زندگینامه شهید
همیشه عزمی راسخ برای انجام مسئولیتهایش داشت و هیچ مانعی را بهرسمیت نمیشناخت.
مجاهد شهید فخری السادات (فرخنده) میرزایی مانند عموم جوانان که تشنه آزادی در میهنشان بودند، بعد از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی در سال۱۳۵۷ به جمع دانشجویان هوادار سازمان مجاهدین خلق در مدرسه عالی کودکیاری پیوست.
او یکی از اولین دانشجویان تشکیل دهنده انجمن دانشجویان مسلمان در دانشکدهشان بود. قدرت انطباق و روحیه شاداب او از جمله ویژگیهای بارز او بود.
فرخنده همیشه عزمی راسخ برای انجام مسئولیتهایش داشت و هیچ مانعی را بهرسمیت نمیشناخت حتی برادر وی که جزو حاکمیت و کمیتهچی رژیم ارتجاعی بود، در خانه با چاقو به فرخنده حملهور شد. او به مادرش که از ترس فریاد میزد با استحکام و صلابت گفت: «مادر، اینها هر روز در کوچه و خیابان با بچههای ما چنین میکنند. اینها آنقدر زبون و بدون منطق هستند که در مقابل حقیقت بجز مظلوم کشی کار دیگری از آنها ساخته نیست». در همین حین برادر دیگر فرخنده، خود را بین فرخنده و برادر بسیجی وحشی قرار میدهد و مجروح میشود. اما این وحشی گریها، خللی در اراده فرخنده برای پیمودن آرمانی که انتخاب کرده بود، ایجاد نکرد.
فرخنده با ایمانی که به راه و آرمان سازمان مجاهدین داشت، موانع را کنار میزد و اکثر اوقات خود را در خوابگاههای دانشجویی میگذراند و فقط برای دیدن مادر، گاها به خانه میرفت.
فرخنده در سال ۱۳۶۰ به بخش نظامی دانش آموزی منتقل شد. وی در طول مدت زندگی مخفی، همواره از نظر امکانات مالی و محل سکونت در مضیقه بود و نسبت به دربهدری و مشکلات استقراری خم به ابرو نمیآورد و در مسیر مبارزه سختیها را پذیرفته بود و چیزی نمیگفت. همواره در چهره شاد و پرامیدش چیزی به جز ایمان به آیندهای با شکوه دیده نمیشد. با وجود مسئولیتی که برعهده داشت برای تأمین مالی خود و همرزمانش بهطور فشرده در یک کارگاه تولیدی پوشاک کار میکرد. او مدتی در خانه پیرزنی که کر و لال بود، بهسر برد و با رفتار و کردار انقلابی و مجاهدیاش پیر زن را مجذوب و شیفته خود ساخته بود. این پیرزن بهعلت فقر مالی همواره ته مانده غذای خانههای دیگر را به خانه میآورد و فرخنده را نیز در آن سهیم میکرد و فرخنده بهرغم وضعیت جسمی و ناراحتی معده با روی گشاده صاحبخانهاش (پیرزن) را همراهی میکرد و قدردان محبتش بود.
فرخنده در کسوت یک عضو تیم عملیاتی مجاهدین، در تظاهرات ۵ مهر۶۰ در شرق تهران شرکت کرد. وی در صحنه توسط مزدوران خمینی به رگبار بسته و مجروح شد. جلادان خمینی بدن نیمه جان او را با همان وضعیت به زیر وحشیانهترین شکنجهها بردند تا شاید بتوانند او را مجبور به مصاحبه و خیانت نمایند. اما فرخنده سر تسلیم و سرخم کردن نسبت به شکنجهگران نداشت و بر پیمانش با خدا و خلق استوار ماند و سرفراز و سربلند زیر شکنجه بشهادت رسید و به خیل شهدای مجاهد خلق پیوست.
بعد از شهادت فرخنده، همرزمانش نزد آن پیرزن که مدتی فرخنده در خانهاش پناه گرفته بود میروند. پیرزن میگوید: مدتی است تنها شدهام. من چیزی در مورد شما نمیدانم و فقط میدانم دوستان من بودید چرا تنهایم گذاشتید. همرزمان فرخنده پاسخ میدهند ما مجاهد هستیم و شرح شهادت فرخنده را برای او تعریف میکنند. اشک از چشمان پیرزن سرازیر شد و گفت: فرخنده را برای این کشتهاند منهم مجاهدم، اما فرخنده زنده است و من همیشه چشمم به در است و منتظر او میمانم. یاد این زن مجاهد شورشگر در رگان زنان شجاع ایران زنده است و تا سرنگونی رژیم و به ثمر رساندن انقلاب دموکراتیک ایران و بهدست آوردن آزادی و پایان دادن نظام ظلم و ستم ارتجاعی کوتاه نخواهند آمد.
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
با ارسال تصاویر و زندگینامه شهید، ما را در تکمیل شناسنامه شهیدان یاری رسانید. >>> تلگرام مجاهد: @mojahedin_org
خاطرات
تصاویر یادگاری
تصویر مزار شهید