زندگینامه شهید
زندانی زمان شاه : ۱۳۵۴ / زندان قصر و زندان اوین در تهران / ۳ سال
نحوه شهادت : شهادت در زیر شکنجه دژخیمان وپاسداران خمینی
مجید شناسی فام در سال۱۳۳۴ در تبریز در یک خانواده متوسط بدنیا آمد و بعد از تحصیلات ابتدایی و متوسطه وارد دانشگاه شد و در رشته مهندسی مکانیک فارغالتحصیل شد.
در دانشگاه در شرایطی که فضای بگیر و ببندهای ساواک بهویژه در دانشگاهها برقرار بود، با دانشجویان مبارزی آشنا شد که با تشکیل گروههای کوچکی با آنها، وارد فعالیت علیه دیکتاتوری حاکم شد و به مرور این فعالیتها را گسترش دادند.
در پی همین فعالیتها بود که در سال۵۴ توسط ساواک شاه خائن دستگیر شد.
مجید جزو نفراتی بود که از بازجویان و شکنجهگرهای ساواک سهمیه شکنجه داشت. یکی از هم بندیهای وی میگفت: «مجید از اینکه دستگیر شده بود خیلی خوشحال بود و میگفت همین را میخواستم تا به سازمان محبوبم سازمان مجاهدین وصل شوم... . اواخر سال۵۴ یا اوایل سال۵۵ روزهای خاصی بود. ساعت ۲ بعدازظهر هر وقت بلندگوی زندان بصدا در میآمد، معنیاش بردن افراد جدید از زندان به کمیته جهت شکنجه برای گرفتن اطلاعات جدید بود.
یکی از روزها او را صدا زدند و حدود ۱۰روز بعد او را آوردند. این بار تمام بدنش جای سوختن با سیگار بود. پاهایش تا زانو باد کرده خونی و عفونی بود ولی روحیهاش بسیار عالی بود. هیچوقت سراغ ندارم که تبسم در چهرهاش نباشد. به قران تسلط زیادی داشت. همیشه ساکت بود و خیلی آرام صحبت میکرد.
وی بهسرعت جایگاهش را بهعنوان یک کادر برجسته و مسئول همهجانبه در زندان پیدا کرد. او مسئول آموزش نفراتی بود که تازه توسط ساواک دستگیر میشدند. او مسئولیتش را در زندان که مقاومت و پایداری و انتقال تجربه در برابر ساواک و بازجویان بیرحمش بود همچنین بهویژه آموزش کادرهای همهجانبه را بهخوبی انجام میداد.
در سال۵۶ که جوّ آزاد سیاسی کارتر رواج یافته بود و رژیم ننگین شاه میخواست گروه حقوقبشر سازمان ملل را برای دیدار به زندانها بیاورد، زندانها را به یک دوم جمعیت همیشگی تقلیل داد. لذا افرادی را که آثار شکنجه جدید داشتند، دست چین کرده از زندان قصر بردند و مجید را هم که بسیار شکنجه شده بود از ما جدا کردند و بردند که بازدیدکنندگان او را نبینند تا دست شاهنشاه آریامهر! و ساواکیهای شکنجهگرش رو نشود».
سرانجام مجید هم مانند سایر زندانیان سیاسی بههمت خلق قهرمان ایران در سال۵۷ از زندان آزاد شد. بعد از آزادی از زندان با روحیهای بالا و احساس مسئولیت همیشگی، کارش را در رابطه با بسیج مردم برای تظاهرات علیه شاه ادامه داد.
پس از انقلاب مجید که مهندس مکانیک ذوب آهن بود مدتی در اصفهان بهعنوان مسئول قسمت کارگری کارخانه ذوب آهن انجام وظیفه کرد در عین حالی که عضو شورای کارکنان ذوب آهن اصفهان هم بود.
مجید بسیار پرکار و خستگیناپذیر بود و رژیم و دست اندکاران سرکوب و سپاه حساسیت ویژهیی به او داشتند و تلاش میکردند که او را دستگیر کنند که نهایتاً او را در یکی از خیابانهای اصفهان دستگیر میکنند. ولی در حال انتقال او به خودروی رژیم با چالاکی خاصی خود را به زیر چرخهای یک کامیون انداخت، اما بهشهادت نرسید. پاسداران بلافاصله او را با همان حالت جراحت به زیر شکنجه بردند. کتف و گردن و استخوانهایش را شکستند ولی او لب نگشود و در زیر شکنجه در مرداد ماه ۶۰ بهشهادت رسید.
جلادان وحشی خمینی مدتی بعد به خانوادهاش خبر دادند که مجید در تصادف کشته شده و وی را در پزشکی قانونی تحویل بگیرند. خانوادهاش به پزشکی قانونی مراجعه میکنند که آنجا متوجه میشوند که مجید قهرمان را زیرشکنجه بهشهادت رساندهاند.
روی تمام بدن مجید آثار کبودی و شکستگی مشهود بود. سر و صورتش متورم و خون آلود، بهطوریکه بینی و پیشانی و گودی چشمانش در یک سطح قرار داشتند. شدت تورم به حدی بود که جمجمه وی ۵/۱ برابر جمجمه عادی شده بود... . . ، ناخنهایش را کشیده بودند و صورت و دستهایش را با تیغ پاره پاره کرده بودند. دستش از وسط شکسته و در کلیه نقاط بدن آثار کبودی بر اثر ضربه دیده میشد.
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
خاطرات
تصاویر یادگاری
تصویر مزار شهید