728 x 90

با یاد مجاهد شهید صدیق (ناهید) توکلی

مجاهد شهید صدیق (ناهید) توکلی
مجاهد شهید صدیق (ناهید) توکلی

محل تولد: بابل
شغل: دانش آموز
سن: 17
تحصیلات: متوسطه
محل شهادت: بابل
تاریخ شهادت: 9-7-1360
محل زندان: -

زندگینامه شهید


من صدیقه توکلی هوادار سازمان مجاهدین خلق ایران هستم و افتخار می‌کنم که هوادار سازمان مجاهدین هستم.

راه من راه حنیف‌نژادها و راه حسین است...

صدیقه توکلی در سال۱۳۴۲ در خانواده‌ای محروم و فقیر در بابل، به دنیا آمد. از همان دوران کودکی طعم تلخ فقر و گرسنگی و محرومیت را چشید و خیلی زود ریشه فقر را در جامعه دریافت و با عزمی استوار برای نابودی کسانی که موجبات این محنت را به خانواده‌اش و جامعه‌اش تحمیل کرده بودند، بلند شد. به‌رغم سن کمی که داشت اما بدرستی دریافته بود که این محرومیتها در جامعه باید ریشه‌یی حل کرد. بنابراین در صفوف فشرده خلق در براندازی رژیم سفاک شاه پهلوی شرکت کرد. پس از پیروزی انقلاب ۵۷ به‌زودی درک کرد که استبداد دیگری در پس پرده دین همان فقر و مکنت را این بار به اسم دین به مردم تحمیل می‌کند و باید کاری کند. تصمیم گرفت که برای رهایی خلقش همت بگمارد.

وی دانش‌آموز سال دوم نظری بود که همگام با دیگر خواهرانش در همان محل دبیرستانش به دفاع از آزادیها می‌پرداخت به دلیل همین فعالیتش دستگیر شد و پس از آزادی از دبیرستان اخراج گردید. این میلیشیای جسور مجدداً با وجود این‌که اخراج شده بود به دبیرستان می‌رفت و فعالیت می‌کرد. تا این‌که یک بار دیگر در۱۶ اسفند سال۵۹ دستگیر شد و این بار به شش ماه زندان محکوم گردید.

صدیقه (ناهید) بی‌باک چونکه عملکرد زبونانه و ارتجاعی رژیم حاکم را به چشم دیده و با گوشت و پوست اش لمس کرده بود، بعد از اتمام دوره محکومیتش در تاریخ ۱۴مرداد ۱۳۶۰ از زندان آزاد می‌گردد ولی این بار مصمم‌تر و با روحیه خستگی‌ناپذیر برای نجات خلقش تلاشی دیگر را آغاز نمود.

در فرازی دیگر از زندگی پربار این میلیشیای فعال و جسور، در تاریخ ۹مهر سال۶۰ در حین عملیات با یکی دیگر از همرزمانش دستگیر می‌شود. ولی بلافاصله با توجه به شناختی که از او داشتند زیر شدیدترین شکنجه‌ها برده و به‌زعم خودشان می‌خواستند که اراده این مجاهد پولادین را درهم بشکنند. به‌طوری‌که یکبار بی‌وقفه۳۶۰ ضربه شلاق بر پیکرش وارد کردند اما او قهرمانانه مقاومت نمود و هیچ اطلاعاتی به مزدوران نداد. با مقاومت خود شکنجه‌گران را شکست داد و ناکام گذاشت.

 

این مجاهد دلیر در زندان با توجه به آن همه شلاقی که بر پیکرش وارد آمده بود، نرمش می‌کرد  و در پاسخ زن بازداشتی که به او گفته بود تو ناراحت نیستی که اعدام می‌شوی، گفت: زندگی من در مقابل زندگی خلقم ارزش ندارد. خشم ما نسبت به دشمن خشمی مقدس و انقلابی است. وی همواره شاد و خندان بود، اگر مسؤلیتی می‌پذیرفت نهایت تلاشش را برای به اتمام رساندن آن می‌کرد.

مقاومت در زندان به ویژگی برجسته‌اش تبدیل شده بود. با وجود این‌که مستمر زیرشکنجه بود و نمی‌توانست راه برود ولی خودش را روی زمین می‌کشید و خم به ابرو نمی‌آورد. شبها از شدت درد و زخم‌هایی که داشت خوابش نمی‌برد و حتی در آخرین روزی که او را برای بازجویی برده بودند به بچه‌ها گفته بود که خدا کند دیگر برنگردم و مرا اعدام کنند.

پاسداران از دیدن او وحشت داشتند از آنجایی که قدی بلند و درشت هیکل بود پاسداران به او تکه می‌انداختند و می‌گفتند، چریک.

دژخیمان خمینی یک بار پدر فداکار این مجاهد خلق را دستگیر کرده و او را مورد ضرب‌وشتم قرار دادند و او را محاکمه کردند. معاون قاضی ضدشرع (مصباح) در جلسه محاکمه پدر بیگناه، در حالی‌که دخترش ناهید همانجا حضور داشت گفته بود این دخترت را می‌بینی محارب شده و ساعتی دیگر اعدام می‌شود. چشمت روشن که چنین دختری داری. و پدر رنج دیده را به ۱۰۰ضربه شلاق و ۶ماه زندان محکوم می‌کند. همانجا پدر پیر را خوابانیده و بر پیکر نحیف اش صد ضربه شلاق می‌زنند و ساعتی بعد هم میلیشیای قهرمان خلق را به جوخه آتش جلادان خمینی می‌سپارند.

 

خاطره‌ای از زبان خواهرش:

«اوایل مهر ۶۰ که یکروز در زندان شهربانی بودم. دکتر را به زندان آورده بودند که زندانیان بیمار را ویزیت کند. وقتی نزد دکتر رفتم و اسمم را گفتم با تعجب گفت در شهر پخش شده که دختر توکلی را می‌خواهند اعدام کنند، پس تو هنوز زنده ای! با تعجب فکر کردم چه شده است. در حین رفتن به حیاط برای هواخوری از یکی از پرسنل زندان که خبرهای بیرون را برایمان می‌آورد جریان را پرسیدم. گفت ناهید دستگیر شده و از آنجایی که می‌گویند به خانه یکی از پاسداران با کوکتل حمله کرده است می‌خواهند اعدامش کنند. چونکه او در زندان سپاه بود من دیگر او را ندیدم. ولی از بچه‌هایی که با او در زندان بودند پرسیدم، گفتند، ناهید از همان روز اول دستگیری ۹مهر ۶۰ تا ۲۶ مهر۶۰ که تیرباران شد مستمر زیر شکنجه بود بازجوی حاکم ضدشرع مصباح با بی‌شرمی از او خواسته بود که از گذشته‌اش توبه کند و با پاسداری ازدواج کند و یا این‌که مصاحبه تلویزیونی کند تا آزادش کنند. که ناهید پوزخند زده بود.

...بعد از اعدامش پیکر او را با خواهری که تمام این پروسه با ناهید بود یعنی عاطفه کاووسی و با هم اعدام شده بودند، هر دو را در یک جا خاک کردند. وقتی پدرم به زندان رفت فقط یک ساک لباسهایش را تحویل پدرم دادند. بعد بدون اطلاع خانواده ما ناهید و عاطفه را در آرامگاه مخصوص بهائیان در گلستان جاوید خاک کردند».

بله ناهید و عاطفه و صدها ناهید و عاطفه‌های دیگر این‌چنین به دست جانیان و حاکمان ضد شرع خونشان در راه و مسیر خونفشان آزادی بر زمین ریخت ولی گل داد و شکوفه و مژده داد که زمستان رفتنی است و بهار در راه است. ظلم و بیداد پایان می‌یابد.

پیکر این شهیدان در هر جای خاک این میهن باشد، ستارگان پرفروغ آزادی زنده و جاوید و بذرهای رویانند.

از این مجاهد خلق وصیت نامه کوتاهی به جا مانده است:

 

به نام خدا

و

بنام خلق قهرمان ایران

من صدیقه توکلی هوادار سازمان مجاهدین خلق ایران هستم و افتخار می‌کنم که هوادار سازمان مجاهدین هستم. من این وصیت نامه را در حالی می‌نویسم که چند لحظه دیگر به طرف جوخه اعدام می‌روم، به خانواده‌ام بگوئید که ناراحت نباشند راه من راه حنیف‌نژادها و راه حسین است...

جسد مرا به خانواده‌ام تحویل بدهید.

صدیقه توکلُی

 

خاطرات


 

 

تصاویر یادگاری


 

 

تصویر مزار شهید


یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
با ارسال تصاویر و زندگینامه شهید، ما را در تکمیل شناسنامه شهیدان یاری رسانید. >>> تلگرام مجاهد: @mojahedin_org

 

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/15aa34b5-a81c-4855-b33e-b168e149e162"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات