زندگینامه شهید
زندانی زمان خمینی: نبود
نحوه شهادت: تهاجم پاسداران به پایگاه مجاهدین
مجاهد شهید محمد ضابطی در سال۱۳۳۱ در جنوب تهران متولد شد، تحصیلات ابتدایی خود را در دبستان مولوی و تحصیلات متوسطهاش را در دبیرستان مروی تهران به پایان رسانید. تماس و رابطه با مردم رنجدیده، از محمد عنصری مقاوم و صبور ساخته بود که هیچگاه از مشکلات و گرفتاریها، شکوه و شکایت نمیکرد و همواره با متانتی درخور تحسین در جهت حل آنها اقدام مینمود.
آشنایی محمد با مسایل سیاسی و سپس زندگی مبارزاتی او از دوران دبیرستان آغاز گردید. در همان زمان جوانان محل را در جلساتی جمع میکرد و با تشکیل کتابخانه به بالا بردن سطح آگاهی آنها و سمتوسو دادن درست به شور انقلابی آنها همت میگماشت.
یکی از نزدیکانش دربارهٔ فعالیتهای محمد در آن زمان چنین مینویسد:
«محمد از همان سالهای ۴۷ با شرکت در جلسات مذهبی در تلاش برای یافتن راهی جهت نجات محرومان بود. او سعی کرد جوانان را با فرهنگ اسلام مترقی آشنا کند و در این راه واقعاً او یک راهگشایی عظیمی را انجام داد.
به واقع عشق به خلق و احساس مسئولیت، از محمد انسانی دردمند ساخته بود که یک لحظه آرام نداشت. مدام فکر میکرد. به مطالعه و بحث میپرداخت. اندک اندک او پی برد که رژیم دیکتاتوری و تا دندان مسلح پهلوی آزمایش تاریخی خود را پس داده و رژیمی ضدخلقی میباشد. پس باید با خلق بود و در راه خدا و خلق از همه چیز خود گذشت، و برعلیه رژیم وابستهٔ شاه، جنگید».
در سال۴۹ محمد با بهپایان رساندن دوران تحصیلات متوسطه وارد دانشکدهٔ اقتصاد دانشگاه تهران شد. در آن سالها محیط دانشگاه بهرغم حاکمیت ساواک، از جو سیاسی بالنسبه بالایی برخوردار بود، و همین مسأله فضای مناسبتری را برای ادامه مبارزات محمد فراهم کرد، آنچنانکه با توجه به روحیهٔ رزمندهای که محمد داشت ارتقاء آگاهی در محیط دانشگاه او را وارد مرحله جدیدی از مبارزهاش برای مردم محروم و علیه دیکتاتوری شاه کرد.
اولین تماس محمد با سازمان
اولین رابطه و تماس محمد با سازمان مجاهدین خلق ایران بعد از ضربهٔ شهریور ۵۰ بود. قبل از آن سازمان برای بسیاری از نیروهای مبارز و آگاه جامعه ناشناخته بود. اما آگاهترین و پاکباختهترین فرزندان خلق خواستار پیوستن به سازمان مجاهدین و پیروی از راه جدیدی که بنیانگذاران کبیر سازمان آن را گشوده بودند شدند. محمد نیز از جملهٔ این افراد بود. او از طریق دوست دوران دبیرستانی خود مجاهد شهید مهدی رضائی، گل سرخ انقلاب که آشنایی بالنسبه زیادی با هم داشتند، توانست سریعاً با سازمان رابطه برقرار نماید. پس از آن ایدئولوژی و مشی سازمان را تجلی تمامی آرمانها و خواستهای والای خود یافت و بلادرنگ به صفوف مجاهدین پیوست. بدین ترتیب سنگر مبارزهٔ انقلابی مسلحانه، در پرتو آرمانهای مجاهدین را، پاسخ به فوریترین و ضروریترین نیازهای خلق یافت.
دستگیری و دوران اسارت در زندانهای رژیم شاه خائن
در همان ایام بهعلت علنی شدن سازمان و دستگیریها و شهادتها و دفاعیات جانانه مجاهدین در بیدادگاههای شاه خائن و افزایش روزافزون هواداری از سازمان در میان جوانان، ساواک را به هراس و وحشت انداخت و در نتیجه بهطورگستردهای دست به تعقیب و دستگیری انقلابیون زد و مزدوران خود را برای رسیدن به این هدف هر چه متمرکزتر نمود. فعالیتهای مستمر و مخفیانهٔ محمد نیز از طریق عنصر خائن و خودفروختهای به نام «احمد رضا کریمی» لو رفت و در بهار سال۵۲ در تهاجم ساواک به پایگاه محمد، در حالی که مقادیری سلاح در پایگاه مخفی کرده بود دستگیر شد و در زیر وحشیانهترین شکنجههای رژیم آریامهری قرار گرفت.
با اسارت محمد فاز جدیدی از پروسهٔ مبارزاتی ــ انقلابی او آغاز گشت، فازی که او میبایستی مقاومت و پایداری خود را در برابر دشمنان خدا و خلق نشان بدهد و تحمل و بردباری خویش را در برابر فشارها، سختیها و شکنجهها محک بزند.
محمد قهرمان از همهٔ این آزمایشهای سخت و طاقتفرسا سربلند و سرافراز بیرون آمد و چنین بود که اطلاعات بسیار زیاد محمد از عناصر سازمان، امکانات مردمی و... در سینهاش ماند و با مقاومتی تحسینانگیز در برابر فشارها و شکنجههای روانی و فیزیکی طولانیمدت ساواک از جمله بیخوابیهای مستمر و آویزان کردنها و سوزاندنها و... ایستادگی کرد و هرگز سینهٔ پر راز او در برابر دژخیمان ساواک گشوده نشد.
یکی از برادران مجاهد هم بند او در این مورد چنین مینویسد:
«نخستین برخورد من با مجاهد شهید محمد ضابطی در زندان اوین و در اتاق بازجویی بود. او در حالی که خود در زیر بازجویی قرار داشت و بسیار شکنجه شده بود و پاهایش بر اثر شلاق و ضربات پیدرپی با کابل برق عفونت کرده و چرک و خون بیرون میداد و حتی به سختی راه میرفت، من را دلداری میداد و سعی داشت ضمن دادن روحیهٔ برخورد مناسب جهت بازجوئی، رهنمودها و تجارب لازم را نیز به من منتقل کند. وقتی که بازجو وارد اتاق شد و متوجه قضیه گردید با دشنام به محمد گفت: فلان فلان شده، در بیرون زندان مهدی رضایی را در خانه راه میدهی و با او همکاری میکنی در دانشگاه بچهها را دور خودت جمع میکنی و در زندان به زندانیان راه و رسم بازجویی پس دادن یاد میدهی، و حال میخواهی این جوان را در مقابل من منحرف کنی!
او در حالی این جملات را ادا میکرد که محمد را وحشیانه کتک میزد. ولی با خروج بازجو از اتاق، مجاهد شهید محمد مجدداً شروع کرد به روحیه دادن. در دوران بازجوئی، پدر محمد را نیز که دستگیر شده بود به همراه محمد شکنجه میدادند. پدر را به تخت میبستند و بازجو شلاق را به محمد میداد و میگفت: بزن. وقتی محمد از این کار امتناع میکرد، بازجو خود شروع به زدن میکرد. در این حالت محمد خود را روی پاهای پدرش میانداخت و ضربات شلاق بازجو به پشت محمد میخورد. یکبار وقتی محمد برخلاف دستور بازجو از روی پاهای پدرش بلند نشده بود بازجو یک میلهٔ فلزی قطور را که از شدت حرارت سرخ شده بود به پهلوی محمد زد و محمد از حال رفت، سپس به زدن پدر او ادامه دادند. جای این سوختگی بر بدن محمد باقی مانده بود.
محمد وقتی که از برابر سلولهای بالای زندان اوین جهت وضو گرفتن میگذشت، زندانیان داخل سلولها را به مقاومت و پایداری تشویق مینمود و در همین رابطه رسولی، سربازجو معروف از او دل پری داشت. به همین دلیل وقتی میخواستند ما را که حدود ۲۴تن بودیم و محمد نیز همراهمان بود به زندان قزل قلعه منتقل کنند، رسولی به «ساقی» رئیس زندان قزل قلعه گفت: این (محمد) آدم خطرناکی است، او هنوز حرفهایش را نزده، او مهدی رضایی را درخانهاش نگهداشته و در زیر منبر مسجد به جای جعبهٔ قرآن، جعبهٔ اسلحه میگذاشته است!»
گذران این مرحله از محمد عنصری شکست ناپذیر، سرسخت و مقاوم همچون کوه در برابر دشمن ضدخلق ساخته بود. بدین ترتیب محمد پروسهٔ بازجویی و شکنجههای شبانهروزی را با حفظ اسرار خلق و تحمل طاقتفرسای آزارهای وحشیانه طی کرد و پس از گذراندن دوران بازجویی از زندان اوین به زندان عمومی قزل قلعه منتقل شد.
زندان عمومی برای محمد تجربهٔ جدیدی بود بهویژه بهعلت نبودن افراد با سابقه و مسئولان بالای سازمانی او میبایست قدم به قدم قانونمندیهای مبارزه را در زندان کشف کرده و راه صحیح و اصولی تداوم مبارزه را در شرایط جدید مییافت. به حق محمد توانست سریعاً انطباق لازم را با محیط زندان کسب نموده و نقش مسئولانهٔ خویش را در حد توانش در جهت سازماندهی و آموزش زندانیان همفکر خود ایفا نماید.
او از همان ابتدا با ایجاد سیستم امنیتی در مقابل پلیس و ساواک حصارهای لازم را ایجاد نمود. مرزبندی و رابطهٔ مناسب را با نیروهای مرتجع و راست بهوجود آورد و برای تعلیم آموزشهای سازمانی که خود کسب کرده بود، در جهت بالا بردن و تعمیق روحیهٔ انقلابی افراد داخل زندان همت گماشت.
در مدتی که محمد در زندان قزلقلعه بود، نهایت توان و سعی خویش را در جهت آشنایی افراد با آرمانها، اعتقادات و خطوط و تاریخچهٔ سازمان بکار برد».
همبند مجاهد شهید محمد در ادامه گزارش خود چنین مینویسد:
«با ورود محمد به زندان قزلقلعه پس از گذشت حدود۲ هفته با مسئولیت خود او، جمعبندی بازجوئیهای بچههای هم پرونده آغاز شد مجاهد شهید محمد ضابطی در سازمان دادن افراد «کمون» زندان قزلقلعه نقش بهسزایی داشت
در این رابطه محمد در مقابل حرکت عناصر مرتجع قاطعانه ایستاد.
سازماندهی بچهها و کار تشکیلاتی و آموزشی در زندان از جمله کارهایی بود که محمد توانست به کمک آن به بچههای درون زندان قزل قلعه روحیه و امکان رشد دهد. یکبار نیز در جابهجایی یکسری از مدارک، مقداری از آنها بهدست رژیم افتاد و در همین رابطه مجاهد شهید محمد را به زندان کمیته انتقال دادند و پس از ۲هفته او را در حالیکه پاهایش باندپیچی و بدنش زخمی بود، دوباره به زندان قزل قلعه بازگرداندند، و دژخیمان نتوانسته بودند از او اطلاعاتی کسب کنند. چند روز بعد محمد کار آموزشی را مجدداً از سرگرفت. کسانی که در آن زمان در زندان بودند به نقش مؤثر و مثبت او در جهت سازماندهی افراد در کمون و آموزشیهای سیاسی ــ ایدئولوژیک و تشکیلاتی او بهخوبی آگاهند».
دوران رشد و ارتقاءِ و کسب صلاحیتهای مکفی
محمد پس از محاکمه در بیدادگاه نظامی برای گذراندن دوران محکومیت از زندان قزلقلعه به زندان قصر انتقال یافت.
اگر چه همیشه، پلیس و ساواک نیز میکوشیدند تا با ایجاد محدویتها، فشارها و سرکوبهای زیاد در داخل زندان مانع از فعالیت و مبارزهٔ نیروهای انقلابی شوند. ولی هیچگاه نتوانستند حرکت آنان را با بنبست مواجه سازند.
بهرحال، محمد پس از ورود به زندان قصر نیز در سنگر جدید مبارزه به فعالیتهای انقلابی خویش ادامه داد. در واقع وی توانست از شرایط جدید، نهایت استفاده را ببرد و در مراحل مختلف مستقیماً تحت تعلیم بالاترین برادران مجاهد مسعود رجوی، موسی خیابانی و... قرار گرفته و بر تعلیمات سازمان احاطه و تسلط یابد.
همبند محمد قهرمان در گزارش خود میافزاید:
«در سال۵۳ که حدود یکسال از سرکوب وحشیانهٔ زندانیان قصر توسط رژیم شاه و سرگرد قصابش «زمانی» میگذشت، مطابق خطمان در نظر بود که در مقاطعی دست به حرکات اعتراضی و مقاومت سازمانیافته بزنیم تا اینکه پس از برنامهریزی، اولین حرکت اعتراضی شروع شد.
او بههمراه مجاهد شهید جواد شاهین اسمشان به زیر هشت رفت و بهدست سرگرد زمانی دژخیم افتاد که آنها را احضار کرد. سپس آنها را بهشدت زیر کتک گرفت و پس از ضربوشتم بسیار به سلول انداخت... و خبر سرانجام به بیرون درز کرد و منجر به حرکت اعتراضی در خارج از زندان گشت. . ».
در سالهای ۵۴ و ۵۵ بهدنبال ضربهٔ اپورتونیستهای چپنما به سازمان مجاهدین خلق که در حقیقت ضربهٔ سنگینی به انقلاب رهایی بخش و خیانت بزرگی به مردم بود، مجاهد شهید محمد ضابطی همگام با دیگر برادران مجاهد استوار و پابرجا بر مواضع اصولی سازمان و انقلاب پایفشرد و با دفاع انقلابی از این مواضع در کورهٔ مبارزات ایدئولوژیک و سیاسی نیز آبدیده گشت.
بدین ترتیب محمد با پروسهیی که در زندان گذراند، و بهدلیل تضادهایی که توانست حل نماید و آموزشهایی را که توانست کسب کند مدارهای مختلف سازمانی را سریعاً طی کرد و در سال۵۶ در مرکزیت تشکیلات سازمان در بند ۳ زندان اوین قرار گرفت.
در جریان مبارزات ضددیکتاتوری بر علیه رژیم شاه در سال۵۷مجاهد شهید محمد ضابطی جزو زندانیانی بود که چندی قبل از سقوط رژیم شاه بهدست توانای خلق قهرمانمان از اسارت آزاد شد و به دریای خروشان خلق پیوست.
محمد ابتدا در بخش آموزش و سپس در بخش اجتماعی سازمان بهعنوان معاون کل بخش در تهران به انجام مسئولیتهای انقلابیاش پرداخت. لازم به توضیح است که بخش اجتماعی سازمان با تمامی شعب و شاخههای مختلف آن اعم از دانشجوئی، دانش آموزی، کارگری، معلمین، محلات و بازار زیر نظر مسئولیت برادر مجاهد مهدی ابریشمچی تجدید سازمان و در ابعاد جدیدی بنیانگذاری شده بود. اما ضمن یکسال محمد با پشتکار و تیزهوشی و خلاقیت و توان مدیریت خاص خود توانست راسا عهدهدارمسئولیت تمام بخش شده و انرژی مسئول مستقیم خود برادر مجاهد مهدی ابریشمچی را برای تقبل سایر مسئولیتهای سازمان تماماً آزاد کند. او در فاز سیاسی در جهت پیاده کردن خطوط مرحلهای سازمان و تحقق اهداف آن در رابطه با نیروهای اجتماعی گامهای مهمی برداشت. و بدین ترتیب همپای توسعهٔ خطوط سازمان در پهنهٔ اجتماعی، توانست با سازماندهی و گسترش میلیشیا، آن قهرمانان را در همهٔ زمینهها اعم از کارخانهها، مدارس، دانشگاهها، محلات، ادارات و بازار و... فعال کند و پیام انقلاب را بهطور گسترده در بین اقشار و طبقات مختلف تودههای مردم ببرد.
محمد قهرمان در انجام مسئولیتهای خطیرش آنچنان صلاحیت و شایستگی خود را در رابطه با حل مسائل و تضادهای کار بارز کرد که متعاقب آن در فاز نظامی و بهویژه پس از شهادت سردار کبیر خلق موسی خیابانی، مسئولیتهای بیشتر و سنگینتری بهعهدهٔ او گذاشته شد. در این ایام او علاوه بر مسئولیت بخش عظیم اجتماعی و فرماندهی و مسئولیت نهایی تیمهای گستردهٔ میلیشیا در میدان مبارزهٔ سخت و بیامان علیه خمینی دجال و ضدبشر، مسئولیت برقراری ارتباط با بخشهای دیگر سازمان را نیز برعهده داشت، که تا لحظهٔ شهادت پرشکوه خود نیز عهدهدار این مسئولیتها بود.
۳۰خرداد و شروع فاز نظامی
در بعد از ظهر ۳۰خرداد آزمایشی عظیم به منصهٔ ظهور رسید. عظیمترین و بیسابقهترین تظاهرات اعتراضی مردم انجام گرفت. سازمان با تمام قوا برای یک آزمایش تاریخی دست بکار شده بود. این حرکت سازمان یافتهٔ مردمی، با وجود عظمت شگفتآوران تا لحظهٔ شروع بدون اطلاع رژیم و نیروهای سرکوبکران بود. فرماندهٔ ستاد اجرایی تظاهرات ۳۰خرداد، شهید والامقام محمد ضابطی بود. در واقع موفقیت عملی این راهپیمایی را تا آنجا که به فرماندهی اجرایی و به جنبههای تکنیکی موضوع برمیگردد، باید مدیون تلاشهای بیوقفه شهید گرانقدر محمد دانست.
بطورکلی بایستی فاز نظامی را در رابطه با شهید ضابطی، فاز درخشش و ارتقاء و جهش دانست. هر چه شرایط سختتر و فعالیت انقلابی پیچیدهترمیشد، او نیز بیشتر میدرخشید و میتوانست انرژیهای نهفته در خود را در جهت رهایی خلق از یوغ فاشیسم دینی خمینی بیشتر آزاد سازد و از کورههای سختتر و گدازانتر انقلاب سرافراز و سربلند بگذرد.
سرانجام در۱۲ اردیبهشت سال۱۳۶۱ در تهاجم پاسداران ظلمت و تباهی به پایگاه فرمانده والامقام محمد ضابطی، او همراه با تنی چند از همرزمان خود از جمله همسر مجاهدش نصرت رمضانی طی یکی از طولانیترین و حماسیترین مقاومتهای انقلابی، قهرمانانه بهشهادت رسید، و آنچه در توان داشت در طبق اخلاص و فدا نهاد و در جهت خدا و رهایی خلق و در مسیر تحقق جامعهٔ بیطبقهٔ توحیدی تقدیم کرد.
از برادر مجاهد مسعود رجوی در جمعبندی یکساله مقاومت مسلحانه در شان این مجاهدان پاکباز گفته است:
«صبر کنید، نسلها و تاریخ آیندهٔ ایران و جهان در این مورد، بیشتر توضیح خواهند داد، بیشتر و بیشتر... تاریخ آیندهٔ ما از مردان زنان مجاهد، گفتنی بسیار خواهد داشت. از سردارانی همچون موسی و محمد ضابطی. از نوجوانانی همچون فاطمهٔ مصباح از خانوادههایی همچون مصباح و بقایی و صدها خانوادهٔ دیگر، از مادران مجاهدی که در لحظهٔ وداع، از فدا کردن اطفال شیرخوارهشان هم دریغ نکردند. از زنان مجاهدی که زن انقلابی مجاهد را زینت سینهٔ تاریخ معاصر ایران و جهان کردند. .».
یاد فرمانده والامقام محمد ضابطی گرامی و راهش پر رهرو باد.
خاطرات
تصاویر یادگاری
تصویر مزار شهید
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
با ارسال تصاویر و زندگینامه شهید، ما را در تکمیل شناسنامه شهیدان یاری رسانید. >>> تلگرام مجاهد: @mojahedin_org