728 x 90

با یاد مجاهد شهید داریوش (حسن) محمدی

مجاهد شهید داریوش (حسن) محمدی
مجاهد شهید داریوش (حسن) محمدی

محل تولد: بهبهان
شغل:
سن: 18
تحصیلات: دبیرستان
محل شهادت: منطقه الآن سردشت - کردستان
تاریخ شهادت: 1-2-1362
محل زندان:

زندگینامه شهید


این مجاهد دلاور در جریان نبردهای آلان کردستان در منطقه سردشت به شهادت رسید.

مزار این شهید در روستای بیتوش در منطقه آلان سردشت است.

 

حدود ساعت۴ بعد از نیمه شب بود که داریوش(حسن) و تعدادی دیگر از پیشمرگان مقر... را جهت اعزام به خط مقدم درگیری از خواب بیدار کردیم و پس از توضیحات لازم، مشغول تأمین تدارکات لازم برای آنها شدیم. وقتی نوبت داریوش شد او به بهانه‌های مختلف از تحویل گرفتن لباس و کفش و وسائل شخصی سرباز می‌زد و مرتباً می‌گفت: به بقیه‌ی بچه‌ها بدهید، من به سرما عادت کرده‌ام، همین لباس‌ها کافی است و... خلاصه به‌دلیل این‌که احساس می‌کرد کمبودی در این زمینه‌ها وجود دارد سعی می‌کرد با از خود گذشتگی و مایه گذاشتن از خودش، امکانات، به دیگر همرزمانش برسد. لحظه‌ی خداحافظی با او را هم هیچ وقت فراموش نمی‌کنم. خیلی پرشور و با نشاط بود و با صمیمیت و عاطفه‌ی انقلابی عمیقی از دیگر همرزمانش خداحافظی می‌نمود. موقع روبوسی و خدا حافظی با یکی از مسئولان مقر، آهسته به او گفت: خودتان را حفظ کنید، انقلاب به افرادی مثل شما خیلی نیازمند است، هر بدی هم از من دیدید ببخشید... و سپس او را درآغوش گرفت و رفت و... در چند روزی که با داریوش(حسن) در خط مقدم نبرد بودم، او سراپا شور و نشاط انقلابی بود. داریوش(حسن) سختیها و فشارهای زیادی را در فاز نظامی تحمل کرده بود و به‌ویژه ماهها قطع ارتباط با سایر همرزمانش، برای او بسیار سخت و ناراحت‌کننده بوده، به همین خاطر مرتباً در سنگر و در جریان درگیریها می‌گفت: خدا را شکر که الآن در کنار همرزمانم هستم و همراه با آنها رودررو با دشمن خلقم می‌جنگم. چند ساعت قبل از شهادتش در شرایطی که مرتباً گلوله‌های توپ و خمپاره بر سرمان می‌بارید و درگیری خیلی شدید شده بود داریوش(حسن) از من و سایر بچه‌هایی که در کنار هم بودیم پرسید آیا شما وصیت نامه نوشته‌اید؟ و او از این‌که خودش وصیت نامه ننوشته ناراحت بود و قصد داشت وصیت نامه‌اش را در سنگر بنویسد که به‌علت شدت درگیری موفق به این کار نشد. خاطره‌ای از داریوش(حسن) از یکی از روزهای سخت درگیری و مقاومتمان دارم که آنرا برای همیشه در خاطرم زنده نگاه خواهم داشت. یکی از روزها یک ترکش خمپاره کنار سنگرمان افتاد. داریوش(حسن) آنرا برداشت، به آن نگاهی کرد و گفت: فردای انقلاب و در روز محاکمه‌ی خمینی، این را می‌برم به او میدهم و می‌گویم: بگیر ای جلاد پیر این بود هدیه‌ات و دستاوردت به من و خلقم. ننگت باد ای جلاد. بعد هم آنرا در جیبش گذاشت. . (قسمتی از خاطرات همرزمان مجاهد شهید داریوش محمدی از آخرین روزها و آخرین ساعات حیات انقلابیش).

داریوش محمدی در سال۱۳۴۶ در روستای تنگ تکاب بهبهان متولد شد دوره ابتدایی را در شهر بهبهان در مدرسه آریوبرزن شروع کرد و دوره راهنمایی را تا کلاس سوم در یکی از دبیرستانهای بهبهان ادامه داد. در دوران انقلاب ضدسلطنتی در سال۱۳۵۷ یکی از دانش‌آموزانی بود که در همه راهپیمایی‌های ضد رژیم شاه حضور داشت. از همان روزهای اول بعد از قیام در انجمن ارشاد بهبهان به هواداران مجاهدین پیوست به‌سرعت به یک مسئول ذیصلاح تبدیل شد. در سال۵۸ به‌دلیل پخش نشریه مجاهد دستگیر شد و پاسداران وقتی نام و فامیل او را سؤال می‌کردند او خودش را مهدی رضایی معرفی کرد و از دادن اسم و مشخصاتش امتناع کرد. بعد از مدتی از زندان آزاد شد و بعد از آن هم پرشور به مبارزه‌اش ادامه داد.

