زندگینامه شهید
احمد آسخ مجاهدی دلاور از شهر قهرمانپرور اندیمشک بود که در سال۱۳۴۰ به دنیا آمد. او دوران تحصیلی خود را در یکی از دبیرستانهای این شهر، در حالی به پایان رساند که سال تحصیلیاش مقارن با انقلاب ضدسلطنتی بود. احمد از دانشآموزانی بود که با شرکت در تظاهرات، پخش اعلامیه و شعارنویسی بر روی دیوار، فعالانه در انقلاب ضدسلطنتی شرکت داشت. او در همین ایام با خواندن زندگینامهٔ شهیدان، جذب تشکیلات سازمان مجاهدین شد و به هواداری از سازمان پرداخت. شرکت در هستههای مطالعاتی، راهاندازی میزکتاب، فروش نشریه مجاهد، فعالیت در مناطق محروم و رسیدگی به مردم بیبضاعت، دفاع از گردهماییها و جلسات و مناسبتهای سازمان در برابر چماقداران، از جمله فعالیتهایی بود که احمد به آن مشغول بود. آنقدر پرشور و جسور و خستگیناپذیر بود که دوستان و همرزمانش تحت تأثیر او بودند.
احمد چون بهترین را برای مردمش میخواست و مملو از نفرت نسبت به آخوندها و خمینی ملعون بود راه و رسم و آرمان مجاهدین را انتخاب کرد. او در زمستان ۱۳۵۸ در حالی که فقط یک سال از بهار ناپایدار آزادی گذشته بود، در تظاهرات کارگران بیکار، توسط پاسداران کمیتهچی رژیم دستگیر و زندانی شد.
احمد قلبش پر از شور و اشتیاق برای پیوستن به ارتش آزادیبخش بود. بعد از آزادی از زندان با همرزمان دیگرش هستهٴ مقاومت تشکیل داد و به فعالیت و مبارزه با رژیم جنایتکار خمینی ادامه داد. این تیم خودجوش و مبتکر توانست تا سال۱۳۶۴ در فضای اختناق دوام بیاورد اما به این امر راضی نشدند و تصمیم گرفتند به سازمان مجاهدین در منطقه مرزی، بپیوندند. از این رو تصمیم به خروج از مرز گرفتند. تیم آنان در مسیر رسیدن به مرز ضربه خورد و همهٔ اعضای تیم از جمله احمد، دستگیر و به زندان یونسکوی دزفول منتقل شدند.
یکی از همرزمان و هم زندانیان احمد از شکنجههای وحشیانه دژخیمان برای اعترافگیری میگوید و ادامه میدهد که هیچ شکنجه و آزار و اذیت جسمی بر اراده این مجاهد خلق اثر نکرد و خللی در عزم و اراده او و علاقه و ایمان خاصی که به مسعود و مریم داشت بهوجود نیاورد. احمد در زندان تعریف کرد که چگونه حین خروج از کشور طرح آنها لو رفته و دستگیر شدند. به یاد دارم، یک روز لبخند زنان دست روی شانهٔ من گذاشت و حالم را پرسید. در جواب به او گفتم خوب نیستم زیرا تو را دوباره در زندان میبینم و اکنون جزو اعدامیها هستی. او این بار با صدای بلند خندید و بعد سرش را نزدیک گوشم آورد و گفت وقتی که آزاد شدی به بچههای بیرون از زندان بگو خیلی مواظب باشند با هوشیاری و مراقبت امنیتی میتوان طرح رژیم را برای خروج از مرز خنثی کرد.
این همرزم در این رابطه ادامه میدهد:
«احمد مانند دیگر برادرانش از بهترین نفرات محله ما و از هواداران شناختهشده سازمان بود. او با اینکه دوباره به شکنجهگاه برگشته بود ولی روحیهٔ بسیار بالایی داشت. میگفت برای من ناراحت نباشید که دوباره دستگیر شدم. «صفای مبارزه به این است؛ اصلاً مبارزه همین است».
سرانجام احمد در قتلعام مرداد ۱۳۶۷ بر اساس حکم ضدانسانی و ننگین خمینی ضدبشر، اعدام شد.
احمد با ایمان به آرمانش به عهد و پیمانش با خدا و خلق وفا کرد و جاودانه شد. شعلهای درخشان در حافظه تاریخ مقاومت مردم ایران تا جاودان باقی خواهد ماند.
خاطرات
یکی از هم بندی احمد در مورد روحیه سرشار او نوشت:
«من احمد را در زندان اهواز دیدم. او تمام تلاشش را میکرد تا هوادارانی را که در شرف آزادی بودند به سازمان وصل کند. به من هم شماره تلفن داد تا بتوانم در بیرون از زندان به سازمان زنگ بزنم. زمانی که پاسداران برای دستگیری او اقدام کردند، با آنها درگیر شده بود و در برخورد با پاسداران رژیم هراسی بخودم راه نمیداد طوری درگیر شده بود که تمام لباسهایش پاره شده بود. پاسداران بناچار او را محاصره کردند تا بتوانند دستگیرش کنند. من از او یک فندک یادگار دارم و هر گاه آن را نگاه میکنم به یاد لبخندهایش میافتم».
تصاویر یادگاری
تصویر مزار شهید
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
با ارسال تصاویر و زندگینامه شهید، ما را در تکمیل شناسنامه شهیدان یاری رسانید. >>> تلگرام مجاهد: @mojahedin_org