728 x 90

با یاد مجاهد شهید علی صالحی اوروزکی

مجاهد شهید علی صالحی اوروزکی
مجاهد شهید علی صالحی اوروزکی

محل تولد: مسجد سليمان
شغل: دانش آموز
سن: 18
تحصیلات: دبیرستان
محل شهادت: مسجد سلیمان
تاریخ شهادت: 0-5-1367
محل زندان: -

 

زندگینامه شهید


مجاهد شهید علی صالحی‌اورزکی ۱۷ساله و متولد مسجد‌سلیمان بود. او دانش‌آموزی ممتاز بود که پیش از آغاز فعالیت‌های سیاسی هیچ‌چیز را با درسش عوض نمی‌کرد.

اما وقتی از‌طریق خواهر مجاهدش با سازمان آشنا شد درس آزادی را سرمشق قرار داد و در راه آن از بذل جان نیز دریغ نکرد.

در طی سالهایی که او فعالیت داشت با انگیزه بسیار کارها و مسئولیتهایی را که به‌دوش داشت پی‌می‌گرفت.

او با این‌که از بیماری میگرن به‌شدت رنج می‌برد، اما در انجام مسئولیتهایش کوتاهی نمی‌کرد و در هر شرایطی کاری را که به‌عهده داشت انجام می‌داد.

علی در‌صدد وصل ارتباط با سازمان برآمد ا و در سال۶۶ وقتی که ارتباطش برقرار شد، در یکی از مراحل کار پیوستنش به‌ارتش آزادیبخش ضربه خورد و دستگیر شد.

حین دستگیری علی تلاش کرد از دست پاسداران فرار کند، اما به پاهایش شلیک وبا همان وضعیت جراحت با خود بردند، او در زیر شکنجه‌های دژخیمان در‌مورد خود و فعالیت‌هایش چیزی نگفت

علی تا سال۶۷در زندان مسجدسلیمان به‌سر برد و نهایتاً او را در حالی‌که هنوز ۱۸سالش هم تمام نشده بود در قتل‌عام‌های سال۶۷ با پاهای زخمی به همراه سه تن دیگر به جوخه تیرباران سپردند.

علی و دیگر یاران مجاهدش با ایستادگی بر کلمه ممنوعه مجاهد خلق بر عهد خود با خدا و خلق وفا کردند.

این در حالی بود که پاسداران از آنها خواسته بودند با نفی هویت مجاهدی خویش سر تعظیم در مقابل دژخیم فرود آورند.

بعد از آن پاسداران جلاد به مادرش که عاشق علی بود زنگ‌زده و گفته بودند برای ملاقات پسرت می‌توانی بیایی!، وقتی مادربرای ملاقات رفته بود با جنازه تیرباران شده جگرگوشه‌اش مواجه شد. .

پدرش با شنیدن خبر اعدام فرزندش سکته و فوت کرد، دنائت و وقاحت پاسداران خمینی تا حدی بود، که پول فشنگهایی را که به علی شلیک کرده و او را به‌شهادت رسانده بودند از مادرخواسته بودند.

جسد علی نازنین را در گورستان انگلیسیها در دروازه ورودی مسجد سلمیان دفن کردند، غافل از آن‌که نام و یاد او درقلب مردم مسجد سلیمان تا ابد جاودان خواهد ماند .                                          

بارها و بارها مزار او و یارانش را از بین بردند، و اکنون نیز فقط تل خاکی از آن باقی مانده است.

 

خاطرات


خواهر مجاهدش در گزارشی پیرامون وضعیت علی نوشته است: «من از زندان آزاد شده و در مسجد‌سلیمان زندگی می‌کردم، مسجد‌سلیمان، شهر کوچکی بود که محدودیتهای زیادی را به‌زندانیان آزاد شده به‌ویژه خواهران تحمیل می‌کرد و به این لحاظ به‌شدت در فشار بودم.

سرانجام ارتباطم با سازمان برقرار شد و قرار بود از طریق مجاهد شهید کبری افشار خودم را به‌سازمان برسانم.

رفتن به شیراز بسیار دشوار بود و من به تنهایی نمی‌توانستم کاری بکنم، تنها کسی که می‌توانست کمکم کند علی بود.

او در آن زمان ۱۶ساله بود روزی که پیام رادیویی‌را دریافت کردم، جریان را به او گفتم و با اشتیاق پذیرفت تا کمکم کند.

در حالی که از شوق می‌لرزید گفت: «اگر می‌خواهی به‌سازمان بپیوندی هرکاری لازم باشد برایت می‌کنم». من که این شور و شوق را دیدم مطمئن شدم که می‌توانم روی او حساب کنم، با وجود این‌که بیماری اذیتش می‌کرد و از شدت درد مرتب خون دماغ می‌شد، سنگین‌ترین مرحلهٔ پیشرفت کار را به‌او سپردم.

او با شادی زیاد رفت و کار را با موفقیت انجام داد و برگشت، وقتی او را دیدم از خوشحالی در پوست نمی‌گنجید.

با یکدیگر ‌سر‌قرار رفتیم و در لحظهٔ خداحافظی دستش را گرفتم، در حالی که خون دماغ بود با‌التماس گفت من را هم با خودتان ببرید. متأسفانه امکان بردن او را نداشتیم. از او جدا شدم در حالی که همیشه مدیون فداکاری او خواهم بود».

 

 

تصاویر یادگاری


 

 

تصویر مزار شهید


یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
با ارسال تصاویر و زندگینامه شهید، ما را در تکمیل شناسنامه شهیدان یاری رسانید. >>> تلگرام مجاهد: @mojahedin_org

 

 

 

 

 
 
										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/c9070f43-f2ef-4531-9a80-eeab558a11d2"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات