زندگینامه شهید
در جواب یکی از شکنجهگران که به او منافق گفت، سیلی محکمی به آن پاسدار وحشی زد که بعد از آن، تحت شکنجه شدید دژخیم داوود رحمانی قرار گرفت. وقتی هم در برابر هیأت مرگ قرار گرفت به او گفته بودند تقاضای عفو کن تا اعدام نشوی میز آنها را چپ کرد و گفت: «شما باید از من تقاضای عفو کنید نه من». با مقاومتش دشمن را به وحشت انداخته بود
مهدی در خرداد ۱۳۳۹ در خانواده مذهبی و کارگر در شهر گلپایگان به دنیا آمد و از همان کودکی با بیعدالتی و فقر آشنا شد دوران مدرسه و تحصیلات متوسطه را با نمرات عالی گذراند و همواره شاگرد اول بود و از بابت هوش و زکاوت زبان زد بود. در کنکور سال۱۳۵۷ در رشته ریاضی فیزیک نفر ۳۵، در سراسر ایران شد و از طرف وزارت علوم در دیکتاتوری شاه خائن پیشنهاد بورسیه و تحصیلات خارج کشور به وی داده شد. اما مهدی که سودای آزادی مردم و میهنش را در سر داشت به این امکانات پشت پا زد و در رشته عمران وارد دانشگاه تهران شد.
پس از انقلاب ضدسلطنتی فعالیت در سازمان مجاهدین خلق را انتخاب کرد و به انجمن دانشجویان مسلمان ملحق شد و در جریان انتخابات مجلس به حمایت از کاندیداهای سازمان مجاهدین در گلپایگان پیوست که در آن زمان مجاهد شهید حمید خادمی بود. در اثنای همین فعالیت بود که در حمله چماقداران خمینی جلاد به میتینگ دانشگاه تهران مجروح گردید.
بعد از تظاهرات مسالمتآمیز ۳۰ خرداد۶۰ که رژیم ارتجاعی خمینی در سرکوب و بگیر و ببنند آزادیخواهان و حمله و هجوم وحشیانه چماقداران و سرکوب آزادیها، وی به زندگی مخفی روی آورد و سرانجام در مهر۱۳۶۰ در ترددی برای اجرای قرار دستگیر شد.
مهدی در زندان پس از تحمل بازجوییهای طاقتفرسا به ۱۵سال زندان محکوم شد و از زندان اوین به زندان قزلحصار انتقال یافت. سال۶۴ از زندان قزلحصار به زندان مخوف گوهردشت منتقل گردید. مهدی که مقاوم و استوار، سرموضع بود، همواره طی دوران زندان مورد خشموکین شکنجهگران خمینی ضدبشر بود. چندین بار ممنوعالملاقات شد. اما مهدی در فشارها و شکنجههای وحشیانه، روحیه مقاومت و تسلیمناپذیریاش را بالاتر برده و به اوج رساند. شخصیتی مقاوم و استوار که با مقاومت حماسیاش دشمن و شکنجهگران را به شکست کشاند و آنها را عاصی کرد.
یکبار در جواب یکی از شکنجهگران که به او منافق گفت سیلی محکمی به آن پاسدار وحشی زد که بعد از آن، تحت شکنجه شدید دژخیم داوود رحمانی قرار گرفت. مهدی وقتی در برابر هیأت مرگ قرار گرفت به او گفته بودند تقاضای عفو کن تا اعدام نشوی میز آنها را چپ کرد و گفت: «شما باید از من تقاضای عفو کنید نه من». دشمن را به وحشت انداخت بهطوریکه بلافاصله توسط دژخیمان خمینی جلاد به سمت چوبههای دار برده شد.
محمد مهدی وثوقیان در ۱۲مرداد ماه ۶۷ به عهد خود وفا کرد و سرافراز و با افتخار بر سر موضع ایستاد و سر بدار شد. جلادان خمینی مانند سایر شهدای ۶۷ حتی جسم بیجان آنرا به خانواده تحویل ندادند.
«یادش گرامی و راهش پر رهرو باد»
خاطرات
خاطراتی از مقاومت و ایستادگی و مجاهدت مهدی در زندان از زبان همبندانش:
بازجوی مهدی در دانشکده فنی تهران با او همکلاسی بود و او را میشناخت و با خشم و کینه حیوانی شکنجههای سختی را روی مهدی اعمال میکرد. اواخر سال۶۳ که او را دیدم هنوز جای دستبند قپانی روی مچهای دستش باقی مانده بود. در در سلول مجاهدی فعال بود و فضای مقاومی را در زندان بهوجود آورده بود.
یکبار تئاتری بازی کرد و خودش نقش بازجو را داشت و هر آنچه بر سرش آورده بودند را به نمایش گذاشت.
برای برنامههای جمعی از جمله برگزاری نماز جماعت، دعا، بازی جمعی، با اینکه وضع جسمانیاش اصلاً خوب نبود اما هرگز از تلاش مستمر کوتاهی نمیکرد.
در سال۶۳ از بچههای مقاوم و فعال زندان قزلحصار در بند۳ واحد۱ بود. آنچه از او بیاد دارم هوشیاری او در برخورد با مسائل بند بهخصوص زیربار نرفتن برای انزجارنامه بود.
در هفته سه روز او را برای بازجویی میبردند و شکنجه میکردند. در برخورد با بازجویان و شکنجهگران بیباک و جسور بود.
در سال۶۱ بند ۳ واحد یک، هم سلول بودیم. روحیه عالی مهدی که از عمق اعتقادش نشأت میگرفت. در رفتار و اخلاق انقلابیاش، بارز بود. شکنجههای زیادی را زیر بازجویی متحمل شده بود و توانست اسرار خود را در امانتداری به سازمانش حفظ کند. از آن مجاهدانی بود که همرزمانش را به بالاترین موضعگیریها و نپذیرفتن تحمیلات زندانبانان سوق میداد. به شعائرش خیلی پایبند بود و با مناسبات مجاهد گونه با ارزشهای انقلابی مشوق بقیه همرزمانش بود. به همین جهت از جمله کسانی بود که او را چندین بار از بند به زیر هشت برده و مورد شکنجه و ضربوشتم وحشیانه قرار دادند.
در سال۶۶ در دور دوم دستگیری او را در مسیر رفتن به شعبه بازجویی دیدم گفت به اعدام محکوم شده است.
روحیه مقاومت و ایستادگی بر سر آرمان او تحسینبرانگیز بود. وقتی اسمش برای بردنش به شکنجهگاه خوانده میشد با روحیه خیلی بالایی میگفت: ”بچهها میرم تفریح ”وقتی برمیگشت بهرغم اینکه آش و لاش شده بود ولی روحیهاش عالی بود.
محمد مهدی همیشه با پاهای متورم و خونین از بازجویی برمی گشت اما در چهرهاش جز صلابت دیده نمیشد. انگار نه انگار که شکنجه شده و از بازجویی برگشته است.
جذابیت و فروتنی خاصی داشت. بهخاطر زبان شیرین محلی، بچهها او را محمد گلپایگان صدا میکردند.
تصاویر یادگاری
تصویر مزار شهید
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
با ارسال تصاویر و زندگینامه شهید، ما را در تکمیل شناسنامه شهیدان یاری رسانید. >>> تلگرام مجاهد: @mojahedin_org