728 x 90

با یاد مجاهد شهید محمدرضا سرادار

مجاهد شهید محمدرضا سرادار
مجاهد شهید محمدرضا سرادار

محل تولد: آستارا
شغل: حسابدار (کارمند شرکت نوظهور)
سن: 28
تحصیلات: دانشجو
محل شهادت: تهران
تاریخ شهادت: 0-5-1367
محل زندان: -

زندگینامه شهید


سال تولد: ۱۳۳۹

محل تولد: آستارا

سابقه زندان: ۴ سال

قطرات شگرف شبنم

می شويد دامن گلها

میغلتد بر گونه صبح

مرواريد سنبلهها

پهندشت سينههامان،

مهر گندمزاران.

 
 شعر بالا قسمتی از یک شعر بلند است که مجاهد قهرمان محمدرضا سرادار‌ در زندان سروده است.
این مجاهد شجاع که داستانهای مقاومتش در زیر شکنجه دژخیمان ورد زبان همبندان او بوده، در آستارا متولد شد.

از شگفتیهای زندگی محمدرضا این بود که تا قبل از خرداد۶۰ هوادار سازمان نبود، اما شروع مبارزه مسلحانه انقلابی با رژیم پلید و ضدمردمی آخوندی باعث شد تا محمدرضا به‌هواداران سازمان بپیوندد.
 
  پیوستن او نشانه‌  صداقت و میزان پاکبازی او در امر مبارزه بود، زیرا او در شرایطی قدم به‌میدان مبارزه نهاد که مبارزه با رژیم آخوندها وارد فصل پیچیده‌تری از مسیر خود شده‌بود.
  در این سرفصل  تنها کسانی از این تند‌پیچ حساس به‌سلامت عبور کردند، که با انگیزه‌یی قوی و تصمیمی راسخ مرز بین خود و رژیم را ترسیم کرده بودند.
محمدرضای دلیر نیز که اندک غش و خللی در انتخاب مسیر مبارزاتیش نداشت، با عزمی جزم و صداقتی انقلابی به‌هواداری فعالآنه از سازمانی پرداخت  که باری سنگین و تاریخی را به‌دوش می‌کشید.
 
فعالیتهای محمدرضا هم‌چنان ادامه یافت  تا این‌که در سال63 در حال پخش تراکتها و اعلامیه‌های تبلیغی سازمان، توسط پاسداران دستگیر شده و به‌زندان اوین منتقل می‌گردد. او پس از مقاومت قهرمانانه در زیر شکنجه‌ها موفق شد  دوران بازجویی را با سرفرازی تمام به‌پایان برساند.
بعد از این دوره سخت به‌زندان گوهردشت تبعید شد تا شرایط سخت‌تری را پشت سر بگذارد.

 

خاطرات


اسطوره مقاومت در زندان

یکی از همبندانش درباره دلیری و مقامت محمد رضا در زندان نوشته است :«در برخورد با محمدرضا اولین چیزی که توجهم را جلب کرد آثار و بقایای شکنجه‌هایی بود که بر روی چهره اش پیدا بود.

او را به‌قدری زده بودند که بعد ازماهها که از بازجوییش می‌گذشت، باز هم آثارش بر روی صورت و پاهایش باقی‌مانده بود».
اما حماسه دلیریهای او منحصر به‌مقاومتهایش در دوران بازجویی نشد، این قهرمانیهای پاکبازانه در زندان هم ادامه یافت.

  جلادان هر بار او را به‌بهانه‌یی زیر وحشیانه‌ترین شکنجه‌ها می‌بردند، اما  هر بار با رشادت و  سرفراز از همه آنها بیرون می‌آمد.
در یکی از گزارشهای مربوط به‌او آمده است:
«یکی از روزها داود لشکری (جلاد گوهردشت) برای گرفتن اطلاعات به‌سراغ محمدرضا آمده‌بود.

پیش از او سایر پاسداران و دژخیمان به‌قدری با کابل بر سر و صورت محمدرضا زده بودند که چهره‌اش از شدت تورم غیرقابل تشخیص شده بود.

داوود لشکری  که خود یکی از سفاکترین جلادان بود، با دیدن سر و صورت محمدرضا جا خورد و در برخورد اول نتوانست او را تشخیص بدهد. بعد وقتی محمدرضا را شناخت با تعجب به‌او نگاه کرد و گذاشت و رفت».
در گزارش دیگری از همبندانش آمده است: «در زندان گوهردشت پس از رسیدن اخبار انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین، زندان به‌مرحله جدیدی از مقاومت و تحرکات اعتراضی رسید.

بچه‌ها اخبار را به‌صورت دست‌نوشته بند به‌بند منتقل می‌کردند، یک روز در تهاجمی که زندانبانان به‌سلولها داشتند، از لباس محمدرضا  که آن زمان در بند‌بود مقداری نوشته و دست‌نویس پیدا کردند.

بلافاصله  او را به‌زیر شکنجه بردند تا بگوید آنها را از چه کسی گرفته و به‌چه کسانی داده است؟ محمدرضای قهرمان تا آستانه‌ شهادت شکنجه شد اما لب از لب بازنکرد».
یکی دیگر از همبندانش از مقاومتهای محمدرضا چنین نوشته است:‌«او را به‌خاطر تشکیلات بند، به‌زیر شکنجه شدید بردند.

پاسدار محمودی  مسئول بندهای انفرادی، 4ساعت مداوم با کابل بر سرش می‌کوبید و عربده می‌کشید: «حکم ضرب حتی الموت داریم، می‌توانیم زیر شکنجه ترا بکشیم».

ابروها و گونه‌هایش به‌قدری ورم کرده بود که نمی‌توانست جایی را ببیند و برای دیدن تا مدتها مجبور بود با دستانش آنها را بالا بگیرد»‌.

ارادت خاص محمد‌رضا به خانم مریم رجوی
یکی دیگر از مجاهدین از بند‌رسته از جنبه دیگری از شخصیت محمدرضای دلیر سخن گفته است:‌«در آذر ماه66 در بند انفرادی گوهردشت از پشت دیوار با فردی آشنا شدم که خودش را محمدرضا سردار معرفی کرد.

ساعتهای متمادی ازطریق مورس با یکدیگر صحبت می‌کردیم، محمدرضا صدای بسیار گرمی داشت، و هر وقت که فرصتی دست می‌داد  ترانه‌های انقلابی یا شعرها و ترانه‌هایی که خودش ساخته بود را می‌خواند.

او دریای عشق به‌مجاهدین بود، تک تک بچه‌ها را دوست داشت و حاضر بود هزار بار به‌زیر شکنجه برود اما خراشی به‌دست یکی از مجاهدین نیفتد.

به‌خصوص بعد از انقلاب ایدئولوژیک سال64، او عاطفه بسیار زلالی نسبت به‌بچه‌ها و شخص برادر مسعود و خواهر مریم پیدا کرده بود».
در گزارش دیگری آمده است:‌«خبر انقلاب ایدئولوژیک و حضور خواهر مریم در رهبری سازمان، تأثیرات بسیار زیادی در ارتقای مقاومت زندانیان داشت.

بچه‌ها بدون این‌که خواهر مریم را دیده باشند ارادتی خالصانه به‌او پیداکردند، و درباره او و انقلابش شعرها و ترانه‌های بسیاری سروده شد. یکی از آنها ترانه‌یی ترکی بود که محمدرضا سردار سروده بود، هنوز صدای گرمش در گوشم می‌پیچد که برایمان می‌خواند: ”مریم سن سن بهارمون نفسی“ (مریم تو نفس بهار من هستی)؛ ”خلقیمون او جادان آزادلیخ سس“ (مریم تو صدای آزادی خلقم هستی)».


یکی دیگر از همبندان محمدرضا علت عشق و ارادت بیکران محمدرضا به‌خواهر مریم را چنین توضیح داده است: «این پاکبازی و صداقت بی‌آلایش محمدرضا بود که باعث شد یکی از افرادی باشد که از پشت سیمهای خاردار و هزاران کیلومتر فاصله پیام انقلاب خواهر مریم را این چنین واضح و روشن بگیرد.

هرگز یادم نمی‌رود که محمدرضا یک روز بعد از ازدواجش دستگیر شد، اما چنان از خانه و زندگی دست شست و با تمام وجود به‌میدان مبارزه شتافت، که شایسته چنان قهرمانیهایی شد.

من فکر می‌کنم اگر محمدرضا چنان پاکبازانه نیامده بود، نمی‌توانست شأن و قدر ایدئولوژیک خواهر مریم را دریابد».

عاقبت در جریان قتل‌عام هولناک زندانیان سیاسی در سال67، محمدرضای قهرمان نیز در زمره قهرمانان سربه‌داری قرار گرفت که با «نه» گفتن به‌رژیم آخوندی پیروزی محتوم خلق را به‌ثبت رساندند.

بنابر گزارشهای موجود  محمدرضا در خرداد سال ۶۷ به‌اوین منتقل شد و در مرداد ماه ۶۷ در زندان اوین ضمن دفاع فعال از نام و آمان مجاهدین به‌کاروان پرافتخار شهیدان مجاهد خلق پیوست و آخرین حدیث عشقش را بر سردار خواند.

 

تصاویر یادگاری


 

مجاهد شهید محمدرضا سرادار رشتی

 

 

کاردستی محمدرضا در زندان

کاردستی محمدرضا در زندان

 

تصویر مزار شهید


یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
با ارسال تصاویر و زندگینامه شهید، ما را در تکمیل شناسنامه شهیدان یاری رسانید. >>> تلگرام مجاهد: @mojahedin_org

 

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/0642cb0d-2f63-4e19-919a-0e9434b6c46f"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات