زندگینامه شهید
آنان نمردهاند، در میانهٔ باروتند
ایستاده چون فتیلههای مشتعل
... ... ... …
مادران، آنان در گندم ایستادهاند
بلند بالا چون ژرفای نیمروز
چیره بر دشتهای فراخ
آنان ضربه ناقوسی سیاه صرباند
که در فراسوی کالبدهای پولاد کُشته
صَلای پیروزی سر میدهند
بخش از شعر «سرودی برای مادرانٍ رزمندگان مقتول» سرودهٔ پابلو نرودا
روز ۹خرداد۶۳ در صحن زندان همدان بر فراز دارهای برافراشته دژخیمان، پیکرهای رشید مجاهدین قهرمان: بهجت صدوقی، اشرف احمدیزاده و بهزاد افصحی به اهتزاز در آمد.
این رزمندگان مجاهد خلق در حالی بهشهادتگاه شتافتند که ماهها از دستگیری و شکنجه آنان میگذشت و دژخیمان نتوانسته بودند لبهای رازدار آنها را بگشایند.
مجاهد شهید بهجت صدوقی (پری ــ زهره) در سال۱۳۳۶ در خانوادهای تهیدست در شهر همدان متولد شد، او تنها دختر و اولین فرزند خانوادهاش بود.
تحصیلات ابتدای و متوسطه را بهعنوان دانش آموزی ممتاز به پایان رساند، و در سال۵۶ در رشته ادبیات دانشگاه مشهد پذیرفته شد و برای ادامه تحصیل به مشهد رفت.
این دوران مصادف بود با فعالیتهای تعدادی از مجاهدین و دانشجویان هوادار سازمان مجاهدین خلق ایران از جمله مجاهدین شهید: طه میرصادقی، قاسم مهریزی زاده، خسرو رحیمی، ثریا شکرانه (مهریزیزاده)، دکتر حبیبالله مباشری، محمودغلامی، احمدپرور، بتول اسدی اسلام قلعهسری و... در دانشگاه مشهد بود.
بهجت که سراپا شور و اشتیاق برای مبارزه بر علیه رژیم شاه خائن و سرسپرده بود، بهزودی در کنار آنان مبارزات سیاسی خود را ارتقا و گسترش داد.
این مجاهد خلق از روحیهای بسیار شاداب برخوردار بود و شور و تحرک او در اولین برخورد توجه را جلب میکرد. او این روحیه را تا واپسین روز حیات و در امتداد مبارزات خود در پایگاههای مقاومت و در زیر شکنجه و شلاق و تا پای چوبهدار حفظ کرده بود.
پس از پیروزی قیام ضدسلطنتی و تأسیس ستاد مجاهدین در مشهد، بهجت از اولین کسانی بود که با شور و شوق به ستاد مراجعه کرد و در ارتباط مستقیم با مجاهدین قرار گرفت.
او از این دوران همواره بهعنوان یکی از فرازهای ارزشمند و والای زندگانی مبارزاتیاش یاد میکرد، و برای اطرافیان و افراد تحت مسئولیتش آموزشهای سیاسی و ایدئولوژیکی را که در آن ایام از مجاهدین آموخته بود بازگو میکرد.
در جریان توطئه موسوم به «انقلاب فرهنگی»، بهجت از جمله کسانی بود که با خواهران همرزمش در مقابل یورش چماقداران و پاسداران مزدور خمینی به خوابگاههای دختران دانشجو، دلیرانه مقاومت کرد و مجروح و دستگیر و روانه زندان گردید و مدت ۴۰روز در اسارت مزدوران خمینی بود.
در اواخر سال۵۹ از آنجا که ادامه فعالیتهایش در مشهد با دشواریهایی روبهرو بود، به همدان منتقل شد و مسئولیت دانشآموزی، مسئولیت نهاد خواهران، معلمین و مادران را به عهده گرفت.
مجاهد شهید بهجت صدوقی در اوایل خرداد ۶۰ با مجاهد شهید رضا پریشانی (مجید) ازدواج کرد و همراه با او پس از پس از ۳۰خرداد به زندگی مخفی روی آورد. مجاهد شهید بهجت صدوقی همراه با همرزم و همسر مجاهدش در تابستان ۶۰ طی یک مأموریت سازمانی به اصفهان رفتند.
در تاریخ ۹مرداد ۶۰ محل سکونت آنها در همایونشهر مورد حمل پاسداران پلید خمینی قرار گرفت. در این جریان، رضا دستگیر و روانه شکنجهگاه اصفهان شد.
اما بهجت توانست با هوشیاری از دست مزدوران خمینی رهایی یابد و در دیگر پایگاههای مجاهدین نبرد خود را برای سرنگونی رژیم ضدبشری حاکم ادامه دهد.
اوج درخشش و بارز شدن جوهره انقلابی و خصلتهای یک عنصر مجاهد خلق در بهجت در این دوران بود، و براستی در پایگاههایی که بهجت سکونت داشت شوری دیگر برپا بود.
بسیاری از برداران و خواهران مجاهد او میگفتند: «ما در کنار او سختیهای نبرد را احساس نمیکردیم و شهادتها و در بدریها را بهراحتی تحملمیکردیم».
در سال۶۱ بهجت توانٍ مسئولیتپذیری خود را بیشتر بارز کرد طوری که مسئولیت بخش اجتماعی همدان را در سختترین شرایط برعهده گرفت.
در این دوران دیگر شهر همدان برای بهجت کاملاً «سرخ» محسوب میشد و دشمن نیز که از فعالیتها و فرار اولیه او به سختی کلافه شده بود، دنبال دستگیری این شیرزنٍ رزمنده مجاهد خلق بود اما بهجت تا اواخر خرداد ۶۱ به مسئولیتهایش ادامه داد و روحیه شگفتآور خود و شکوه انقلابی زن مجاهد خلق را به نمایش گذاشت.
در خرداد سال۶۱ بهجت همدان را در میان اشکهای همرزمانش وداع کرد و به تهران آمد و بیش از یک سال از خرداد ۶۱ تا تیر ۶۲ در تهران به فعالیتهای خود ادامه داد.
روحیه او و نگرش ایدئولوژیک او به مسائل مختلف موجب شده بود، تا هر سد و مانعی در مقابل او فرو ریزد و از هر مشکلی موفق بیرون آید.
سرانجام در تیر ماه ۶۲ هنگامیکه با مجاهد شهید اشرف احمدیزاده در سر یک قرار سازمانی حاضر شده بود، در حلقه محاصره جلادان رژیم قرار گرفت و با یورشی ناگهانی دستگیر شد.
جلادان که از او و نیز فعالیتهای قهرمانانه این شیر زن مجاهد آگاهی داشته و انتظار طولانی و تلخی را برای بدام افکندن این رزمنده قهرمان تحمل کرده بودند، از هیچ شکنجه و رذالتی در حق او فروگذار نکردند.
اما بهجت دلیر را سر تسلیم نبود و فردای آنروز جلادان و شکنجهگران را فریب داد و آنها را به سر قرار تلفنی کشاند.
هنگامیکه پاسداران انتظار داشتند بهجت فرد تلفن کننده را به سر قرار بکشد، این شیر زن دلیر در حلقه محاصره آنها فریاد زد: «بچهها من دستگیر شدهام سپاه همراه من است. . ». ، و بلافاصله در تلفن دشنام پاسداران و ضرباتی که بر پیکر بهجت فرود میآمد شنیده شد و به گوش یاران مجاهدش رسید.
صدای بهجت دلیر همان هنگام بهوسیله ضبط صوت ضبط شد و در گنجینه یادگارهای مجاهدین حفظ میشود تا سرانجام روزی بگوش خلق رسیده و بهای سنگین پیروزی را مملوستر کند.
پس از این جریان بهجت دیگر بار به زیر شکنجه کشیده شد، امروز هم بدرستی معلوم نیست که در زیر شکنجههای شریرانهٔ جلادان چه بر سر این زن دلاور مجاهد آمد.
شکنجه یک سال ادامه یافت اما بهجت بر مواضع خود پای فشرد، او ثمرات تمامی حیات پربار، پرشور و انقلابی خود را به یکباره در طبق اخلاص به پیشگاه خدا و خلق تقدیم کرد.
اواخر خرداد ۶۳ جلادان درمانده بهجت را به همدان منتقل کردند و او را در صحن زندان همدان همراه با مجاهدین شهید اشرف احمدیزاده و بهزاد افصحی بدار آویختند.
بهجت سرانجام همانگونه که در تمام زندگی خود در اوج زیسته بود بر طناب دار و بر اوج جان فدا کرد و به سوی خدا شتافت.
براستی که با الهام از حماسه این شیر زن رزمنده مجاهد که بر اوج آگاهی و ایثار و با اتکا به ایدئولوژی رهاییبخش اسلام انقلابی بر علیه پلیدترین رژیم موجود خروشید، صدها و هزاران حماسهزاده خواهد شد. چرا که بهجت خود در زمره ارزشهای ایدئولوژی نسل فدا و ایثار قرار دارد.
خاطرات
یکی از همرزمان بهجت در بخشی از گزارشی درباره این شیرزن قهرمان مجاهد خلق نوشته است:
«... سال۵۷ بود که اولین بار بهجت را دیدم، با لبخندی بر لب و جسم و روحی سراپا نیرو و شور و نشاط که در همه جا به چشم میخورد.
در تظاهرات، زیر رگبار گلولهها، در اعتصابات دانشجوئی، در انجمن کتاب هنگام پخش نشریات نیروهای انقلابی و بهویژه سازمان، و هنگام درگیری و بحث با عناصر مرتجعی چون «دیالمه» و اراذل و اوباشی نظیر او.
بهجت سازمان و سمبلها و رهبران سازمان را آنچنان زلال و ناب قبول داشت که از همان هنگام میشد آینده او را حدس زد.
آیندهای که چه با زندگی طولانی و یا کوتاه بههرحال قرین شرف و افتخار بود، بعدها که در دوران پس از ۳۰خرداد ۶۰ احوال او را از بچهها پرسیدم و داستان نبرد بیوقفه او را در پایگاههای مقاومت و حین مأموریتهای خطیر شنیدم، هرگز تعجب نکردم و سرانجام وقتی خبر شهادتش و حماسهای را که پیش از شهادت آفرید شنیدم، تنها یک جمله به ذهنم خطور کرد: «بهجت جز این نمیتوانست باشد، زیرا او تا مغز استخوان یک مجاهد خلق بود و این را تا به پایان حیات شکوهمندش نشان داد».
تصاویر یادگاری
تصویر مزار شهید
مزار مجاهد شهید بهجت صدوقیان
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
با ارسال تصاویر و زندگینامه شهید، ما را در تکمیل شناسنامه شهیدان یاری رسانید. >>> تلگرام مجاهد: @mojahedin_org