.
او در یکی از مناطق جنوبی تهران بسیاری از تظاهراتهای ضدحکومتی را شکل داد و بعد از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی، با مجاهدین همراه شد و به اقیانوس بیکران مبارزه و مقاومت پیوست.
ابتدا در جنبش ملی مجاهدین شروع به فعالیت کرد، و بعد از باز شدن دانشگاهها در کرج به فعالیتهای خودش ادامه داد.
در جریان کودتای فرهنگی آخوندها در بهار سال۵۹ دستگیر شد و مدت کوتاهی را در زندان گذراند، بعد از آزادی از زندان در سازماندهی تشکیلاتی به منطقه غرب اعزام شد و مدتی مسئولیت انجمن کرمانشاه و سپس مسئولیت شهرهای ایلام و اسلامآباد و سنندج و پاوه به او محول شد.
مجاهد شهید جلال میرمحمدعلی، در هفتم مهرماه سال۱۳۶۰، در خیابان مرکزی شهر سنندج، مورد شناسایی گشت سپاه رژیم آخوندی قرار گرفت و در حالیکه فریاد درود بر مجاهدین، درود بر خلق کرد، من یک مجاهد خلقم و مرگ بر خمینی او، لرزه بر اندام پاسداران شب انداخته بود، توانست توجه مردم قهرمان حاضر در صحنه را به دستگیری خود جلب کند.
طوریکه مردم بیش از یک ربع ساعت از بردن او جلوگیری کردند و چند نفر خود را جلوی ماشین حامل او انداختند.
شور انقلابی او هر لحظه، بیشتر و بیشتر میشد و میرفت کار به درگیری مردم با مزدوران بیانجامد، که نهایتاً پاسداران ارتجاع، بهزور اسلحه جلال قهرمان را از صحنه خارج کرده و به اسارت گرفتند، و سرانجام پس از شکنجههای وحشیانه بهشهادت رساندند.
وصیتنامه شهید: اینجانب سید جلال میرمحمد علی، پس از هفت سال آشنایی با طریقت خدایی و خلقی مجاهدی، هماکنون با دیدگاهی روشن که خود مرهون گشایش... ایدئولوژیک در اثر آموزشهای انقلابی- اسلامی مجاهدین خلق میباشد، به فعالیت خود ادامه میدهم. من راه رهایی را در مسیر مجاهدین خلق منتهی به جامعه بیطبقه توحیدی در پرتو ایدئولوژی انقلابی اسلام، فارغ از هر گونه برداشتهای طبقاتی و ارتجاعی یافتم.
این اعتقادی است که آرزومندم، جهت تحقق آن سعادت و رحمتی در تکامل انسانی و قدمی مثبت در راه آزادی انسانها خواهد بود.
در این لحظات من بهعنوان یک فرزند به تمامی پدران و مادران بهخصوص پدر و مادرم که در پرورش من رنج فراوانی را متحمل شدهاند، وصول به جامعهای را بشارت میدهم که آزادی و ترقی و انقلاب بر اختناق و رکود و ارتجاع فارق آمده است.
فرزندم را وصیت میکنم در مسیری گام بردارد که نهایتاً جهل و استثمار را نابود سازد و راه واقعی نجات جامعه که ریشه در کل هستی دارد، یعنی اسلام را مستقر گرداند (وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ ِ) اول تیرماه سال۱۳۶۰ سنندج.
خاطرات
تصاویر یادگاری
تصویر مزار شهید
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
با ارسال تصاویر و زندگینامه شهید، ما را در تکمیل شناسنامه شهیدان یاری رسانید. >>> تلگرام مجاهد: @mojahedin_org