زندگینامه شهید
مجاهد شهید مهین خیابانی سومین شهید از خانواده خیابانی است، وی در سال۱۳۳۲ در شهر تبریز چشم به جهان گشود و زمانیکه تحت تعلیمات برادر بزرگش موسی قرار گرفت و با آرمانهای انقلابی و توحیدی مجاهدین آشنا شد، گمشده خویش را یافت.
در سال۵۱ و همزمان با دستگیری موسی و آگاه شدن از آنچه که در شکنجهگاههای شاه جنایتکار بر او گذشته بود و میگذشت راه خود را که راه مجاهدین بود انتخاب کرد.
مجاهد شهید مهین خیابانی در این دوران به جلسات مذهبی روی آورد اما نه برای فراگیری آنچه در این جلسات میگذشت، بلکه بهخاطر آن که تبلیغ و ترویج پیام مجاهدین در آنها شرکت میکرد.
در این سالها او بهرغم ضعف جسمی با اشتیاق به دیدار موسی در زندانهای مختلف شاه در تهران میشتافت، و از دیدار با او آموزش میگرفت و برای تبلیغ و ترویج آرمان مجاهدین به تبریز باز میگشت.
پس از پیروزی انقلاب او ابتدا در نهاد صنفی ستاد سازمان در تبریز به فعالیت پرداخت و پس از شکلگیری انجمن مادران مسلمان، توانست نقش ویژهیی در پیوستن مادران به این انجمن ایفا کند.
مجاهد شهید مهین خیابانی در سال ۵۹ به ستاد مجاهدین در تهران منتقل گردید، پس از ۳۰ خرداد سال ۶۰ در پایگاههای مجاهدین فعالیتش را در مداری نوین ارتقا داد، و از پس انجام مسئولیتهایش برآمد تکیه کلام او در این دوران این جمله بود «میخواهم روزی رو در رو با این جانیان درگیر شوم تا من نیز طعم قهر مجاهد خلق را به آنها بچشانم».
سرانجام روز موعود فرا رسید و روز دوازدهم اردیبهشت سال ۶۱ همزمان با تهاجم پاسداران ضدخلقی به پایگاه فرمانده والا مقام محمد ضابطی و چند پایگاه دیگر، پایگاهی که مهین در آن مستقر بود مورد حمله قرار گرفت و بهشهادت رسید.
مهین و همسر مجاهدش تقی اوسطی در میان زبانههای آتش سوختند، و رژیم تا مدتها از آنها خبری انتشار نداد زیرا نتوانسته بود از روی اجساد آنان هویتشان را شناسایی کند.
خاطرات
خاطره زیر از مهین را یکی از همرزمانش پس از یک دیدار کوتاه با او نقل کرده است:
مدتی پیش از شهادت سردار کبیر خلق موسی خیابانی، بهخاطر مأموریتی به پایگاه مهین و همسرش مجاهد شهید تقی اوسطی رفتیم.
هوای پایگاهشان فوقالعاده سرد بود و در آن زمستان پرسوز در آنجا از بخاری خبری نبود، من که میدانستم مهین دارای بنیهای ضعیف است با تعجب پرسیدم:
در این پایگاه بدون وسائل گرما و با این وضع جسمی چگونه میتوانی زندگی کرده و مریض نشوی و به کارهایت برسی؟ مهین لبخندی زد و با چهرهای برافروخته جواب داد: الآن مسأله دیگر سرما و گرما نیست. همه چیز را میشود تحمل کرد. . ».
مجاهد شهید مهین خیابانی در آخرین دقایق زندگانی و هنگامیکه پاسداران جانی خمینی پایگاه را زیر رگبار مسلسلهای سنگین گرفته بودند موفق شد، به خانهٔ یکی از نزدیکانش تلفن کرده و آنها را از تهاجم پاسداران باخبر کند.
بخشی از گزارش یکی از نزدیکان و همرزمش از آخرین مکالمه تلفنی مجاهد شهید مهین خیابانی به شرح زیر است: … روز دوازده اردیبهشت ساعت ده صبح صدای زنگ تلفن بلند شد ٬٬ م٬٬ گوشی را برداشت و یکمرتبه حالش دگرگون شد. هنوز درست و حسابی احوالپرسی نکرده بود که ٬٬ مهین ٬٬ گفت: صداها را میشنوی؟ ٬٬ م٬٬ جواب داد: ـ نه -… چه صدایی مهین گفت: صدای گلولهها را. پاسدارها محاصرهمان کردهاند و بچهها درگیر شدهاند. شهادتمان حتمی است. دستهای ٬٬م٬٬ به لرزه افتاد و با صدایی مرتعش گفت: فرار کنید.
مهین جواب داد امکانی برای فرار نیست، میجنگیم تا آخر، شما حلالمان کنید و. ٬٬م٬٬ با صدایی گریان گفت: آخه… هیچ راهی ندارید؟ و از مهین شنید: - چه راهی؟ یا شهادت یا ننگ تسلیم! با خمینی راه دیگری وجود ندارد و ما اولی را انتخاب کردهایم. از این حرفها بگذر. من زنگ زدم تا از همه حلالیت بطلبم. پنج ماهه هم حامله هستم. ولی همه با هم باید برویم من و تقی و بچه. راستی محمدعلی، لعیا و مینا (برادر و دو خواهرش) در پایگاه دیگری هستند.
نگران نباشید خوب من باید بروم، آنگاه گوشی را گذاشت و با نبرد حماسیاش در مقابل پاسداران خمینی جاودانه شد.
یادش گرامی باد
تصاویر یادگاری
تصویر مزار شهید
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
با ارسال تصاویر و زندگینامه شهید، ما را در تکمیل شناسنامه شهیدان یاری رسانید. >>> تلگرام مجاهد: @mojahedin_org