728 x 90

با یاد مجاهد شهید غلامحسین سعیدنژاد

مجاهد شهید غلامحسین سعیدنژاد
مجاهد شهید غلامحسین سعیدنژاد

محل تولد: تهران
شغل: مهندس ارتباطات
سن: 27
تحصیلات: لیسانس
محل شهادت: تهران
تاریخ شهادت: 29-6-1360
محل زندان:

زندگینامه شهید


مجاهد شهید غلامحسین سعیدنژاد در اول مهر ۱۳۳۳ در شهر تهران متولد شد. او با وجود سن کم می‌بایست کار و تحصیل را با هم انجام می‌داد. خودش می‌گفت خیلی دلم می‌خواست روزی باشد که یک خواب راحت بکنم.
او از هوش و استعداد فوق‌العاده‌ای برخوردار بود و هر سال پس از گرفتن کارنامه جزو دانش‌آموزان ممتاز معرفی می‌شد و یک آلبوم از کارنامه‌ها و تشویق نامه‌های دوازده ساله‌اش داشت. تا این‌که وارد دانشگاه شد. در دانشگاه فعال بود. در اداره کتابخانه دانشجویی که توسط هواداران سازمان تأسیس شده بود نقش فعالی داشت.
در رشته مخابرات در دانشگاه تهران لیسانس گرفت و به سربازی رفت. دوران سربازی در کردستان بود و همین باعث شد که رنج و درد مردم کردستان را خوب درک کند.
پس از سربازی در شرکت مخابرات استخدام شد. در همین اوان بود که با سازمان مجاهدین آشنا شد. پس از ضربه اپورتونیستی رابط او دستگیر و به این ترتیب او نیز از سازمان قطع شد.
با وجود سن کم در محل زندگی معتمد محل بود و شخصیت بسیار تأثیر گذاری داشت.
در انقلاب ضدسلطنتی بسیار فعال بود به‌طوری‌که در بسیاری از تصاویر انقلاب عکسهایش دیده می‌شد و چندین بار توسط سیمای رژیم تصاویر او بین مردم دیده می‌شد.
پس از پیروزی انقلاب در ۲۲ بهمن با مقادیری سلاح به کمک مردم تبریز به دیدار موسی شتافت. سلاحها را تحویل داد و به تهران برگشت.
سازمان کارِ حسین ابتدا در بخش محلات در کانون توحیدی قسط بود و پس از آن در بخش کارمندی مسئولیتهای ویژه‌یی را عهده‌دار بود. پس از ازدواج خانه‌اش را در اختیار سازمان قرار داد.
غلامحسین دوبار دستگیر شد یکبار ۲۰ روز در خانه‌های امن کمیته نگهداری می‌شد بعد از آزادی، دوباره در جریان درگیریهای خیابانی حدوداً ۱۵ الی ۲۰ خرداد در سیدخندان کمی دورتر از محل کارش دستگیر شد.
ابتدا دو هفته در کمیته مقابل حسینه ارشاد بود بعد به ۲۰۹ زیر شدیدترین شکنجه‌ها او را بردند و سه ماه تمام در زیر زمین زیر شکنجه بود، اما سخنی نگفت. در بازجویها خود لاجوردی یا گیلانی شخصاً وارد می‌شدند از او اطلاعات می‌خواستند و هم این‌که مصاحبه کند و آدرس همسرش را بدهد. با وجود این‌که پشت او زخم بود روی زخمها باز شلاق می‌زدند. هر اتفاقی که بیرون زندان می‌افتاد، اولین نفر غلامحسین را برای شکنجه می‌بردند. یکبار در بازجویی لاجوردی فقط با مشت توی سر حسین می‌کوبید (حسین میگرن داشت) خودش در این باره می‌گفت ضربات اولیه قابل‌تحمل بود اما آخرهایش انگار پتک سنگینی توی سرم می‌کوبیدند و گمان نمی‌کردم پتک بعدی زنده باشم. حسین جزو تشکیلات بند بود. وقتی ۷تیر پیش آمد نفرات تشکیلات بند را بیرون کشیدند و به درختی بستند و به‌خصوص روی حسین حساس بودند.
او در مقابل شکنجه‌ها مقاوم بود. نه شکنجه‌های شخصی لاجوردی جلاد روی اراده‌اش تأثیر گذاشته بود، نه سه ماه شکنجه در بند ۲۰۹. پیکر پاک و مطهر او تا آخر اسرار خلق را در سینه‌اش حفظ کرد.

 

 

 

خاطرات


خاطره از یک همبندی
روز ۲۸ شهریور ۱۳۶۰ در بند کلاس برقرار بود. بچه‌ها روزه‌ها را گشوده و در کلاس نشسته بودند تا درس آلمانی را معلم شروع کند.
این معلم خودش تا روز گذشته دانش‌آموز همین کلاس بود و چون معلم قبلی اعدام شد. او کلاس را به‌دست گرفت. اما امشب نوبت خودش است.
بلندگوهای اوین اسامی را خواند. هفتاد و دو نفر بودند. یکی از اسمها غلامحسین سعیدنژاد معلم کلاس بود. چیزی نگفت. شام را با هم خوردند. لباسش را پوشید و رفت. یکی از ۷۲ تیر خلاص آن شب به زندگی او پایان داد.
پس از آن به‌دلیل کینه‌ٔ حیوانی که جباران از شکست در میدان اعدام نصیب‌شان شده بود خاک او و همرزمانش را هر دم مورد هجوم قرار می‌دادند. زیرو رو می‌کردند. سنگها را می‌شکستند، به‌طوری‌که یکبار از گلدانی که بالای سر او گذاشته شده بود هیچ اثری باقی نمانده بود.
در وصیت نامه‌اش هر چه داشت را به سازمان بخشیده و با اعتقاد کامل به راه و مکتب رهایی‌بخش اسلام و رهبری سازمان مجاهدین خلق ایران پذیرای مرگ سرخی شد.

 

تصاویر یادگاری


 

غلامحسین سعیدنژاد

 

تصویر مزار شهید


یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
با ارسال تصاویر و زندگینامه شهید، ما را در تکمیل شناسنامه شهیدان یاری رسانید. >>> تلگرام مجاهد: @mojahedin_org

 

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/41d867f6-bc53-4c53-a002-c50b51d258ea"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات