زندگینامه شهید
بهروز شیردل در سال ۱۳۳۳ در یکی از محلههای جنوب تهران متولد شد. دوران ابتدایی و متوسطه را طی کرد و در سال ۱۳۵۴ وارد رشته جغرافیا در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران شد.
وی که از نزدیک با محرومیت مردم در دیکتاتوری شاه آشنایی پیدا کرده بود، در دوران دبیرستان در آگاه کردن جوانان محله نسبت به جنایات رژیم شاه و رساندن اخبار مقاومتها در برابر دیکتاتوری حاکم، بسیار فعال بود.
در پی همین فعالیتها بود که یکبار توسط مزدوران ساواک دستگیر و ۲ شبانه روز در بازداشت قرار داشت. ولی موفق شد با هوشیاری، مزدوران ساواک را گمراه کرده و از چنگ آنها خلاصی یابد.
ورود به دانشگاه و آشنایی از نزدیک وی با دانشجویان هوادار سازمان مجاهدین، در رشد آگاهیهای سیاسی و انگیزههای مبارزاتیاش تأثیر کیفی داشت، بهنحوی که پس از مدت کوتاهی به یکی از مسئولان دانشجویی در راهاندازی اعتصابها و تظاهراتهای دانشجویی علیه شاه خائن تبدیل گردید.
از جمله اقدامات شجاعانه وی به همراه سایر دانشجویان مبارز، راهاندازی مجدد کتابخانه دانشجویی بود که با در همکوبیدن درب کتابخانه دانشجویی که به دستور گارد شاه، با بتُون آرمه مسدود شده بود، محقق شد.
از فعالیتهای جسورانه دیگر وی و همرزمانش در این دوران، عبارت بود از؛ تخریب اتاق رئیس سرسپرده دانشکده ادبیات و گوشمالی دادن وی.
این اقدامات در آنروزها آنچنان انعکاس وسیعی بین دانشجویان و حتی مردم خارج از دانشگاه داشت، که رژیم شاه مجبور به درج خبر آن در کلیه روزنامههای خود گردید.
بهروز بهدلیل نقشی که در این فعالیتها داشت، بارها از جانب گارد مرکزی دانشگاه تهران احضار شد و اخطار گرفت و حتی تهدید به اخراج گردید، اما وی دست از فعالیتهای خود بر نداشت و بهدلیل همین روحیه بالا و جدیت در مبارزه، از جانب دانشجویان بهعنوان نماینده آنها در ارتباط با مدیریت و استادان دانشکده، برای حل و فصل مشکلات دانشجویان انتخاب شد.
در جریان قیامِ سراسری مردم علیه نظام شاه خائن، او همراه با سایر دانشجویان مبارز به میان مردم رفت و در سازماندهی تظاهرات و طرح شعارهای انقلابی نقش کیفی ایفا کرد.
تنظیم و تکثیر و توزیع اعلامیههای افشاگرانه از جانب دانشجویان که بهروز به همراه چند دانشجوی هوادار سازمان تهیه میکرد با استقبال بالای مردم مواجه شد.
پس از پیروزی انقلاب از همان ابتدا در صفوف سازمان مجاهدین خلق وارد فعالیت شد و از بنیانگذاران انجمن مرکز دانشجویان مسلمان دانشگاه تهران بود.
پس از شکلگیری انجمنهای دانشجویان مسلمان در دانشکدهها، وی بهعنوان یکی از مسئولان انجمن در دانشکده ادبیات فعالیت میکرد و خط و خطوط سازمان را با شرکت در میتینگها و جلسات سخنرانی و سایر کارهای تبلیغی و افشاگرانه علیه سرکوب آزادیها، توسط مزدوران و چماقداران نظام حاکم، فعالانه پیش میبرد.
پس از کودتای فرهنگی و تعطیل شدن دانشگاهها، بهروز در بخش نشریه مجاهد در تهران به انجام مسئولیتهای انقلابیاش ادامه داد. وی مسئولیت سرکشی به چاپخانهها و کنترل و بررسی مسائل امنیتی چاپخانههای مخفی سازمان را برعهده داشت.
به گفته همرزمانش بهروز همواره سرزنده و شاداب بود، همیشه از مسئولیتها استقبال میکرد و در فشارها و سختیها به همه روحیه میداد.
وی در تظاهراتهای اعتراضی مجاهدین در بهار۱۳۶۰ و بهخصوص ۳۰ خرداد همان سال شرکت داشت.
پس از سی خرداد و شروع مبارزه مسلحانه انقلابی علیه ایلغار آخوندی، وی نیز به زندگی مخفی روی آورد.
پاسداران خمینی به منزل مسکونی وی حمله بردند وهر چه داشت را غارت کردند، بهروز در برابر این اقدام مغولوار جانیان رژیم گفته بود: «این تازه آغاز کار است ما چیزهای بسیار با ارزشتری را از دست خواهیم داد. ما از همان روزی که به ایدئولوژی مجاهدین ایمان آوردیم و قدم در راه مبارزه نهادیم انتظار همه این فشارها را داشتیم».
سرانجام این مجاهد سرفراز در روز ۲۱ تیر ۱۳۶۰ در جریان انجام مأموریتی، در یکی از خیابانهای تهران، توسط گشتیهای دشمن دستگیر شد و به کمیته ضدمردمی منطقه ۴ تهران منتقل گردید.
در دو هفته اول بهدلیل لونرفتن هویت مجاهدی وی، بهروز توانست چندین بار، با خانوادهاش ملاقات نماید و طی این ملاقاتها با مهارت بسیار، پیامهایی را به همرزمان ِخود در بیرون زندان برساند و از طریق همین پیامها جان چندین نفر را نجات دهد. یکی از همرزمانش در این رابطه گفته است: «حرفهایی که بهروز از داخل کمیته زده بود، کمک زیادی به ما کرد و باعث شد افراد زیادی به موقع مکان خود را تعویض کرده و از دسترس دشمن در امان بمانند».
پس از ۲ هفته که هویت بهروز لو رفت، وی را بلافاصله به شکنجهگاه اوین منتقل نموده و زیر شدیدترین شکنجهها قرار دادند.
مقاومت و ایستادگی وی در برابر بازجویان و شکنجهگران زبانزد همبندیهای بهروز بود. روحیه بالا و مهاجم او در کنار نثار بیدریغ عواطفش به سایر زندانیان که خود را در رسیدگیهای مستمر به آنها نشان میداد، وی را به چهرهای محبوب و تاثیرگذار در میان زندانیان تبدیل کرده بود.
یکی از همبندیهای بهروز در رابطه با روحیه بالای وی گفته است: «۳ ـ۴ روز آخر قبل از اعدام شدیداً شکنجه میشد. یکبار که از اتاق شکنجه برمیگشت بهمحض وارد شدن به اتاق نظر همه بچهها به پاهای بهروز جلب شد. آنقدر شکنجه شده بود و پاهایش باد کرده بود که نمیتوانست روی پاهایش بایستد. همگی بهطرف او دویدند و میخواستند به طریقی کمکش نمایند که یکباره او با صدای بلند شروع به خواندن شعری به زبان ترکی نمود و با شادی تمام پاهای خود را در حالی که میخواند بر زمین میکوبید که برای همه تعجبآور بود و خیلی در روحیه همه ما تأثیر داشت».
نهایتا از آنجا که دژخمیان در برابر مقاومت و ایستادگی این مجاهد پاکباز و سر موضع شکست خوردند در روز ۲۷ شهریور ۱۳۶۰ به جوخه تیرباران سپرده و بهشهادت رساندند.
در رابطه با لحظات قبل از شهادت بهروز، یکی از همبندیهایش اینطور نوشته است: «من تا آخرین شب زندگی بهروز با او بودم. شبی که جلادان قصد اعدام بهروز را داشتند، همگی افراد اتاق بیخبر از جنایتی که تا ساعتی بعد اتفاق میافتاد به خواب رفته بودیم. ساعت حدود ۵/۱۱ شب بود که ناگهان در اتاق باز شد و مزدوری با صدای بلند نام بهروز شیردل را به زبان آورد. سپس گفت بهروز وسائلش را بردارد و بیاید. فقط من و چند نفر دیگر بیدار شدیم و صدا را شنیدیم. یکباره به خود لرزیدم، نکند بهروز را برای اعدام میبرند! چه لحظه دردناکی بود. همگی هراسان از خواب برخاستیم. هیچکداممان قدرت این را نداشتیم که او را از خواب بیدار کنیم. یعنی دلمان نمیآمد. همه به هم نگاه میکردیم و کسی حرکتی نمیکرد. بالاخره یکی از بچهها جلو رفت به آرامی بهروز را صدا زد و گفت: ”بلندشو اسم تو را صدا زدند ”، برخورد بهروز برای همه ما تعجبآور بود. ناگهان و بهسرعت از جا بلند شد. گویی که انتظار چنین لحظهای را میکشید. با شادی وصف ناپذیری ایستاد و گفت بچهها من بهسوی خدا خواهم رفت، به سوی خدا خواهم رفت. خودش بهطرف همهٔ بچهها آمد تکتک ما را به گرمی در آغوش گرفت و بوسید انگار که از قفس به بیرون پرواز میکرد، سپس هرآنچه که داشت از ساعت و کمربند و جوراب و غیره بین بچهها تقسیم کرد. هنگام خروج از اتاق، هر دو دست خود را بالا برد و به نشانی پیروزی فشرد و در حالی که سرود آزادی بر لب داشت و چهرهاش از شوق دیدار خداوند خندان بود، اتاق را ترک کرد».
دو روز پس از شهادت وی، وقتی که نامش در روزنامهها بهعنوان اعدامی نوشته شد، خبر شهادتش بهسرعت در تمامی منطقه جنوب تهران پیچید و تمامی اهالی با تأسف بسیار خبرش را به یکدیگر منتقل میکردند. بسیاری از مغازهدارها گریستند و همگی آنها در مراسمی که در خانه وی برگزار شده بود شرکت کردند.
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
با ارسال تصاویر و زندگینامه شهید، ما را در تکمیل شناسنامه شهیدان یاری رسانید. >>> تلگرام مجاهد: @mojahedin_org
خاطرات
تصاویر یادگاری
تصویر مزار شهید