زندگینامه شهید
سعید محمدی قنادی در سال ۱۳۳۹ در شهر هشتپر طوالش به دنیا آمد. تحصیلات دوران ابتدایی و متوسطه را در زادگاهش گذراند و سپس برای ادامه تحصیل در رشته شیمی وارد دانشگاه تهران شد.
دوران دانشجویی وی همزمان با شروع قیام مردم ایران علیه دیکتاتوری سلطنتی بود که سعید در دانشگاه همراه با دانشجویان مبارز در تظاهراتها شرکت فعال داشت. وی همان زمان با سازمان مجاهدین خلق آشنا شد.
پس از تعطیلی دانشگاهها در نیمه دوم سال ۱۳۵۷، بهدلیل اوجگیری قیام، سعید به زادگاهش بازگشت و در راهاندازی تظاهراتها در آنجا فعال بود.
پس از پیروزی انقلاب بهعنوان هوادار سازمان، فعالیتش را در انجمن دانشجویان مسلمان دانشکده علوم دانشگاه تهران در ارتباط با بخش دانشجویی سازمان، شروع کرد و در فعالیتهای مختلف از جمله حضور در میتینگها و تظاهراتهای افشاگرانه سازمان علیه سیاستهای انحصار طلبانهٔ حاکمیت آخوندی و تبلیغات انتخاباتی برای اولین دوره ریاستجمهوری و اولین دوره نمایندگی مجلس شورای ملی شرکت داشت.
پس از کودتای فرهنگی خمینی ملعون و بسته شدن دانشگاهها، سعید که سال دوم دانشگاه را میگذراند به زادگاهش بازگشت و در تشکیلات هشتپر طوالش به مسئولیتهایش ادامه داد.
پس از تظاهرات مسالمتآمیز و بزرگ سازمان در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ و سرکوب خونین آن توسط پاسداران به فرمان خمینی ملعون و آغاز مبارزه مسلحانه انقلابی وی نیز مانند سایر مجاهدان به زندگی و مبارزه مخفی روی آورد و در پایگاههای مجاهدین به مسئولیتهای خودش ادامه داد، تا آن که در آبانماه ۱۳۶۰ پایگاهی که در آن حضور داشت، مورد حمله پاسداران جانی قرار گرفت و سعید دستگیر و روانه زندان و شکنجهگاه چوکا شد.
وی تحت شکنجههای شدید قرار گرفت اما با روحیهبالایی که داشت، در برابر تمامی آنها سرفرازانه ایستاد.
یکی از همرزمان همبندیش در این رابطه نوشته است: «با سعید مدتی در زندان بودم. از روحیه بالایی برخوردار بود. اگر چه زیاد شکنجه میشد، اما در مقاومت معروف بود. حتی شکنجههایش را بهراحتی پیش بچهها نمیگفت. یکبار آثار شکنجه خودش را به من نشان داد. آثار شکنجه روی بدنش بود. معمولاً در زندان برای بچهها، آموزش میگذاشت. حواسش دائماْ جمع بود که مبادا رژیم بچههای جدید را در دام خودش بیندازد و برای آنها مرزبندی مشخص میکرد. در کارها روحیه جدی و شادابی داشت. لحظاتی که با او بودم، خاطرات فراموشیناپذیری را در قلب من و تکتک مجاهدین، جاودانه ساخته است»...
یکی دیگر از همبندیهای وی نوشته است: «آثار شکنجه پس از شش سال بر پشتش باقی بود».
بر اثر شکنجهها بسیار، بینایی یکی از چشمان سعید بهشدت ضعیف شده و رو به نابینایی میرفت.
بهرغم همه فشارها بهنوشته همبندان مجاهدش، در حل مشکلات زندانیان پیشگام بود و در فداکاری و مایهگذاری برای دیگران، چیزی کم نمیگذاشت.
پس از دوران شکنجه و بازجویی بیدادگاه ضد شرع خمینی وی را به ۱۰ سال زندان محکوم کرد.
سرانجام این مجاهد پاکباز و سر موضع که با مقاومت و روحیه بالای خود، شکنجهگران جنایتکار را به زانو در آورده بود، در زندان رشت در جریان قتلعام زندانیان سیاسی در تابستان ۱۳۶۷، با فتوای خمینی ملعون همراه با هزاران مجاهد سر موضع دیگر سربدار شد و به خیلی عظیم شهدای مجاهد خلق پیوست.
جانیان خمینی در زندان رشت در پاییز ۶۷ پدر او را احضار کردند. پس از آنکه چشمان وی را بستند، او را به اتاقی برده و از پشت وی را هول دادند بهنحوی که پدر با دیوار اتاق برخورد کرد. سپس به وی گفتند: پسر شما بهخاطر انجام ندادن وظایف دینی، اعدام شد و شما حق عزاداری ندارید و مشکی هم نباید بپوشید.
پدر سعید شهید پس از این واقعه بهشدت مریض شد و نهایتاً دق کرد.
خاطرات
تصاویر یادگاری
تصویر مزار شهید
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
با ارسال تصاویر و زندگینامه شهید، ما را در تکمیل شناسنامه شهیدان یاری رسانید. >>> تلگرام مجاهد: @mojahedin_org