728 x 90

با یاد مجاهد شهید غلامحسین سالاری حاجی آبادی

مجاهد شهید غلامحسین سالاری حاجی آبادی
مجاهد شهید غلامحسین سالاری حاجی آبادی

محل تولد: تربت حيدريه
شغل: کارگر, دیپلم
سن: 25
تحصیلات: -
محل شهادت: مشهد
تاریخ شهادت: 27-6-1360
محل زندان: -

زندگینامه شهید


کارگر مجاهد غلامحسین سالاری در اسفند ۱۳۳۵ در تربت‌حیدریه به دنیا آمد، حدود چهار سال داشت که مادرش را از دست داد. تحصیلات ابتدایی را در تربت و دبیرستان و هنرستان صنعتی را در مشهد گذراند، در هنرستان در رشته صنایع فلزی تحصیل می‌کرد.

او ضمن تحصیل، کارگر در و پنجره سازی و هم‌چنین جوشکار اسکلت فلزی ساختمان بود، و در جریان کارگری با درد و رنج استثمار کارگران آشنا شد.

او در زمینه بی‌عدالتی در حق خود و سایر کارگران می‌گفت که صاحبکار خودش هیچ کاری نمی‌کرد، و به او و دوستش که همکلاسی‌اش بود حداقل دستمزد را می‌داد و از ثمره کار آنها صدها تومان نصیبش می‌شد.

اوایل سال۵۷ به سربازی رفت و آذرماه همان سال به‌دنبال اوجگیری مبارزات استبدادی همراه با سربازان و درجه‌داران انقلابی و مترقی از پادگان فرار کرد، و در سرنگونی رژیم شاه کوشش نمود.

او یکبار توسط حکومت نظامی دستگیر شد و در کلانتری همراه با یکی از دوستانش به‌شدت توسط مزدوران شاه کتک خورد.

غلامحسین در جریان قیام زندگینامه مجاهدین شهید را مطالعه و با سازمان آشنا و به ایدئولوژی و اهداف آن عمیقاً اعتقاد پیدا کرد، و از آن پس نیز در همین مسیر گام برداشت.

پس از قیام مجدداً به سربازی رفت و از هنگام ورودش به پادگان، اعلامیه‌ها و نشریات سازمان مجاهدین را بین سربازان و پرسنل ارتش توزیع می‌کرد، او در پادگان از طرف سربازان و درجه‌داران گردان به عضویت شورا انتخاب گردید.

پس از خاتمه سربازی در یک شرکت ساختمان‌سازی در مشهد و در قسمت جوشکاری آن مشغول به کار شد و همزمان در رابطه مستقیم با بخش کارگری سازمان در مشهد قرار گرفت.

در جریان ضدانقلاب فرهنگی ارتجاع که پاسداران و چماقداران جنایتکار خمینی دجال به مراکز سازمان در مشهد (ساختمان حنیف و ستاد مجاهدین) مسلحانه حمله کردند، غلامحسین هم جزو مجاهدینی بود در این ساختمان جلو مزدوران و پاسداران خمینی ایستاد.

او به همراه تعداد دیگری از مجاهدین به‌شدت زخمی شد و به‌مدت ۲۰روز در بیمارستان و ۲۰روز در خانه بستری و در حال معالجه بود. حسین در این زمان (خرداد ۵۹) به‌طور تمام وقت و حرفه‌یی در خدمت آرمان سازمان مجاهدین خلق در آمد.

پس از ۳۰خرداد سال۶۰ بارها مورد تعقیب پاسداران قرار گرفت، اما با هوشیاری انقلابی توانست از چنگ آنها بگریزد، حتی یکبار او را تا دم درب سپاه هم بردند اما او توانست آنها را فریب بدهد. در مرداد ۶۰ در سر یک قرار همراه با تعدادی از مردم عادی دستگیر و در سپاه توسط یکی از بستگانش که مزدور رژیم بود مورد شناسایی قرار گرفت.

پاسداران شکنجه‌گر به‌رغم شکنجه‌های جسمی و روحی او از جمله ترتیب دادن صحنه اعدام مصنوعی نتوانستند سینه راز دار او را بگشایند.

سرانجام در ۲۷شهریور۶۰ همراه با یازده تن دیگر از برادران مجاهدش به‌دست دژخیمان خمینی خون‌آشام اعدام شد، و به کاروان شهدای پرافتخار مجاهد خلق پیوست. فرزند حسین یک ماه پس از شهادتش به دنیا آمد.

 

وصیتنامه مجاهد شهید غلامحسین سالاری حاجی آبادی:

بسم‌الله الرحمن الرحیم

پدر عزیزم و سیمین جان

انشاءالله که حال شما و سایر اقوام و خویشان و دوستان خوب باشد و زندگی پر افتخاری را بگذرانید. در این لحظات حرفهای گفتنی خیلی زیاد دارم که بزنم ولی خوب سعی می‌کنم خلاصه‌اش بکنم.

پدر عزیزم من سعی کردم در زندگیم پسر بدی برایت نباشم، حال نمی‌دانم تا چه حد موفق بودم، به‌هرحال اگر ناراحتی از من دیده‌اید امیدوارم من را ببخشید...

همسر عزیز خوبم سیمین جان من در این یک سال زندگی مشترکمان هیچ چیز بجز خوبی و گذشت و مهربانی از تو ندیدم و این را بدان که باعث افتخار من هست که همسری مثل تو دارم و کاملاً تا آخرین دقایق عمرم از تو راضی خواهم بود.

امیدوارم که تو هم از من راضی باشی اگر ناراحتی از من دیده‌ای ببخش، سیمین جان می‌دانم که حتماً همان‌طور که همسر خوبی برای من بودی مادر خوبی هم برای فرزندمان خواهی بود.

سعی کن فرزندمان را یک انسان واقعی بار بیاوری با سختیها و مشکلات یک زندگی واقعی آشنایش کن و راه درست و انسانی زندگی کردن را به او بیاموزی. . …

می‌بخشی اگر نامه‌ام خط خوردگی و یا بد خط است چون خیلی‌ها منتظرم هستند و عجله دارم برای رفتن. مجدداً می‌گویم هیچ‌وقت خداوند را از یاد نبرید، سلام زیاد خدمت همگی می‌رسانم مخصوصاً آزاده جانم

سیمین جان این را هم بگویم که وقتی نامه‌ام به دستتان می‌رسد خوشحال باشید. یک چیز دیگر هم بگویم که من هیچگونه کاری که برخلاف منافع مردم باشد سعی کردم انجام ندهم و خود اعدام من دلیل بر بی‌گناهی من است.

موفق و پیروز باشید. زنده باد اسلام

غلامحسین سالاری

 

ساعت ۲۳شب پنجشنبه ۲۶شهریور۱۳۶۰، سیمین جان امروز صبح بعد از نماز صبح که خواندم، خوابیدم و در خواب، خواب دیدم که آزاد شده‌ام و با عده‌یی از دوستانم که رفتن سفر دارم توی یک خیابان پر درخت قدم می‌زنیم. بعد از این‌که بیدار شدم به دوستانم که در اتاق بودن گفتم امروز از این‌جا خواهم رفت. و حالا فهمیدم که قرار است امروز کجا برم.

مجاهد شهید غلامحسین سالاری حاجی آبادی قسمتی از کلیشه وصیتنامه مجاهد شهید غلامحسین سالاری حاجی آبادی

خاطرات


 

 

تصاویر یادگاری


 

 

تصویر مزار شهید


 

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
با ارسال تصاویر و زندگینامه شهید، ما را در تکمیل شناسنامه شهیدان یاری رسانید. >>> تلگرام مجاهد: @mojahedin_org

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/519910af-3182-43c8-b4a5-6f2966ae4f75"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات