زندگینامه شهید
روحالله ناظمی در شهر همدان در یک خانواده زحمتکش به دنیا آمد. وی از همان کودکی با رنج و ستم طبقاتی زمان شاه که از جانب اربابان به روستاییان اعمال میشد آشنا شد.
وی به دلیل فقر و محرومیت مجبور بود برای تأمین مخارج تحصیلاتش، کار کند، تابستانها در کارخانه کبریت سازی همدان کار میکرد و از نزدیک با ستم مضاعفی که به کارگران میشد بیشتر آشنا شد و همین باعث افزایش کینه انقلابی او به استثمارگران و ارتقاء انگیزههای مبارزاتیاش شد. وی در این رابطه میگفت:
«هر گامی که بر میدارم برای رضای خدا و نجات خلق است و تا جایی که توان داشته باشم حق کارگران را از حلقوم سرمایهداران در خواهم آورد».
روحالله بعد از گرفتن دیپلم، در سال۱۳۴۸ به عنوان سپاهی دانش روانه روستاهای محروم مردم دلیر کردستان شد و آنچه را که از ستم و محرومیت لمس کرده بود در آموزههایش به دانشآموزان منتقل میکرد. زحمات تلاشهای بیشائبه او برای کودکان کُرد، از وی چهرهای محبوب بین شاگردانش ساخته بود. روحالله در سال۱۳۵۰ بعد از پایان این دوره به همدان بازگشت.
وی برای ادامه تحصیل در سال۵۲ در رشته فیزیک وارد دانشگاه شبانهروزی تهران شد. وی که درد ستم طبقاتی را بهخوبی لمس کرده و نظام سلطنتی حاکم را عامل این وضعیت میدانست و بهدنبال راهی برای مبارزه با این وضعیت بود، با ورود به دانشگاه آنچه را سالیان به دنبالش بود در سازمان مجاهدین پیدا کرد. وی نخستین قدمهایش را در این مسیر با مطالعه جزوات سازمان و توزیع آنها برداشت. آشنایی بیشتر با شهدای سازمان و دفاعیات آنها، پیوند او را با سازمان محبوبش بیشتر و محکمتر کرد. در سال۵۴ که بر اثر ضربه اپورتونیستهای چپنما ارتباطات دانشجویان هوادار با سازمان مانند قبل امکانپذیر نبود، تلاش روحالله برای حفظ نشریات و جزوات سازمان و توزیع آنها چشمگیر بود.
در سال۱۳۵۵ از دانشگاه فارغالتحصیل شد و به همدان بازگشت و همزمان با تدریس در دبیرستانهای شهر به فعالیتهای مبارزاتیاش ادامه داد. او که ورزشکاری ورزیده بود با ترتیب دادن برنامههای ورزشی بهخصوص کوهنوردی، شاگردانش را با مبارزه و سختیهای آن آشنا میکرد.
در جریان قیام سال۵۷ علیه دیکتاتوری شاه خائن به کمک برادرش مجاهد شهید فتح الله ناظمی به سازماندهی تظاهرات کوچک و بزرگ پرداخت و در ادامه این فعالیتها موفق شدند به همراه جوانان پرشور شهر، شهربانی و ساواک همدان را تصرف کنند.
پس از پیروزی انقلاب بهعنوان عضو انجمن جوانان مسلمان هوادار مجاهدین به همراه مجاهد شهید مهدی افشار مشغول به فعالیت شد و پس از تأسیس انجمن دانش آموزی و معلمین مسلمان، بهعنوان عضو شورای آن انجمن به مبارزاتش ادامه داد. وی که فعالانه علیه مرتجعین حاکم در نهادهای مختلف شهر افشاگری و فعالیت میکرد بارها مورد تهاجم چماقداران قرار گرفت.
زمانی که رئیس مزدور آموزش و پرورش شهر در رابطه با تخلیه ساختمان انجمن جوانان به بهانه دولتی بودن آن، با روحالله وارد گفتگو شده بود، وی با ایستادگی در برابر او گفته بود: «ما را خداوند آزاد آفرید و شما فکر کردهاید که با گرفتن این ساختمان میتوانید مانع فعالیت ما بشوید. البته که نمیتوانید، زیرا ما هدف مقدسمان آگاهی تودههاست، پس در هر کوی و برزن در جهت رشد انقلاب میکوشیم و برای رضایت خداوند و رهایی خلق تا جایی که بتوانیم مبارزه خواهیم کرد و تسلیم نخواهیم شد حتی اگر مقاومتمان منجر بهشهادتمان شود»
بهدلیل همین فعالیتها بود که مهرههای سرسپرده خمینی وی را که دبیر فیزیک دبیرستانهای همدان بود، از آموزش و پرورش اخراج کردند.
روحالله پس از اخراج بهعنوان مسئول تدارکات و مالی انجمن به فعالیتهایش ادامه داد و با توجه به اخلاق و رفتار انقلابی با مردم و متقابلاً علاقه زیاد مردم همدان به وی، توانست بیشترین کمکهای مالی و تدارکاتی را برای تشکیلات سازمان در همدان جذب کند و همین امر باعث کینه و وحشت بیشتر مرتجعین حاکم از وی شد و به دنبال بهانهیی برای دستگیری وی بودند.
به همین دلیل روحالله مجبور شد از مهرماه سال۵۹ به زندگی مخفی روی آورد و بهناچار شهر همدان را ترک کرده و به کرمانشاه برود و آنجا به فعالیتهای مجاهدی و انقلابیاش ادامه دهد.
سرانجام در شهریورماه سال۶۰ هنگام انجام مأموریتی توسط مزدوران رژیم در کرمانشاه دستگیر و به زندان دیزلآباد کرمانشاه منتقل گردید و حدود ۴ماه در زندان بود که از همان ابتدا زیر شدیدترین شکنجههای دژخیمان خمینی قرار گرفت.
یکی از زندانیان در رابطه با شکنجههای روحالله قهرمان نوشته است: «من در شهریور۶۰ در سلول انفرادی بودم که پنجرهاش به حیاط هواخوری دید داشت. ۲بار این صحنه را دیدم که روحالله ناظمی در حالیکه پایش برهنه بود وکابل خورده بود و از آن خون میچکید و زیر پیراهن سفید داشت کاملاً خونی و همه سر و صورتش هم کبود بود و به سختی در حیاط هواخوری راه میرفت. اما شکنجهگران او را میزدند و بهزور او را راه میبردند»
روحالله نزدیک به دو ماه ممنوعالملاقات بود. پس از آن مادر وی در اولین ملاقات وقتی با بدنی نحیف و شکنجه شده روحالله روبهرو میشود با تأثر بسیار میگوید فتحالله را که شهید کردند و تو را نیز در این وضعیت قرار دادهاند.
روحالله قهرمان با روحیهای سرشار از امید به مادرش میگوید: «مادر اینها همه در راه خدا و خلق است زیرا قران میفرماید خداوند مشتری این جانها و مالهاست و تو نیز باید مانند مادر رضائیها مقاومت کنی و در شهادت من نباید گریه کنی، انا لله و انا الیه راجعون، بالاخره جان دادنی است و کسانی که شهادت افتخارآمیز را انتخاب نکنند، بناچار در رختخواب ذلت خواهند مرد. خوشا بحال برادر مجاهدم فتح الله که شهادت نصیبش گردید»
روحالله قهرمان در آخرین ملاقاتش در تاریخ ۱۷آذر ۱۳۶۰ به خانواده خود میگوید: «مرتجعین گفتهاند که ما در جمهوری اسلامی نباید زندانی داشته باشیم. تو باید یا مصاحبه کنی یا اعدام میشوی. ولی من در جواب آنان گفتهام که «ما میخواهیم فدای راه خدا و آزادی خلق بشویم. ما میخواهیم که دیگر کسی را به جرم کتاب خواندن یا خواندن یک اعلامیه اعدام نکنند، ما میخواهیم تا دیگر کودکی از گرسنگی و سرما نمیرد»
روحالله سپس با مشتهای گره رو به اقوامش میگوید: «مجاهدین به یاری خداوند و حمایت و پشتیبانی مردم و شما پیروز هستند ولی باید سختیهای آنرا تحمل کرد... بدانید هر کمکی به هر اندازهای در اختیار رزمندگان مجاهد خلق بگذارید پاداشش نزد خداست».
پس از اعدام انقلابی یکی از مزدوران رژیم در همدان، دژخیمان رژیم از همدان به کرمانشاه رفته و از جمله روحالله قهرمان را زیر سختترین شکنجهها قرار میدهند.
دست چپ و فک وی را زیرشکنجه میشکنند، چشم راستش را در میآورند و بدنش را با سیگار میسوزانند، ولی روحالله مقاوم و استوار و سرموضع در برابر دژخیمان قهرمانانه ایستاد.
نهایتا مزدوران خمینی دجال، این مجاهد قهرمان را در تاریخ ۲۳ آذرماه ۶۰ به جوخه اعدام سپرده و بهشهادت میرسانند.
به گفته همرزمانش وقتی وی را برای اعدام میبردند فریاد میزد «نه سازش، نه تسلیم. درود بر سازمان مجاهدین خلق ایران، زنده باد اسلام انقلابی»
فتح الله ناظمی برادر این شهید نیز از شهدای قهرمان مجاهد خلق است
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
با ارسال تصاویر و زندگینامه شهید، ما را در تکمیل شناسنامه شهیدان یاری رسانید. >>> تلگرام مجاهد: @mojahedin_org
خاطرات
تصاویر یادگاری
تصویر مزار شهید