728 x 90

با یاد مجاهد شهید علی سهیمی

مجاهد شهید علی سهیمی
مجاهد شهید علی سهیمی

محل تولد: تهران
شغل: دانشجو روان شناسی
سن: 24
تحصیلات: -
محل شهادت: تهران
تاریخ شهادت: 28-6-1360
محل زندان: -

زندگینامه شهید


علی سهیمی در سال۱۳۳۶ در یکی از مناطق جنوبی تهران بدنیا آمد. وی پس از گذراندن دوران ابتدایی و دبیرستان در رشته روانشناسی وارد دانشگاه ملی شد و آنجا با سازمان مجاهدین آشنایی پیدا کرد.
وی که از زمان دبیرستان به محله خیابان ایران در تهران نقل مکان کرده بود، در جریان قیام و تظاهرات مردم علیه نظام شاه خائن از گردانندگان اصلی تظاهراتها در اطراف خیابان ایران و ژاله بود.
او و همرزمانش در این منطقه هر شب در جنگ و گریز با مأموران سرکوبگر شاه بودند و علی در این صحنه‌ها چندین بار در معرض دستگیری قرار گرفت که توانست، با جسارتی که داشت، صحنه را سالم ترک کند.
در همین رابطه علی گفته بود: «کسانی که الآن سر کارند یعنی آخوندها و کمیته‌چی‌ها، آن موقع جرأت نمی‌کردند به صحنه بیایند و بر بام خانه‌شان الله اکبر بگویند. ما به‌زور می‌رفتیم و آنها را وادار می‌کردیم که بر بالای بام رفته و همراه با مردم الله اکبر بگویند. اینها درست بعد از انقلاب شده‌اند رئیس و همه‌کاره... همان کسانی که همیشه تا قبل از انقلاب به‌خاطر فعالیت‌های زیادی که ما داشتیم، همیشه از ما تعریف می‌کردند، بعد از انقلاب که خط ما از آنها جدا شده بود، آنها یکباره شده بودند انقلابی ناب و ما شده بودیم انحرافی!»
پس از انقلاب و بازگشایی دانشگاهها علی یکی از هواداران سازمان بود و با انجمن دانشجویان مسلمان رابطه داشت و نشریات و کتابهای سازمان را مطالعه می‌کرد.
یکی از همرزمانش در دانشگاه گفته است: «علی را سال ۵۸ که مصادف با باز شدن دانشگاهها بود شناختم.
تقریباً ۵ ـ ۶ماه که گذشته بود به من رجوع کرد و خواستار وصل به تشکیلات برای کار حرفه‌یی شد که من هم رد او را به تشکیلات دادم. تا این‌که نهایتاً در اواسط سال ۵۹ به‌دلیل رابطه‌ای که با مجاهد شهید حسین ابریشمچی داشت، از طریق او به تشکیلات وصل شد».
از آن پس به‌طور حرفه‌یی در تمام فعالیت‌های سازمان فعالانه شرکت داشت.
در تظاهرات مادران در روز ۷ اردیبهشت۱۳۶۰ وی به همراه چند میلیشیای مجاهد، یکی از شهیدان را به بیمارستان منتقل کردند که پاسداران متوجه شده و به بیمارستان برای دستگیری آنها حمله می‌کنند. علی با جسارتی که داشت موفق به ترک صحنه بیمارستان شد. او در همین رابطه گفته بود: «به‌خاطر حتی بودن جنازه شهدایمان هم باید دستگیری و احیاناً کشته بدهیم».
وی در تظاهراتهای اعتراضی بهار ۱۳۶۰ حضور چشمگیری داشت و در مواردی از آنها به‌عنوان فرمانده تیمهای میلیشیا ایفای مسئولیت کرد و در اوج آنها در تظاهرات بزرگ سی خرداد ۱۳۶۰ شرکت فعال داشت.
پس از سی خرداد و شروع مبارزه مسلحانه انقلابی، وی نیز به زندگی مخفی روی آورد و پس از آن در موضع یکی از واحدهای عملیاتی سازمان قرار گرفت. وی تا قبل از دستگیری و شهادت حداقل در ۱۲ مأموریت عملیاتی شرکت داشت که در ۵ مورد آن فرماندهی تیم عملیاتی را به عهده داشت.
به گفته همرزمانش، علی با صفاتی انقلابی از جمله؛ نثار بی‌دریغ عواطفش به یاران، جسارتش در صحنه و ایمانش به راه و آرمان سازمان همراه با ظرفیت بالا در گوش دادن به دیگران، زبان‌زد دیگران بود.
یکی از همرزمان علی در رابطه با وی نوشته است: «یک شب علی به خانه آمد. و دیدم خیلی ناراحت است. سؤال کردم که علی چی شده چرا ناراحتی؟ گفت: چیز مهمی نیست. یک مقداری خسته‌ام... بعد یکی از نوارهای احمد شاملو که راجع به مهدی رضایی بود «ابراهیم در آتش» راگذاشتم... . علی با شنیدن آن بی‌اختیار شروع به گریستن از عمق وجودش کرد. بعد متوجه شدم که یکی از همرزمانش به‌شهادت رسیده است. او سپس گفت: «گریهٔ من... به‌خاطر مظلومیت بچه‌هاست که بچه‌ها به چه صورت با تمام توانشان، باتمام وجودشان
هرچی که داشتند در کف اخلاص به‌خاطرآزادی مردم گذاشتند... ... مردم این شهادتها را می‌بینند. عده
بسیار زیادی از آنها همدردی می‌کنند»، و بعد ادامه داد: «یاد عاشورای حسینی می‌افتم. که چطور امام حسین و۷۲ نفر از بهترین موحدین زمان به‌شهادت رسیدند».
بالاخره این مجاهد قهرمان در اواسط شهریور ۱۳۶۰ در میدان وثوق تهران مورد شناسایی مزدوران خمینی قرار گرفت و با آنها درگیر شد. اما لحظاتی بعد در حالی‌که دستش مورد اصابت تیر قرار گرفته بود، در محاصره گله‌ای از دژخیمان رژیم افتاد و دستگیر گردید.
وی را پس از دستگیری مستقیماً به زندان اوین برده و تحت شدیدترین شکنجه‌ها قرار می‌دهند. یکی مزدوران رژیم که هم محله‌ای با علی بوده، وقتی با یکی از اعضای خانواده وی در محله روبه‌رو می‌شود، می‌گوید: «من را که می‌شناسی، همان کسیکه علی برای من، خط و نشان کشیده بود. من بلافاصله موقعی‌ که علی شما را آوردن توی اوین، شناسایی‌اش کردم... و خودم با بچه‌های دیگر ۴۸ ساعت مداوم این‌قدر زدیمش که خون بالا می‌آورد، و دیگر حتی فکر نمی‌کنم به گلوله اعدام هم رسیده باشد».
سرانجام این مجاهد پاکباز را به فاصله کوتاهی از زمان دستگیری در روز ۲۸ شهریور ۱۳۶۰ همراه با ۸۳ مجاهد دیگر تیرباران کرده و به‌شهادت رساندند.
پیکر پاک وی را به خانواده‌اش تحویل ندادند و آنها زمانیکه در روزنامه رژیم نام وی را دیدند، متوجه شهادتش شدند.

 

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
با ارسال تصاویر و زندگینامه شهید، ما را در تکمیل شناسنامه شهیدان یاری رسانید. >>> تلگرام مجاهد: @mojahedin_org

 

خاطرات


 

 

تصاویر یادگاری


 

 

تصویر مزار شهید


 

 

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/e0b70c35-ca09-414d-811c-d5ad85427f1d"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات