728 x 90

با یاد مجاهد شهید نسرین آقایی سیچانی

مجاهد شهید نسرین آقایی سیچانی
مجاهد شهید نسرین آقایی سیچانی

محل تولد: اصفهان
شغل:
سن: 17
تحصیلات: متوسطه
محل شهادت: شیراز
تاریخ شهادت: 17-2-1362
محل زندان: -

زندگینامه شهید


مجاهد شهید نسرین آقاعلی سیچانی در سال۱۳۴۵در اصفهان متولد شد و همراه با مادر قهرمانش، یکی از برادرانش احمد آقاعلی سیچانی و مجاهد شهید روح‌انگیز جعفرزاده (همسر برادرش احمد) در شیراز فعالیت می‌کرد.

خانواده‌ای مجاهد پرور که عشق به میهن، مردم و آرمانی مشترک رشته‌های مهر و عطوفت خانوادگی‌شان را عمیق‌تر و آنها را به هم نزدیک‌تر می‌کرد. چرا که پیوند آرمانی پیوندی است فراتر از پیوند خونی.

نسرین ۱۶-۱۷ سالش بود، اما با وجود سن کمش، یک شخصیت جدی و محکم داشت، تا قبل از دستگیریش در یک خانه تیمی با مجاهدین شهید شهلا ابنوزاده و فریده پاک‌پرور فعالیت داشت.

بعد از سی خرداد سال۶۰ به‌دلیل زندگی مخفی شرایط بر مجاهدینی که عزم ادامهٔ راه مبارزه را داشتند، بسیار سخت شده بود. این سختی‌ها و مشکلات در سال۶۱ بیشتر و بیشتر شده بود، اما نسرین با تلاشی خستگی‌ناپذیر در سخت‌ترین شرایط به فعالیت خودش ادامه داد.

در اردیبهشت سال۶۱ پایگاهی که نسرین در آن بود لو رفت و نسرین به همراه مجاهد شهید شهلا ابنوزاده و خانواده‌اش از جمله مادر، خواهر، برادرش احمد و همسر برادرش، مجاهد شهید روح‌انگیز جعفرزاده دستگیر شدند.

در زندان روحیهٔ سرشار و سرحال نسرین زبان‌زد سایر همرزمانش بود، و هیچگاه مرعوب فضای زندان یا تهدیدهای پاسداران نمی‌شد، با وجود فشارهایی که از همه طرف رویش بود همیشه لبخند می‌زد و در اوج فشار و شکنجه نیز این روحیه را حفظ می‌کرد

پاسداران برای این‌که روحیه سرشار و مقاوم نسرین را بشکنند، او را در برابر مادرش شکنجه می‌کردند و مورد آزار و اذیت قرار می‌دادند، اما با این ترفند هم نتوانستند هیچ کاری از پیش ببرند، چرا که مقاومت نسرین پاسداران را عاجز و ناتوان کرده بود.

سرانجام در ۱۷اردیبهشت سال۶۲ بلندگوهای زندان عادل‌آباد شیراز به صدا درآمدند و اسم نسرین و چند نفر خوانده شد که مشخص بود برای اعدام می‌برند.

یکی از همرزمان این مجاهد قهرمان نقل می‌کند: «یک دفعه صدای بلندگوهای بند بلند شد و اسم نسرین هم اعلام شد‌. نفس‌های همه‌مان در سینه حبس شده بود و همه از خودشان سؤال می‌کردند این وقتش شب با با نسرین چکار دارند؟

مادر نسرین خیلی زود متوجه شد و با عجله به سمت انتظامات زندان دوید و گفت: «من هم همراه نسرین ببرید!»، اما مجید تراب پور، شکنجه‌گر معروف عادل‌آباد جواب منفی داد.

همین موقع نسرین از جا پرید و گفت: «من می‌خواهم پیش اشرف و موسی بروم». و صحنهٔ بسیار دردناکی بود.

مادری که اصرار می‌کرد همراه فرزندش برود و جدایی برایش مرگ بود، از طرفی برخورد وحشیانهٔ پاسداران رژیم و از طرف دیگر عشق و شور آن مجاهد خلق از خشم و درد به خودم می‌پیچیدم و بی‌اختیار با خودم زمزمه می‌کردم «هر کو شراب فٍرقت، روزی چشیده باشد دانَد که سخت باشد، روز وداع یاران»

دیدن صحنهٔ جدایی برای مادری که می‌دید جگرگوشه‌اش را از آغوشش به سوی میدان تیر می‌برند، دل سنگ را آب می‌کرد. آن هم وقتی که باید دخترش را به دست وحشی‌ترین و خونخوارترین‌ها می‌سپرد.

چطور باید باور می‌کرد که این آخرین خداحافظی است، این آخرین کلام و آخرین بوسه‌است! و چند دقیقه بعد این قلب پرتپش باز خواهد ایستاد.

این سر پرشور را تیر خلاص از هم خواهد پاشید و این قامت، این سرو جوان در خون خود غوطه خواهد خورد؟ تنها چند دقیقهٔ بعد… اما شهامتی که نسرین از خودش نشان داد، درد این جدایی و سختی این وداع را آسان‌کرد.

یکی از همرزمان نسرین از آخرین دقایق وداع نسرین با مادر نقل می‌کند «آخرین دقایق بود. نسرین در حالی که می‌خندید گفت: «مادر! اولین شب به‌خوابت می‌آیم و نمی‌گذارم دوریم تو را ناراحت کند» و لحظاتی بعد مثل پرنده‌ای سبک‌بال پر کشید و رفت.

 

نسرین توسط «حافظی» جنایتکار محاکمه شد و بعد از شکنجه‌های بسیار قبل از اعدام او را مورد تجاوز قرار دادند.

در پروندهٔ او نوشته شده بود: «جسد تحویل خانواده داده نشود و محرمانه خاک شود». به‌خاطر همین حتی جسد او را نیز به خانواده‌اش ندادند. اما نسرین تنها شهید این خانوادهٔ مبارز نبود آخر مادر نسرین قبلاً وداع دیگری را هم تجربه کرده بود.

 

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
با ارسال تصاویر و زندگینامه شهید، ما را در تکمیل شناسنامه شهیدان یاری رسانید. >>> تلگرام مجاهد: @mojahedin_org

 

خاطرات


 

 

تصاویر یادگاری


 

 

تصویر مزار شهید


 

 

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/b55e27d0-9c78-4f1b-88cd-30d981321dbd"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات