زندگینامه شهید
مجاهد شهید محمد اردکانی از جمله مجاهدین دلاوری است که در مرداد۶۷ در زندان گوهردشت سر بدار وفا و پایمردی سپرد.
محمد اردکانی در سال۱۳۴۱ در تهران متولد شد بعد از انقلاب ضدسلطنتی با سازمان مجاهدین خلق آشنا شد، ابتدا در بخش دانش آموزی و سپس به بخش کارگری منتقل گردید و در سال۵۹ دستگیر شد.
محمد از زندانیان مقاوم بود که بهدلیل مقاومتهایش لاجوردی شخصاً او را می شناخت ، لذا بهشدت از او کینه به دل داشت و به بهانههای مختلف او را به زیر شکنجه میبرد.
در سال۱۳۶۶ و در جریان تفکیک زندانیان، محمد که مدتها از پایان محکومیتش گذشته بود، همراه با سایر زندانیانی که مدت زندانشان گذشته بود و در میان همبندیهایشان به «ملیکشها» معروف بودند، از زندان اوین به بند ملیکشها در زندان گوهردشت منتقل شد.
وی در زندان گوهردشت نیز زیر انواع فشارهای جسمی و روانی داوود لشکری و ناصریان همچنان ایستادگی کرد، و سرانجام با شروع قتلعام زندانیان سیاسی در روزهای اول کشتار در گوهردشت، با دفاع از مواضع سازمان مجاهدین جاودانه و سربهدار شد.
خاطرات
در رابطه با روحیه رزمنده محمد یکی از همرزمان از بند رستهاش نوشته است: روز ۱۰فروردین سال۱۳۶۰ وارد سلول ۷ ”بند ۳۲۵ بالا“ شدم، وقتی وارد سلول شدم دیدم سه زندانی دیگر در حال خواندن نماز جماعت هستند، یک نفر پیشنماز بود و دو نفر دیگر نیم متر عقب تر از وی به او اقتدا کرده بودند.
به داخل سلول نگاه کردم، سلولی بود به ابعاد ۵/۲ متر * ۳ متر، کنار سلول یک پارچ، سه لیوان ملامینی و سه بشقاب بود و در گوشه دیگر سلول نیز ۲ پتو بهصورت مرتب روی هم چیده شده بود.
من نیز دستم یک پتو و یک لیوان و یک قاشق بود، پاسداری که مرا آورده بود در سلول را بست و رفت، بیصدا و به همان صورت کنار سلول نشستم تا نمازشان تمام شود،، بعد از پایان نماز جماعت دعای مجاهدین را خواندند.
پتو و وسایلم را کنار سلول گذاشته و کنار آنها نشستم و همراه آنها به خواندن دعای مجاهدین مشغول شدم.
زیر چشمی به پیشنماز نگاه میکردم، عینک بزرگ و گونههای استخوانی او از پشت سر دیده میشد. بعد از پایان نماز دست داده و دیده بوسی کردیم و آنها به من خوشآمد گفتند، پیشنماز محمد اردکانی مقدم بود که تقریباً ۱۷سال سن داشت.
لاغر اندام، صورتش سفید و گونههایش استخوانی بود، عینک کائوچویی بزرگی به چهره داشت که قسمت بالای قاب آن را با چسب تنسوپلاست چسبانده بود تا از قسمت شکستگیش وا نرود.
او بقدری صمیمی بود که در همان لحظه اول فکر میکردی که سالهاست او را میشناسی، در سال۵۹ دستگیر شده بود و حتی اسم خودش را نیز به بازجویان نداده بود.
روحیهای شاد و سرزنده داشت و نظم و انضباط از ویژگیهای بارز او بود، بهرغم نبود امکانات با همان امکانات ساده درون سلول یعنی نان و شکر و چند خرمایی که گیر آورده بودیم شیرینی درست کرده بود، و هر روز قسمت کوچکی از آن را بهعنوان سورپریز به ما میداد.
او ساکن خزانه بود و با مجاهد شهید حسین محبوبی هم پرونده بود و تقریباً از تمام نفرات سلولهای دیگر قدیمیتر بود، به همین دلیل لاجوردی جلاد او را بهخوبی میشناخت و هر بار که به بند میآمد به او گیر میداد و فحشی به محمد میداد میگفت: ”خوب چطوری منافق“ و محمد با همان صلابت خاص خودش میگفت: ”بالاخره معلوم خواهد شد که منافق کیست“ .
یادش گرامی و راهش جاویدان
تصاویر یادگاری
تصویر مزار شهید
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
با ارسال تصاویر و زندگینامه شهید، ما را در تکمیل شناسنامه شهیدان یاری رسانید. >>> تلگرام مجاهد: @mojahedin_org