زندگینامه شهید
بتول رضوی در اسفند ماه ۱۳۴۲، در بهشهر از استان مازندران به دنیا آمد. تحصیلاتش را تا سطح دیپلم در همین شهر به پایان برد. او در حالیکه دانشآموز دبیرستان بود، در تظاهرات منجر به پیروزی انقلاب ضدسلطنتی فعالانه شرکت داشت.
وی پس از پیروزی انقلاب، با مطالعه کتابها و نشریات و زندگینامه شهدای مجاهد خلق با راه و آرمان سازمان مجاهدین خلق ایران آشنا و هوادار سازمان گردید.
وی در سال ۱۳۵۸، با تشکیل انجمن جوانان موحد از هواداران سازمان در بهشهر، وارد فعالیتهای سازمانی شد و در بخشهای دانشآموزی و محلات نیز، مسئولیتهای مختلفی را برعهده داشت.
بتول، در فروردین ۱۳۵۹، زمانی که انجمن جوانان موحد، مورد تهاجم وحشیانه چماقداران ارتجاع حاکم قرار گرفت، به همراه بیش از ۱۲۰ نفر از هواداران سازمان، از اوایل شب تا صبح روز بعد، با تشکیل زنجیرهانسانی از ساختمان انجمن دفاع کرده و مانع از اشغال انجمن توسط مزدوران چماقدار شدند. نهایتأ دادستانی ضد انقلاب و سپاه ضدمردمی که میخواستند بدون مداخله رسمی، توسط چماقداران، ساختمان را اشغال کنند مجبور شدند خودشان وارد صحنه شده، و با حکم رسمی، خواهان تخلیه ساختمان انجمن شوند.
وقتی اعضاء انجمن و هواداران، با فراخوان سازمان و بهمنظور گرفتن هر بهانهیی از پاسداران خمینی، اقدام به تخلیه ساختمان کردند، همه آنها توسط مزدوران سپاه دستگیر و به زندان شهربانی منتقل شدند. نهایتأ با تلاشهای سازمان و فشار روزافزون خانوادهها، سپاه مجبور شد پس از یک هفته همه آنها را آزاد کند.
بتول مدتی بعد در تهاجم وحشیانه چماقداران ارتجاع به دبیرستان آنها، که جو غالب آن هواداری از سازمان بود، از ناحیه گوش دچار آسیب و عفونت شد و بخشی از شنوایی خود را از دست داد.
پس از برگزاری تظاهرات بزرگ و سراسری سازمان در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ و موج دستگیری هواداران سازمان با فرمان شخص خمینی، ارتباط بتول با سازمان قطع گردید. او مدتی بعد، از طریق برادر مجاهدش، وارد فعالیتهای سیاسی – تبلیغی علیه رژیم گردید و سرانجام در مرداد ماه ۱۳۶۴ ارتباط وی با سازمان در خارج از کشور وصل گردید.
بتول در مهرماه ۱۳۶۴، توانست با کمک سازمان از ایران خارج شده و در منطقه مرزی غرب ایران وارد پایگاههای رزمی سازمان شود. او پس از تشکیل ارتش آزادیبخش ملی ایران، در یگانهای رزمی ارتش سازماندهی شد و در عملیات آفتاب و چلچراغ شرکت داشت.
شرکت بتول، در عملیات کبیر فروغ جاویدان و دلاوریهایش در صحنههای مختلف رزم و نبرد با مزدوران دشمن، اوج حماسه زندگی سراسر رزم و فدای او بود.
سرانجام وی در نبردی قهرمانانه در تنگه چهارزبر، از ناحیه سر، مورد اصابت گلولههای دشمن قرار گرفت و در قله همه فداکاریهایش، سرفرازانه، جانش را فدیه رهایی و آزادی مردم ایران نمود.
بتول به گواهی همه همرزمانش، مجاهدی سرشار از عشق و عطوفت به دیگران بود و با وجود بیماری و مشکلات جسمی که داشت، در هر کجا که حضور داشت، پیوسته در انجام مسئولیتها پیشقدم بود.
وی در وصیتنامه خودش از جمله نوشته است:
«من سیدهبتول رضوی در ابتدای زندگیم بهدنبال پناهگاهی میگشتم همچون کودکی که در جستجوی مادرش است تا اینکه در آغوش او احساس آرامش بکند...
بههر دری میرسیدم میکوبیدم و تنها یک در بهرویم گشوده شد، که پیامبر میگوید دری که کوبیده شود سرانجام گشوده خواهد شد.
آن دری که بهرویم گشوده شد در سازمان مجاهدین خلق ایران بود…
حماسهها در عالم ذهن قرار نمیگیرد، بلکه بهعینه میبینم چطور یک رزمنده مجاهد خلق از همهچیز خویش میگذرد، و آن وقت فدا و ایثار معنای شگرف و ژرف خویش را به اثبات میرساند.
من با نام مسعود زنده شدم و با نام مسعود خواهم مرد، آخر او بود که راه را بهمن نشان داد و چگونه مجاهد بودن را به من آموخت…
در واقع کسی که درد خلق را درک نکند هرگز نمیتواند به درون مناسبات سازمان راه یابد، با تشکیل ارتش آزادیبخش آینده را نزدیک میبینم: لبخند شیرین پدران و مادران و خنده دلنواز کودکان، کوهها سربهفلک کشیدهتر و دریاها از امواج نخواهند ایستاد، رودها پرجنب و جوشتر از همیشه، همه هر سدی را کنار میزنند…».
خاطرات
تصاویر یادگاری
تصویر مزار شهید