زندگینامه شهید
حسین آریچ در سال ۱۳۴۱ در خانوادهای فقیر در شهر آمل بهدنیا آمد. تحصیلات خود را تا سطح دیپلم در همین شهر دنبال کرد.
وی در عنفوان جوانی و همزمان با اوجگیری مبارزات ضدسلطنتی با مسائل سیاسی آشنا شد و در جریان شرکت در تظاهرات مردم علیه شاه خائن، نسبت به سازمان مجاهدین و آرمان آن شناخت پیدا کرد.
پس از انقلاب که دانشآموز نظری بود، به صفوف سازمان پیوست و بهعنوان یک میلیشیای پرشور در بخش دانشآموزی به فعالیتهایش ادامه داد.
حسین از اواخر سال ۵۹ بهطور حرفهیی وارد کار با تشکیلات سازمان در آمل شد. وی که قهرمان کاراته جوانان شهر آمل بود در برابر تهاجم وحشیانه چماقداران خمینی به مراکز و دکههای سازمان و هواداران آن، بارها جسورانه ایستاد و مقاومت کرد و کمتر مزدور چماقداری بود که به دست حسین تنبیه نشده و ضرب شصت وی را نچشیده باشد.
از آنجا که پاسداران خمینی کینه بسیاری به وی داشتند، چند روز بعد از ۳۰خرداد ۱۳۶۰ و شروع مبارزه مسلحانه انقلابی، حسین را هنگام تردد در خیابان دستگیر کرده و به شکنجهگاه سپاه آمل بردند.
مقاومت و ایستادگی وی در برابر شکنجهها بیانگر روحیه جنگنده و بالای وی بود. روحیهای که باعث شد بعد از مدت کوتاهی از شکنجهگاه دژخیمان خمینی فرار کند.
وی بلافاصله بعد از فرار، برای وصل به سازمان و ادامه مبارزه به بابل رفت و پس از تلاش بسیار موفق به برقراری رابطه با سازمان شد.
پس از آن حسین که در بیباکی و جسارت انقلابی زبانزد همرزمانش بود، در یکی از واحدهای عملیاتی مجاهدین سازماندهی شد.
بهنوشته همرزمانش چندین بار وقتی محملهای کاری را از دست داده بود و نمیتوانست طی روز در شهر بماند، با روحیه بالا و خونسردی و احساس مسئولیت انقلابی، برای اینکه پایگاهشان دچار مشکل نشود، در ساعات اولیه صبح از پایگاه خارج میشد و به خارج از شهر میرفت و خودش را در کنار رودخانهیی و یا در باغات اطراف شهر، مخفی میکرد. ساعتهایش را برای ورزشهای رزمی و مطالعه و نوشتن گزارش فعالیتها برنامهریزی میکرد و آنگاه بعدازظهر، از مخفیگاه خارج میشد و به پایگاه مراجعه میکرد.
در عملیاتی که در سال ۱۳۶۱ حسین در موضع معاون تیم عملیاتی، به فرماندهی مجاهد شهید عباس اسدی شرکت داشت، مرکز حزب چماقداران بابل به نام جمهوری درهم کوبیده شد و واحد عملیاتی در حالیکه شعار مرگ بر خمینی سر میداد با موفقیت صحنه را ترک کرد.
در اواخر مهرماه سال ۱۳۶۱، هنگامیکه حسین، باتفاق فرماندهاش در پایگاه مشغول طرح و بررسی عملیات بعدی بودند، یکی از جاسوسان محلی نسبت به آنها مشکوک شده و به رژیم اطلاع میدهد.
هنوز یکساعت از شروع نشست طراحی نگذشته بود، که زنگ در پایگاه زده شد. از آنجا که آن وقت روز این مراجعه مشکوک بود، حسین بلافاصله با یادآوری طرح دفاعی و نشان دادن راه فرار به فرمانده واحد، سلاحش را برداشته و سراغ در خانه میرود.
بهمحض باز کردن در با سه پاسدار مواجه میشود که تلاش میکند با عادیسازی آنها را فریب بدهد، ولی پاسداران قبول نکرده و اقدام به ورود به خانه میکنند. حسین دلیر بلافاصله با زدن یک ضربه محکم به پاسدار مربوطه و شلیک چند تیر، هم فرمانده واحد را از خطر با خبر میکند و هم خودش موفق میشود صحنه را ترک کند.
پاسداران دیگری که در صحنه حضور داشتند به تعقیب حسین پرداختند و وی را در پیچ یکی از کوچهها به رگبار بستند که از ناحیه کتف بهشدت زخمی شد و لحظاتی بعد پیکر مجروح و خونین وی به اسارت دژخیمان خمینی در آمد و بلافاصله به شکنجهگاه منتقل گردید.
حسین از همان ابتدا زیر شدیدترین ضربات کابل قرار گرفت اما مقاومت و ایستادگی وی و اینکه لب رازدارش هرگز گشوده نشد، باعث سرافکندگی و شکست مزدوران خمینی شد.
در اسفندماه همان سال و در کمتر از ۶ ماه پس از دستگیری، آخوند جنایتکار مصباح، حاکم ضدشرع بابل، حکم اعدام این مجاهد پاکباز را صادر کرد و سرانجام در روز ۷ اسفند ۱۳۶۱ وی را تیرباران کرده و بهشهادت رساندند.
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
با ارسال تصاویر و زندگینامه شهید، ما را در تکمیل شناسنامه شهیدان یاری رسانید. >>> تلگرام مجاهد: @mojahedin_org
خاطرات
تصاویر یادگاری
تصویر مزار شهید