داریوش بعد از شروع مقاومت سراسری در ۳۰خرداد سال۱۳۶۰ و زمانیکه ارتباطش قطع شده بود هسته مقاومت تشکیل داده بود و در سطح استان خوزستان فعالیت داشت و با تلاش زیاد مجدداً خودش را به سازمان وصل کرده بود، از همان ابتدا می‌گفت من اسم حسین را برای خودم برگزیدم و تا به آخر اسم مستعارش حسین بود. او شیفته امام حسین بود و در پاییز سال۱۳۶۰ وقتی مجاهد شهید عبدالحمید میرزاشاهی از زندان شب اعدامش فرار کرد، داریوش که آنزمان بیرون از زندان بود او را پیدا کرد و با رابطه‌هایی که با سازمان داشت با حل و فصل همه ترتیبات و تدارکات و قدم به قدم او را به منطقه کردستان نزد سازمان رساند. هم‌چنین داریوش با خانواده‌های مجاهدین و اعضای هسته خودش در یاسوج هم ارتباط داشت و یک نفر دیگر از مجاهدین را که از زندان بهبهان فرار کرده بود را پیدا کرد و به منطقه و سازمان وصل کرد.

داریوش قهرمان سپس به منطقه کردستان آمد. مجاهد شهید داریوش محمدی طی دورانی که در مقرهای مجاهدین در کردستان بود انگیزه و تحرک بسیار بالایی در کسب آموزش‌ها و انجام مأموریتها از خود نشان می‌داد. شادابی و شور انقلابی کاک حسن هیچوقت از خاطر همرزمانش محو نخواهد شد. با اوجگیری تهاجمات مزدوران رژیم به منطقه‌ی «آلان»، کاک حسن در کنار دیگر همرزمان مجاهدش به مقابله با این تهاجم برخاست و سرانجام پس از نبردی سخت وخونین، روز اول / آبان ماه / ۶۲ در دامنه‌ی «کوه زرد» که به‌علت اصابت گلوله تک تیر قناسه به‌شهادت رسید. یادش گرامی باد

مراسم تدفین یکی از پیشمرگه‌های مجاهد خلق

مراسم تدفین یکی از پیشمرگه‌های مجاهد خلق

 

 

خاطرات


خاطره‌ای از یکی از مجاهدان اشرف۳: خاطره‌ای از او دارم یک روز وقتی که نشریه مجاهد می‌فروخت یک نفر از راه رسید و نشریه‌ها را گرفت و پاره کرد از آن نقطه داریوش با اعتراض و سماجت به او چسبید و می‌گفت پول نشریه‌ها را باید بدهی به چه حقی نشریه‌ها را پاره کردی آن طرف که بلند قد و هیکل بزرگی داشت و چهل ساله بود شروع به ضرب‌وشتم داریوش کرد ولی حریف او نشد آنموقع داریوش سیزده ساله بود این‌قدر به این طرف چسبید و دنبالش راه افتاد تا بعد از یک و نیم ساعت وقتی دید داریوش ول کن نیست خودش را انداخت داخل مغازه‌ای که آشنایش بود و گفت تو را خدا یک پولی بده من به این پسر بدهم که دست از سرم برنمی‌دارد و رسوایم کرده و پول را قرض کرد و به داریوش داد، آنجا داریوش وقتی پول را گرفت به او گفت موضوع پول نیست موضوع این است که تو باید بفهمی که دنیا حساب و کتاب دارد و آن طرف هم گفت من از این سماجت تو فهمیدم که دنیا حساب و کتاب دارد.

یکبار هم رفته بود دنبال مجاهد شهید عبدالرسول شادیان که هم تیم او بود وقتی محله رسول که فالانژ بودند متوجه حضور داریوش شده بودند او را گرفته بودند و با میله‌ این‌قدر او را زده بودند که تمام بدنش خونی و کبود شده بود ولی خم به ابرو نیآورده بود و بعد از این‌که آنها از ترس این‌که زیر دستشان شهید نشود دست از سرش برداشته بودند همانجا ایستاده بود و مجدداً درب خانه رسول را می‌کوبید و کارش را با خونسردی انجام داده بود طوری که آنها وا رفته بودند و از محل پراکنده شدند.

 

خاطره‌ای از یکی از همرزمانش:

در یکی از روزهای سال۶۰ که شرایط بسیار سخت شده بود و داریوش جایی برای رفتن نداشت و نیروهای بسیج و سپاه همه جا بودند و او تنها و مسلح بود به خانه‌ی یکی از هواداران مجاهدین پناه برد. چند روزی یکی از خواهران هوادار از او مراقبت کرد و دو سه روز بعد پدر داریوش به آن خانه برای احوال پرسی رفت. خواهر از پدر داریوش احوال داریوش را پرسید تا ببیند پدر از وضعیت او خبر دارد یا نه و پدر در جواب گفته بود که داریوش به‌علت کسالت در خانه استراحت می‌کند! وقتی پدر داریوش رفت خواهر از داریوش به‌علت نگفتن این‌که داریوش آنجا بوده، عذرخواهی کرد و داریوش گفته بود تو بهترین کار را کردی... خواهر وقتی وضعیت بهتر شد داریوش را به مکان دیگری انتقال داد و داریوش هنگام خداحافظی گفته بود من نمی‌توانم کاری به‌عنوان تشکر انجام دهم اما می‌توانم کار با اسلحه را به تو بیاموزم و به او آموزش داد...

 

 

 

تصاویر یادگاری


 

 

مجاهد شهید داریوش (حسن) محمدی

مجاهد شهید داریوش (حسن) محمدی

مجاهد شهید داریوش (حسن) محمدی

مجاهد شهید داریوش (حسن) محمدی

 

تصویر مزار شهید


 

 

 

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
با ارسال تصاویر و زندگینامه شهید، ما را در تکمیل شناسنامه شهیدان یاری رسانید. >>> تلگرام مجاهد: @mojahedin_org

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/379364d9-1253-4d99-bf7c-2a80d9150877"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات