زندگینامه شهید
سیفالله رجبی در سال ۱۳۳۴، در یکی از روستاهای شهر همدان بهدنیا آمد. وی تحصیلات ابتدایی را در همان شهر و تحصیلات دبیرستانی را در همدان سپری کرد و موفق به گرفتن دیپلم شد.
وی بهدلیل مشکلات اقتصادی خانواده، برای تأمین هزینهٔ تحصیلاتش، در کنار مادرش که قالی بافی میکرد، در زمان تعطیلی مدارس به کار کشاورزی میپرداخت.
سیفالله که در سال ۱۳۵۶ در سربازی اجباری بود، در جریان قیام و تظاهرات مردم بر علیه دیکتاتوری شاه خائن، در سال ۱۳۵۷، با سلاحش از پادگان فرار کرد و به صفوف قیام پیوست.
وی، در حین همین فعالیتها، با نام و آرمان سازمان مجاهدین خلق ایران آشنا شد و همراه با مجاهد شهید حسین میرزایی که یکی از بستگانش بود، در آمادهسازی پلاکاردهای بزرگ تصاویر بنیانگذاران سازمان و بالابردن آنها در تظاهراتها، فعالانه شرکت داشت.
وی پس از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی، در حالیکه در روستای طاهرلو در اطراف همدان به معلمی مشغول شد، فعالیتش را در ارتباط با سازمان ادامه داد. وی تلاش بسیاری در فروش نشریه مجاهد و دایر کردن نمایشگاه کتابهای سازمان بهخرج داد. در جریان همین فعالیتها بود که چندین بار توسط چماقداران رژیم با چاقو، زخمی شد و به بیمارستان منتقل گردید، اما این جنایتها، هیچگاه نتوانست تاثیری بر اراده خللناپذیر او در دفاعش از آرمانهای سازمان، بگذارد.
وی همچنین در جریان کودتای ضدفرهنگی خمینی علیه دانشگاهها و حمله چماقداران به دانشگاه بو علی، در کنار دانشجویان، با جسارت تمام، در برابر چماقداران ایستادگی کرد.
سیفالله، قسمت عمدهٔ حقوق دریافتیاش را برای دانشآموزانی که از نظر مالی محدودیت داشتند، اختصاص میداد و برای آنها کتاب و دفتر و قلم آنها تهیه میکرد.
وی پس از تظاهرات بزرگ سازمان در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، علیه سرکوب آخرین قطرات آزادیها، توسط خمینی ملعون، به زندگی و مبارزه مخفی روی آورد و به فعالیتهای انقلابیاش با سازمان ادامه داد.
سیفالله در پاییز سال ۱۳۶۰ در جریان انجام مأموریتی، توسط پاسداران جنایتکار رژیم، شناسایی، دستگیر و به زندان همدان منتقل گردید.
مزدوران خمینی که از سیفالله کینه زیادی به دل داشتند، در زندان او را تحت شدیدترین شکنجهها قرار دادند، اما این مجاهد دلیر، با شجاعت و رشادت تمام، در برابر همه فشارها و شکنجهها ایستادگی کرد و حسرت یک آه را بر دل جانیان شکنجهگر، گذاشت.
دژخیمان که با وجود انواع فشارها و شکنجهها نتوانستند عزم و اراده او را در هم بشکنند، اقدام به برگزاری یک دادگاه نمایشی برای او نمودند. از آنجا که آنها هیچ مدرکی علیه سیفالله نداشتند، اسم او را از رادیو اعلام کرده و درخواست کردند، هر کس او را میشناسد، برای شهادت علیه او به دادگاه مراجعه کند. در پی این فراخوان، تعدادی پاسدار مزدور، به دادگاه مراجعه کرده، شهادت دادند که او یک مجاهد خلق است و از جمله اتهاماتی که به او نسبت دادند، این بود که او حقوق ماهیانه خودش را برای فعالیتهای سازمانی و جذب دانشآموزان به سازمان هزینه میکرد.
اعلمی جنایتکار، حاکم شرع خمینی در همدان، در پایان این دادگاه نمایشی، بهرغم اینکه هیچ سند و مدرکی علیه سیفالله وجود نداشت، حکم اعدام او را صادر کرد.
سیفالله قهرمان روز بعد از صدور حکم، تلاش کرد از زندان همدان فرار کند، اما طرح فرار او لو رفت و موفق به این کار نشد.
از آنجا که سیفالله قهرمان به کار معلمی اشتغال داشت، پاسداران مزدور، در روز ۸ شهریور ۱۳۶۱ که سالگرد هلاکت رجایی و باهنر بود، این مجاهد دلیر و سرموضع را به جوخه اعدام سپردند.
طنین شعار مرگ بر خمینی، زنده باد آزادی، توسط سیفالله، هنگام اجرای حکم اعدام، بیانگر پیروزی عزم و اراده مجاهد خلق در برابر دار و درفش مرتجعان حاکم بود.
زمانی که خبر شهادت وی به مردم آبادی طاهرلو رسید، آنها دستهدسته به خانه این مجاهد شهید، مراجعه کرده و به خانواده سیفالله تبریک و تسلیت میگفتند.
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
با ارسال تصاویر و زندگینامه شهید، ما را در تکمیل شناسنامه شهیدان یاری رسانید. >>> تلگرام مجاهد: @mojahedin_org
خاطرات
تصاویر یادگاری
تصویر مزار شهید