728 x 90

به یاد مجاهد شهید اعظم صیادی قهرمان مقاومت در زیر شکنجه

مجاهد شهید اعظم صیادی
مجاهد شهید اعظم صیادی

محل تولد: جهرم
شغل: دانش آموز
سن: 18
تحصیلات: -
محل شهادت: شیراز
تاریخ شهادت: 25-11-1361
محل زندان: -

زندگینامه شهید


اعظم، قهرمان شکنجه، مقاومت و صبر و ایستادگی- شجاع و جسور

اعظم صیادی از فرزندان پاکباز مردم جهرم بود. وی در سال۱۳۴۳ متولد شد و تحصیلات دبستانی و دبیرستانش را در شهر زادگاهش جهرم گذراند. در آخرین ماههای قبل از ۳۰خرداد سال ۱۳۶۰ در آستانه مقاومت مسلحانه سراسری، او به‌دلیل شناخته شدگی در جهرم به اتفاق گوهر ادب‌آواز شهید برای ادامه مبارزه به شیراز رفتند. در شیراز شروع مرحله جدیدی از فعالیت‌های پربارش بود. خیلی سریع توانمندیهایش بارز شد و خود را برای روزهای سخت مبارزه آینده آماده کرد. او در اواخر سال۶۱ در یکی از ترددات دستگیر شد.

اعظم را به‌دلیل شناخته شدگی از همان ابتدا زیر شدیدترین شکنجه‌ها قرار دادند. میرعماد جنایتکار دادستان وقت شیراز، به اعظم حکم تعزیر تا حد مرگ را داد و دست شکنجه‌گرانی هم‌چون جواد معلمی و مجید تراب پور را روی او باز گذاشته بود.

یکی از همرزمان هم بند اعظم درباره دوران زندان اعظم در زندان شیراز نوشته است: «شب اول» دژخیمان رژیم تمامی تلاش خود را برای درهم شکستن اعظم بکار گرفتند. موهای او را به دور دستهایش پیچیده و او را روی زمین می‌کشیدند. در یک مرحله، ۴۰۰ضربه پیاپی به او شلاق (کابل) زدند. اعظم چند بار زیر شکنجه بیهوش شد. اما هر بار آب قند به دهانش می‌ریختند تا به هوش بیاید. جلادان که فهمیده بودند زندانیان از شکست آنها در برابر اعظم مطلع شده‌اند، برایش اسم مستعار گذاشتند و در قسمتهایی بازجویی او را به نام پروانه صدا می‌کردند تا خبر مقاومتش از طریق سایر زندانیان به داخل بندها نرسد.

حدود ۴ماه بعد از دستگیری اعظم، او را در سلول دیدم. آن قدر نحیف و لاغر شده بود که جز پوست و استخوان نبود. بعد از این‌که باهم آشنا شدیم به سراغش رفتم و به او گفتم که من باید از آن چه در مورد تو گذشته باخبر شوم تا اگر آزاد شدم بتوانم به سازمان برسانم. اما اعظم از بیان وقایع و صحنه‌هایی که بر او گذشته بود اکراه داشت و حاضر نبود آن چه را که در راه خدا و خلق نثار کرده و آن را کوچکترین وظیفه خود می‌دانست، بازگو کند.

کف پای اعظم به‌دلیل ضربات کابل سیمی به‌شدت مجروح، استخوان کف پایش بیرون زده وبشدت عفونت کرده بود هر چند ۶-۷ ماه از شکنجه او گذشته بود ولی نرمی کف پا نداشت. بالاخره توانستم او را راضی کنم که پشتش را به من نشان بدهد. دیدن بدن آش و لاش شده او برایم باور کردنی نبود. از حوالی گردن تا روی پاهایش شکافهای عمیقی ایجاد شده بود و از میان آنها غده‌های گوشت اضافی بیرون زده بود و منظره بسیار دردناکی پیدا کرده بود.

در یکی از شبهای اواخر دیماه سال۶۱، در طبقه سوم زندان عادل‌آباد شیراز بودیم. از بلندگوی زندان نام اعظم صیادی را خواندند. اعظم از جا پرید و بلافاصله مادر خوشبویی (مادر همسر شهیدش غلام خوشبویی) را در آغوش کشید و بوسید. سپس آرام و سبک‌بال با یکایک ما خداحافظی کرد و در حالی که داشت از پله‌ها پایین می‌رفت با خنده و شادی عجیبی گفت: بچه‌ها خداحافظ، من رفتم ولی مطمئن باشید که به خوابتان خواهم آمد. اعظم رفت و در این سال‌ها بارها به خوابم آمده است و در هر حماسه و سرفصلی با او تجدید عهد کرده‌ام.

یکی از ویژگیهای اعظم روحیه تهاجم فوق‌العاده او بود به‌طوری‌که پاسداران از او می‌ترسیدند. هنگامی که می‌خواستند او را از زندان به زندان دیگر جابه‌جا کنند کلی پاسدار دورش حلقه زده بودند. روحیه بالا و مقاومت سترگ او زیر شکنجه، او را تبدیل به اسطوره شکنجه و مقاومت برای زندانیان کرده بود. موقع نماز که چادر سفید می‌پوشید زیبایی خاصی به او می داد.

 

در آخرین دیداری که با اعظم داشتم مرا صدا زد و گفت:

گر از این کویر وحشت، به سلامتی گذشتی برسان سلام من را، به شکوفه‌ها به یاران

(منظورش به برادر مسعود بود) و مرا در آغوش گرفت و گفت هیچوقت فراموشم نکن.

اعظم ۱۵روز بود که ازدواج کرده بود. همسرش غلام خوشبویی و خواهرش جلیله صیادی ۱۹ساله نیز از شهیدان مجاهد خلق هستند.

 

 

خاطرات


 

 

تصاویر یادگاری


 

 

تصویر مزار شهید


یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
با ارسال تصاویر و زندگینامه شهید، ما را در تکمیل شناسنامه شهیدان یاری رسانید. >>> تلگرام مجاهد: @mojahedin_org

 

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/5d83770d-dbd8-4de2-a878-22da6ce4fe53"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات