728 x 90

با یاد مجاهد شهید سید مجتبی آقامیری

مجاهد شهید مجتبی آقامیری
مجاهد شهید مجتبی آقامیری

محل تولد: اهواز
شغل:
سن: 18
تحصیلات: متوسطه
محل شهادت: اهواز
تاریخ شهادت: 10-4-1360
محل زندان: -

زندگینامه شهید


مجاهد شهید مجتبی آقامیری در سال۴۳ در در اهواز بدنیا آمد، فقر خانوادگی باعث پیوند تنگاتنگ مجتبی با توده‌های مردم جامعه شد. مجتبی مبارزه را از سال۵۶ شروع کرد و با شرکت در محافل مذهبی محلی و آتش زدن اماکن وابسته به رژیم شاه خائن سعی در گسترش آن داشت. وی همواره می‌گفت: «مگر نه این‌که مبارزه با خون به ثمر می‌رسد، پس در این مسیر جان ناچیز من چه ارزشی می‌تواند داشته باشد».

او با پیروز شدن انقلاب ضدسلطنتی برای حفاظت از دست‌آوردهای انقلاب وارد سپاه پاسداران شد اما هنوز بیش از سه ماه او ورودش به این ارگان نمی‌گذشت، که در شهریور ۵۸ همزمان با دخالت عناصر ارتجاعی انحصارطلب در کردستان و جنگ‌افروزی و کشتار خلق کرد از آنجا بیرون آمده و به هواداران سازمان مجاهدین خلق ایران پیوست.

پس از آن مجبتی در تمامی میتینگ‌ها و فعالیت‌های سازمانی به‌ویژه در انتخابات ریاست‌جمهوری که برادر مجاهد مسعود رجوی کاندید سازمان و مورد حمایت نیروهای مترقی بود، شرکت کرد و در جریان فعالیت‌های انتخاباتی توسط مرتجعین وابسته به خمینی زخمی گردید.

وی در روز ۳۱اردیبهشت سال۶۰ دستگیر شد و بلافاصله زیر شدیدترین شکنجه‌ها قرار گرفت طوریکه تا هنگام شهادت آثارش بر بدن وی باقی مانده بود. و سر انجام در تاریخ ۱۰ تیر۶۰ به سپاه مرکزی اهواز منتقل و توسط مزدوران خمینی جنایتکار تیرباران شد.

 

وصیتنامه مجاهد شهید مجتبی آقا میری

بســــــــــم الله الرحمـــــــــن الرحیــــــــــــــــم

وَمَا لَکمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاء وَالْوِلْدَانِ الَّذِینَ یقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْیةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنک وَلِیا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنک نَصِیرًا (نسا ء آیه ۷۵)

چرا پیکار نمی‌کنید در راه کسانی که در جامعه مورد ستم قرار گرفته از مردان و زنان و کودکان کسانی که فریاد می‌زنند پروردگارا ما را از این سرزمین که به ما ستم روا می‌رود نجات ده و از نزد خودت دوست و یاری برای ما بفرست؟

 

بنــــــــام خــــــــــدا و بنـــــــام خلـــــــــق قهــــــــــرمان ایـــــران

سلام بر تمام خواهران و برادران مجاهدم، و درود بر تمام انقلابیونی که در تاریکی درخشیدند و بر علیه ظلم و استثمار قیام کردند، و با پیکارشان راه تکامل را هموار کردند و سرود رهایی را سر دادند.

اللهم انصر المجاهدین و انصرهم نصراً عزیزا. انهم فتیه یجاهدون فی سبیلک

بار خدایا یاری کن مجاهدین را نصرتی پرقدرت و قوی زیرا آنان جوانانی هستند که در راه تو جهاد می‌کنند، عده‌یی از ایشان پیمان خود را مردانه وفا کرده و شهید شدند و عده‌یی دیگر منتظر شهادت‌اند و هیچ تغییری در عزم آهنین آنها راه نمی‌یابد.

من با آگاهی و شناخت کامل به‌طرف این سازمان آمده‌ام هدف و آرمانهای من هدف و آرمانهای سازمان است، من از هیچ کوششی در راه رسانیدن خطوط سازمان در بین توده‌ها دریغ نمی‌کنم.

تا آخرین قطره خونم را در راه به ثمر رسیدن اهداف و آرمانهای سازمان می‌دهم، هدف ما از مبارزه با توجه به سوره نساء آیه ۷۵ برای پابرهنه‌ها و کسانی است که در جامعه مورد ستم قرار می‌گیرند و استثمار می‌شوند…

ما به بالنده‌ترین نیروهای در جامعه متکی هستیم، هدف ما از مبارزه برای پیاده کردن جامعه ایده‌آل و بی‌طبقه توحیدی است، و این رسالت نسل ماست، هر روز که می‌گذرد مبارزه پیچیده‌تر و شرایط سخت‌تر می‌شود.

باید سختیها و دشواریها را تحمل کرد کسی که این دشواریها و مشقت ها را تحمل می‌کند به هدف و پیروزی نهایی خواهد رسید.

هر قطره خون من سیاره سرخی است بر روی پرچم انقلاب و با درخشیدن هر ستاره به هدف و آرمانهایمان نزدیکتر می‌شویم.

من اگر جان سپردم شما راه را ادامه دهید و مقاومت کنید. مقاومت کنید چون کوه استوار و محکم، امیدوارم که با بکار بستن رهنمودهای سازمان مجاهدین خلق ایران و شهدای بخون خفته آن، این رهروان اسلام راستین و انقلابی در راه به ثمر رسیدن آرمانهای خدایی خلق، لحظه‌ای از پای ننشینید.

پیش بسوی جامعه بی‌طبقه توحیدی

۲۱/فروردین/۶۰ سید مجتبی آقا میری

 
 

خاطرات


خاطره‌ای از مجتبی
خبر شهادت مجتبی را همراه به سه تن دیگر از مجاهدان به نامهای سیروس مقدس که عکس آن موجود است و دو تن دیگر از رادیو شنیدم.
من و خانواده‌اش که به‌دلیل جنگ در ملایر و تهران زندگی می‌کردیم سراسیمه برای گرفتن پیکر او به اهواز رفتیم با دادن رشوه و وثیقه پیکر او را در ساعت ۴ صبح در بهشت آباد اهواز تحویل‌ گرفتیم که در پلاستیکی پیچانده بودند. وقتی مجتبی را نگاه کردم مثل همیشه با چشمانی باز ولی خندان نگاه می‌کرد. سه گلوله به سینه‌اش خورده بود ویک گلوله به قلبش اصابت کرده بود.
هر کدام از وسایلش مربوط به یک نفر بود مثلاً روی کفشش نوشته بود شهرام او را با همان وضعیت به خاک سپردیم. در قتل‌عام مجاهدین، مزار بهشت آباد گسترش پیدا کرد و تبدیل به زیارتگاه مردم ایران و مادران شهید و آزادیخواهان شد.
سال ۶۵-۶۴وقتی به بهشت آباد رفته بودم به‌رغم ممانعت رژیم و پاسدارانش، مزارها با سیمانهای کوچک و بزرگ پوشانده شده بود و هم‌چنان که به خودش گفته بودم راهش را تا به آخر ادامه می‌دهم.

 

تصاویر یادگاری


 

 

تصویر مزار شهید


یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
با ارسال تصاویر و زندگینامه شهید، ما را در تکمیل شناسنامه شهیدان یاری رسانید. >>> تلگرام مجاهد: @mojahedin_org

 

 
										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/129f940d-12f0-4826-b77c-f45676cb924e"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات