زندگینامه شهید
ناصر رشیدیان در سال ۱۳۳۳ در یک خانواده فقیر و کارگری در بروجرد به دنیا آمد. پس از سپری کردن دوران ابتدایی و متوسطه در این شهر، در سال ۱۳۵۲ به دانشکده علوم اقتصادی بابلسر راه یافت.
ورود وی به دانشکده و آشنایی با دانشجویان قهرمانی چون مجاهد صدیق محمود مهدوی و مجاهد شهید حمید تدینی، فصل جدیدی را در زندگی ناصر گشود.
وی که از نزدیک با محرومیت و فقر دست و پنچه نرم کرده بود و به عامل این وضعیت یعنی حاکمیت دیکتاتوری شاه آگاه بود، در جریان اعتصابات و اعتراضات دانشجویی علیه شاه خائن فعالانه شرکت داشت.
در جریان یکی از همین اعتراضات دانشجویی، ناصر به همراه چند دانشجوی مبارز دیگر، در سال ۱۳۵۵ برای ادب کردن رئیس مزدور دانشکده اقدام کردند.
پس از حمله به این مزدور، وی به همراه چند دانشجوی دیگر توسط ساواک دستگیر و روانه زندان شدند.
ناصر پس از بازجویی و شکنجه به ۱۸ماه زندان محکوم شد و مدت محکومیتش را در زندان ساری سپری کرد.
زندان فرصتی بود که وی بیشازپیش با سازمان مجاهدین و آرمانهای آن آشنا شود.
پس از آزادی به همراه سایر دانشجویان هوادار سازمان نقش مهمی در اوجگیری تظاهرات در بابلسر و سایر شهرهای استان مازنداران از جمله قائمشهر، گرگان و بابل داشتند.
پس از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی و برپا شدن جنبش ملی مجاهدین در گرگان، ناصر بهطور حرفهیی وارد فعالیت در جنبش ملی مجاهدین شد. او که مسئولیت انتشارات جنبش را بهعهده داشت، شب و روز نمیشناخت. از جمله در جمعآوری و تدوین و چاپ و تکثیر زندگینامه شهدای انقلاب ضدسلطنتی گرگان، همراه با سایر خواهران و برادران مجاهدش از جمله مجاهد شهید مهری شیرنگی تلاش فراوانی داشت. چاپ و تکثیر بروشورها و اعلامیههای مربوط به کاندیدا توری ریاستجمهوری برادر مجاهد مسعود رجوی در سطح شهر گرگان از دیگر فعالیتهای وی بود.
ناصر در نیمه دوم سال ۵۹ به تشکیلات ساری و بعد از مدتی به تشکیلات بابل منتقل شد.
وی در بین همرزمان مجاهدش، بهویژگیهای انقلابی صمیمیت، قاطعیت انقلابی، مسئولیتپذیری بالا شناخته میشد
پس از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ و آغاز مبارزه مسلحانه انقلابی، ناصر مسئولیت سنگین پشتیبانی از پایگاه مسئولان سازمان در استان مازندران را بهعهده داشت و با تیم تحت مسئولیتش، تمامی تضادهای پیچیده آن را از جمله ترددات مسئولان در سطح استان را حل و فصل میکرد.
سرانجام روز ۲۰شهریور ۱۳۶۰ در حمله مزدوران کمیته و سپاه خمینی به پایگاهشان دستگیر و روانه شکنجهگاه شد.
چند روز شکنجه مستمر، نتوانست عزم و اراده انقلابی این مجاهد پاکباز را متزلزل کند، درست به عکس این جلادان خمینی بودند که در برابر مقاومت وی سرافکنده شده و شکست خوردند.
سرانجام در حالیکه لب راز دار ناصر هرگز گشوده نشد، در روز ۲۶ شهریور ۱۳۶۰ یعنی تنها شش روز پس از دستگیری، این مجاهد قهرمان توسط دژخیمان خمینی در بابل تیرباران و بهشهادت رسید و پیکر او را در گور جمعی همرا ه با ۳ مبارز دیگر در آرامگاه بهاییها در شهرستان بابل دفن کردند.
پس از آن که خبر اعدام وی از تلویزیون رژیم اعلام شد، پدر و مادرش با مراجعه به مرکز دادستانی رژیم در بابل خواستار تحویلگیری پیکر فرزند خود شدند. مزدوران در جواب گفته بودند: «او را با سه نفر دیگر در یک گودال چال کردیم» و سپس یکی از مزدوران با وقاحت به مادر ناصر گفته بود: «ناصر رشیدیان را میگوئید، خیلی دنبالش میگشتیم تا آخر گیرش آوردیم. چه هیکلی داشت، چه سینهای داشت، ۱۰ تا تیر در سینهاش خالی کردیم، مگه جون میداد؟و...» .
جمشید رشیدیان برادر ناصر از شهدای قهرمان مجاهدین خلق است.
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
با ارسال تصاویر و زندگینامه شهید، ما را در تکمیل شناسنامه شهیدان یاری رسانید. >>> تلگرام مجاهد: @mojahedin_org
خاطرات
تصاویر یادگاری
تصویر مزار شهید