زندگینامه شهید
مجاهد شهید طاهرهٔ وزیری در سال۱۳۳۴ در رودسر بدنیا آمد و پس از خاتمهٔ تحصیلات ابتدایی و متوسطه در این شهر برای ادامه تحصیل به تهران آمد و در دانشکده تربیت معلم به تحصیل پرداخت.
طاهره بهخاطر برخورداری از انگیزههای انقلابی و با آشنا شدن با اهداف و آرمانهای مجاهدین در دوران دانشجویی وارد صحنه مبارزات سیاسی شد.
وی در ارتباط با جریان دانشجویی هوادار سازمان مجاهدین خلق ایران فعالیت سیاسی را آغاز نمود.
طاهره پس از پایان تحصیلات دانشگاهی در مدارس جنوب تهران تدریس کرد، در این دوران اوقات زیادی را صرف تماس با اقشار محروم و ستمدیده جنوب شهر میکرد.
طاهره گذشته از تدریس اوقاتی را نیز در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران به فعالیت میپرداخت و در آنجا موفق به تماس مجاهدین شهید جلال هدشی، محمدرضا باب احمدی، جعفر محمدی گیلانی و مسعود انتظاری، شد و دامنه فعالیتهای انقلابی خود را گسترش داد.
پس از آن که مجاهدین شهید جلال هدشی و محمدرضا باب احمدی در جریان نبرد با رژیم ضدخلقی شاه بهشهادت رسیدند، طاهره و همرزمانش سرسختتر و استوارتر به فعالیتهای انقلابی خود ادامه دادند.
آنان از جمله کسانی بودند که پس از آزادی برادر مجاهد مسعود رجوی، نقش مؤثری در تدارک اولین سخنرانی وی در دانشگاه تهران داشتند.
پس از پیروزی قیام مردم در ۲۲بهمن۵۷، مجاهد شهید طاهرهٔ وزیری ابتدا در بخش دانشجویی و پس از آن در قسمت اجرایی نشریه مجاهد به فعالیت ادامه داد.
سرانجام به بخش محلات سازمان منتقل گردید و بهخوبی از عهدهٔ انجام مسئولیتهایش برآمد. افراد تحت مسئولیت وی همواره از روحیه رزمنده او و همچنین توان بالایش در انجام کارها نیرو میگرفتند. به گفتهٔ یکی از مسئولانش: «طاهره در زمره ارزندهترین خواهران مجاهد بود. فداکاری، هوشیاری انقلابی، پشتکار و جدیت در انجام وظایف و مسئولیتها از ویژگیهای بارز طاهره بود».
طاهره پس از ۳۰خرداد سال۶۰ و همگام با سایر خواهران و برادران مجاهدش با تمام وجود در این مبارزه دورانساز شرکت نمود.
فعالیتهای او در پایگاههای مقاومت به حدی بود که در شبانه روز بیش از سه چهار ساعت فرصت استراحت پیدا نمیکرد، و با این حال حتی لحظهای شور و نشاط انقلابیاش را از دست نمیداد.
سرانجام در ۱۰مرداد۶۱ در ساعت ۷/۵صبح پایگاهی که طاهره و دوتن از یاران مجاهدش (مجاهدین شهید محمد لقاء نازنده و سهیلا قاضی محمدی) مستقر بودند، از چند طرف مورد هجوم وحشیانه مزدوران خمینی قرار گرفت و طاهره به همراه دوتن از همرزمان مجاهدش پس از ۶ساعت مقاومت قهرمانانه خود با فریادهای زندهباد آزادی، مرگ بر خمینی بهشهادت رسیدند.
پاسداران خونخوار تنها توانستند به اجساد بیجان این سه قهرمان مجاهد خلق و طفل چند ماهه خواهر مجاهد طاهرهٔ وزیری (بنام سعید) دست یابند.
مجاهد شهید طاهرهٔ وزیری یک ماه قبل از شهادتش نامهیی از زبان طفل شیرخواره خود سعید، به والدین همسرش نوشته است:
نامه مجاهد شهید طاهره (سهیلا) وزیری
بهنام خدا
مامان جان و آقاجان عزیزم سلام من سعید کوچولو هستم البته نه آنقدر کوچولو که بدنیا آمدم از آن روز تا حالا من کلی بزرگ و بلا شدهام و تا میتونم اذیت مامانم میکنم آنقدر که حتی نمیذارم درست بخوابه… من خیلی دلم میخواد بیایم پیش شما، ولی مامانم میگوید وقتی انشاءالله بابا بیاید، ما با همدیگر نزد شما خواهیم آمد.
نمیدونید که چقدر دلم میخواد آنروز زودتر برسه چون آنوقت من شماها را میبینم و هم میتونم آنجا هر چه دلم میخواد بازی کنم، داد بزنم و شلوغ کنم، البته وقتهایی که آقاجان خوابند قول میدهم پسر خوبی باشم و شلوغ نکنم.
آخه من خیلی دلم میخواد آزاد گریه… کنم و بازی کنم، چون اینجا هر وقت میخواهم شلوغ کنم ــ مامانم زود میگوید ساکت ــ چون صاحبخانه میفهمد و ما را بیرون میکند…
مامانم از شماها و خانه و… برایم همیشه تعریف میکند و میگوید انشاءالله تو یه روز به آنجا برمیگردی.
میگه شاید اون روز حتی من هم نباشم ولی شماها همه در آن روز خوشحالید، چون آن روز، روز پیروزی است و همهٔ مردم خوشحالند ــ آنقدر مامانم برایم از آن روزگار پیروزی صحبت کرده که من با اینکه امکان داره آن روز مامانم هم نباشد ولی دوست دارم آن روز بیاید…
چون آنطور که مامانم برایم تعریف کرده دیگه در آن روزگار هیچ بچهای را در دل مادرش نمیکشند و هیچ مادر و فرزندی را از هم جدا نمیسازند.
هیچ بچهای در زندان بدنیا نمیآید و هیچ بچهٔ ۱۲ ــ۱۰ سالهای اعدام و یا شکنجه نمیشود ــ همهٔ عموها و همهٔ خالهها کار و فعالیت میکنند دیگه آنها مجبور نیستند در حبس باشند ــ پدر و مادر هیچ بچهای را نمیکشند و یا از او دورش نمیکنند.
آره مامان جان من با اینکه خیلی کوچکم ولی تا حالا خیلی چیزها فهمیدهام آخه پدر و مادر خیلی از دوستام تا حالا شهید شدهاند ــ آره مامان جان شما و آقاجان هر روز صبح که قرآن میخوانید دعا کنید که روزگار پیروزی زودتر فرا برسد.
خوب با اینکه خیلی دلم میخواد بازم با شما صحبت کنم ولی مامانم میگه حالا دیگه وقت خوابه و باید بخوابم… از قولم به کیاوش و فرید و… هومن سلام برسانید به عمو ناصر هم همینطور ــ مامانم برای همه خیلی سلام میرساند.
دست شما را میبوسم
پسر کوچکتان سعید
۱۴/ تیر/۶۱
خاطرات
تصاویر یادگاری
تصویر مزار شهید
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
با ارسال تصاویر و زندگینامه شهید، ما را در تکمیل شناسنامه شهیدان یاری رسانید. >>> تلگرام مجاهد: @mojahedin_org