زندگینامه شهید
مجاهد قهرمان جلال موسوی در دیماه۱۳۴۲ در ایلام متولد شد. او بهعلت وضعیت خانوادگی مجبور بود برای تأمین هزینه تحصیل خود کار کند.
در سال۱۳۵۷ همزمان با اوجگیری تظاهرات و اعتراضهای مردمی علیه نظام ستم شاهی مبارزات سیاسی خود را آغاز کرد، پس از پیروزی انقلاب از طریق دوستان و آشنایانش با سازمان آشنا شد و هوادار مجاهدین شد.
جلال در زندگینامه خود درباره این دوره نوشته است: « در سال سوم راهنمایی بودم که با دو همکلاسیام، نادر دابشلیم و صمد دادوند که بعدها توسط آخوندها اعدام شدند، بهفعالیت برای سازمان پرداختیم.
ما در مدرسه اعلامیههای سازمان را پخش و مواضع سازمان را تبلیغ میکردیم، در جریان کاندیداتوری برادر مسعود برای انتخابات ریاستجمهوری فعالیت خود را گسترش دادیم. در حملههای مختلفی که چماقداران به مراکز یا دکههایمان میکردند بارها کتک خوردیم، اما مقاومت کردیم و تا ۳۰خرداد برخورد متقابلی نکردیم.
در روز ۳۰خرداد تظاهراتی از سوی سازمان بهراه افتاد که از مسجد جامع بهطرف خیابان فردوسی بود، در این تظاهرات صدها دانشآموز و معلم و دبیر هوادار سازمان شرکت داشت، ساعت ۱۱صبح پاسداران کمیته و سپاه و چماقداران با سلاح و چوب به ما حمله کردند.
ما هم برای اولین بار تصمیم به مقابله گرفتیم، مردم به حمایت ازما وارد صحنه شده بودند و ما را علناً پناه میدادند، سپاه تعداد زیادی از بچهها را دستگیر کرد و به همین دلیل از فردای ۳۰خرداد ارتباط من قطع شد. بهزودی سراغم آمدند و دستگیرم کردند، سه ماه در زندان بودم و بعد از آزادی دیگر نتوانستم ارتباطم را با سازمان وصل کنم».
به این ترتیب میلیشیای پرشوری که بیشترین یارانش را از دست داده در شرایطی قرار میگیرد، که مجبور است برای تأمین هزینههای تحصیل و معاش خود به کارهای مختلفی بپردازد.
او به روزنامهفروشی، چند صباحی به کارگری، مدتی به دستفروشی و میوهفروشی، و زمانی هم به کار رانندگی میپردازد. اما همواره در اشتیاق وصل مجدد بهسازمان بهاین طرف و آن طرف میرود و دوران دشوار قطع ارتباط بهدرازا کشیده میشود.
جلال در زندگینامه خود درباره این دوره از زندگیاش نوشته است: «تا سال۶۷ من زندگیام را با امید وصل بهسازمان سپری کردم. بعد از عملیات چلچراغ رژیم دست بهدستگیری گسترده هواداران شناخته شده در ایلام زد.
من فرار کرده و بهیکی از شهرهای دور از ایلام رفتم، وقتی بازگشتم عملیات فروغ جاویدان تازه تمام شده بود، یک روز اعلام کردند مجاهدینی را که اسیر کردهاند میخواهند در میدان شهر بدار بیاویزند.
بهمیدان رفتم و دو شیرمرد دلاور را کتبسته بهمیدان آورده و دار زدند، مشاهده این صحنه ضربه کوبندهیی برای من بود و دیگر نمیتوانستم تحمل کنم. خسته شده بودم و عذاب وجدان آزارم میداد.
این بود که راه افتادم تا بچهها را پیدا کنم ولی شناسایی و دستگیر شدم، مرا ابتدا به دبیرستان پروین اعتصامی بردند، در آن جا صدها نفر دیگر بودند که بهاتهام همکاری با مجاهدین دستگیر شده بودند.
بههر شکلی بود توانستم خودم را فردی عادی جا بزنم و آزاد شدم و بلافاصله بعد از آزادی توانستم ارتباطم با سازمان را وصل کرده و بهآرزویم برسم».
پس از برقراری مجدد ارتباط تشکیلاتی جلال بهیک مبارز انقلابی حرفهیی تبدیل میشود، ابتدا آموزشهای ایدئولوژیک دوران جدید سازمان را فرا میگیرد و با اشتیاق وارد انقلاب درونی مجاهدین شده و خود را بهارزشهای نوین آن آراسته میکند.
آشنایی با انقلاب برای جلال کشف دنیایی نوین با معیارها و موازین و ارزشهای نو بود که زندگی و سبک کار او را یک سره دگرگون کرد، وی در این باره مینویسد: «من در کینه و نفرتی که از آخوندها داشتم هیچگاه تردید نکرده بودم، اما همیشه این سؤال ذهنی برایم باقی بود که چگونه میتوانیم با این همه دجالیت و عوامفریبی چنگ در چنگ شویم.
... وقتی جنایتهای آخوندها را طی سالیان متمادی حاکمیتشان دیدم، فهمیدم که خمینی ننگی است، که فقط با سرنگونی تمامعیار و قهرآمیزش پاک میشود، بنابراین سؤال اصلیم این شد که چگونه مبارزه کنیم که پیروز شویم.
آشنایی با انقلابی که خواهر مریم پرچمداریش را میکرد پاسخ سؤال من بود، و در جریان این انقلاب فهمیدم که نمیتوان بارقهیی از تفکر ارتجاعی و استثمارگرانه را داشت و بتوان با خمینی و ایدئولوژی منحط جنسیت پیروزمندانه مبارزه کرد.
خواهر مریم در واقع من را بهدنیایی رهنمون شد که سقف بالا بلندش در جامعه بیطبقه توحیدی زده شده است... من خواهر مریم را ناجی خود و مبشر همه مجاهدین بهیک فتح تاریخی ایدئولوژیک میدانم. بههمین دلیل است که فدا کردن جان و تمام هستیام در راه تحقق آرمانها و ارزشهایی که به ما عرضه کرده است حداقل سپاسمندی از او است».
بهزودی جلال قهرمان در پرتو عبور از کوره انقلاب ایدئولوژیک تبدیل بهیک مجاهد وارسته و مسئول میشود که وظایفی خطیر را در امر سرنگونی بهعهده میگیرد.
او در چندین فعالیت انقلابی علیه دشمن ضدبشری شرکت میکند و هر بار با عشقی سرکشتر بهآزادی خلق بهمیدان میرود، و اینچنین بود که در رزم بیمحابا با دشمن جنگید و با رزم و شهادت خود حماسهیی دلاورانه را رقم زد و در اول اسفند سال۷۹ همراه با سه همرزم قهرمانش بهشهادت رسید.
مجاهد دلیر جلال موسوی در وصیتنامهاش مینویسد :
بهنام خدا و بهنام خلق قهرمان ایران
بهنام مسعود و مریم
و بهنام مجاهدین و رزمآوران آزادی
با درود برخون پاک شهدای انقلاب که جانانه خون خود را فدیه خلق و وطن کردند، و در برابر ایدئولوژی منحوس خمینی نه گفتند و بهندای رهبر خود مسعود و مریم لبیک گفتند.
با عشق بهخدا و اسلام انقلابی و رهبری عقیدتیام مسعود و رئیسجمهور مریم رجوی، با ایمان بهپیروزی در نبرد با رژیم ضدبشری خمینی، این وصیتنامه را در اوج آگاهی و سلامتی روحی و جسمی مینویسم.
از روزی که سلاح بهدست گرفتم تا با رژیم خمینی بجنگم همیشه سعی کردم که ایمانم را بهاین نبرد بیشتر کنم، اما این خواهر مریم بود که ایمان مرا آنچنان صیقل داد و بالا برد که من توانستم ذرهیی از ایدئولوژی اسلام انقلابی و رهبر عقیدتیمان مسعود را بشناسم، و آن وقت فهمیدم که خمینی یعنی چه و چه ایدئولوژی پلیدی دارد.
به انقلاب خواهر مریم حتی سرسوزنی نباید شک کرد، باید با دل و جان انقلاب مریم را پذیرفت. آن وقت میفهمی که چه هستی و چه کارهایی که میتوانی انجام دهی و بر چه مشکلات عظیمی فائق خواهی شد.
از همرزمانم میخواهم که همانطور که برادر مسعود گفتند ولو با چنگ و ناخن و دندان هم که شده باید مریم را به تهران برسانیم. برای تکتک همهتان آرزوی موفقیت و پیروزی در این مسئولیت حساس و بزرگ که قبول کردید را دارم.
پدر و مادر، برادران و خواهران عزیزم چند ساعت بهرفتن من برای نبرد با دژخیمان باقی مانده الآن ۵سال است که نه شما از حال من خبر دارید و نه من از شما، و این جدایی از ویژگیهای بارز حکومت خمینی است که پدر را از پسر و پسر را از مادر جدا میکند، و پیوندهای عاطفی جامعه را بیرحمانه و با شقاوت تمام از هم میدرد.
اما من ایمان دارم که نهتنها رژیم با این کارها هیچ راه بهجایی نخواهد برد بلکه خود سرشکسته و مأیوس خواهد شد، خیلی دلم میخواست تکتک شما را از نزدیک ببینم اما قسمت نشد... .
ما دارای یک ایدئولوژی توحیدی هستیم و مسعود و مریم را بالای سر خود داریم، تنها سفارشم این است که خواهران و برادرانم خود را بهمریم رئیسجمهور بسپارند و این تنها راه یگانگی آنهاست، و حتی لحظهیی هم که شده مسعود و مریم و مجاهدین را تنها نگذارند دو برادر کوچکترم محسن و مصطفی را سلام میرسانم و از آنها میخواهم که در نبرد با رژیم ضدبشری خمینی لحظهیی کوتاهی نکنند.
مریم مهر تابان رئیسجمهور ایران
درود بر مسعود و مریم
برقرار باد دولت مهر تابان رئیسجمهور ایران خواهر مجاهد مریم رجوی
درود بر شهدای انقلاب جاودانه فروغهای آزادی
...
پیش بهسوی جامعه بیطبقه توحیدی
رزمنده مجاهد خلق - سید جلال موسوی
گرامیباد خاطره مجاهد دلاور جلال موسوی
فرزند قهرمان مردم ایلام
خاطرات
تصاویر یادگاری
تصویر مزار شهید
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
با ارسال تصاویر و زندگینامه شهید، ما را در تکمیل شناسنامه شهیدان یاری رسانید. >>> تلگرام مجاهد: @mojahedin_org