728 x 90

با یاد مجاهد شهید حبیب‌الله آشوری

مجاهد شهید حبیب‌الله آشوری
مجاهد شهید حبیب‌الله آشوری

محل تولد: یکی از روستاهای گناباد مشهد
شغل: روحانی
سن: 40
تحصیلات: تحصیلات حوزوی و لیسانس الهیات
محل شهادت: تهران
تاریخ شهادت: 28-6-1360
محل زندان: -

زندگینامه شهید


زندانی زمان شاه: دو بار یک بار ۵۰روز و بار دوم ۴ماه در زندان مشهد

نحوه شهادت: تیر باران

حبیب‌الله آشوری در یک خانواده زحمتکش و تهیدست کشاورز، در یکی از روستاهای گناباد بدنیا آمد و در خلال یک زندگی سراسر زحمت و مشقت، در شهر مشهد تحصیلات خود را در حوزه علمیه مشهد به پایان رساند. ذهن باز و خلاق و قلب پرجوش و خروش مملو از عشقش به زحمتکشان، مانع از این شد که شهید آشوری در چارچوب تعلیمات قرون وسطایی حوزه‌های تحت سلطه‌ٔ مرتجعین اسیر شود. لذا برای شکستن دیوار قطور قید و بندهای ارتجاعی حوزه‌ها، به علوم جدید و مطالعه‌ٔ تاریخ، فلسفه و مسائل اجتماعی روی آورد و در پرتو آگاهی و شور انقلابیش از همان آغاز به میدان مبارزات سیاسی بر علیه رژیم وابسته‌ٔ شاه خائن کشانیده شد. در قیام ۱۵خرداد سال۴۲ شرکت نمود و پس از آن نیز نیروی خود را صرف آگاهی دادن جوانان انقلابی در مشهد نمود و در پرتو همین آموزشهای روشنگرانه توانست بسیاری از آنان را با ماهیت پلید ارتجاع آخوندی، که به‌نام اسلام و خدا دکان ریاکاری پر‌ رونقی برای خود دست و پا کرده بودند، آشنا کند.

پس از سال۵۰ و آشنایی با سازمان مجاهدین، شهید آشوری گویا که گمشده‌اش را یافته باشد، بی‌درنگ به‌ سلک هواداران سازمان درآمد. از آن‌پس تمام زندگی این روحانی انقلابی و پاکباز در خدمت دفاع از سازمان قرار گرفت. خانه کوچک و ساده او کانون فعالی برای روشنگری دانشجویان و جوانان شد و در این میان شهید آشوری بود که با دلی مشتاق و پرشور اهداف سازمان را به‌ آنان می‌شناساند. او با اعتقاد راسخ به‌ ایدئولوژی ضد‌استثماری سازمان و مشی انقلابی مبارزه مسلحانه، به‌ مبارزات خود سمت و سو داد و در این مسیر بارها توسط عمال ساواک شاه دستگیر و زندانی شد و مشخصاً یکبار به مدت ۴۰روز و بار دیگر به مدت ۴ماه در شکنجه‌گاههای ساواک در مشهد گذراند. حبیب‌الله آشوری علاوه بر زندان، مدتهای مدیدی را در تبعید در نقاط بد‌آب‌و‌هوا نظیر ایرانشهر و دور از خانواده و با کمترین امکانات زیستی به‌سر برد. اما هر بار استوارتر از گذشته به‌راهی که برگزیده بود وفادار ماند و با شوری بیشتر به‌مبارزات خود ادامه داد. او بارها گفته بود که: «از خدا می‌خواهم که مرگ مرا مرگ در راه مجاهدین قرار دهد».

آشوری به‌رغم حساسیتهایی که ”ساواک“ به او داشت و سختگیری و کنترل‌هایی که برایش اعمال می‌کرد، به دیدار خانواده‌های زندانیان مجاهد می‌شتافت و از این طریق نیز پیوند خود را با سازمان و سمبل‌ها و شهدای آن عمق بیشتری می‌بخشید. در چنین شرایطی، شهید آشوری کتاب ”توحید“ خود را منتشر نمود. انتشار این کتاب، خشم آخوندهای متحجر و خشک مغز آن روز (و سردمداران کنونی رژیم ارتجاعی خمینی) را برانگیخت. هر چند از آن پیش‌تر نیز مرتجعین، آشوری را به‌خاطر افکار مترقیش تخطئه می‌کردند، اما انتشار کتاب ”توحید“ به‌مثابه‌ٔ ارتداد از افکار سنتی حوزه، زعمای ارتجاعی را برعلیه او شورانید. این جریان در سال۵۴ و ۵۵ به‌ویژه پس از علنی شدن ضربه‌ٔ اپورتونیست‌های چپ‌نما بر پیکر سازمان مجاهدین، تحریکات ارتجاعی بر علیه آشوری را شدت بخشید، زیرا به‌رغم خیانت اپورتونیستها و فرصت مناسبی که بدین لحاظ راست ارتجاعی برای تهاجم به مجاهدین و تخطئه‌ٔ ایدئولوژی توحیدی آنها با مارک‌های مختلف پیدا کرده بود، شهید آشوری با قاطعیت و استواری تمام از مجاهدین و آرمان و اعتقادات توحیدی آنها دفاع می‌نمود و هم‌چنان بر درستی اعتقادات و ایدئولوژی آنان پای می‌فشرد.

به‌همین دلیل آخوندهای ارتجاعی به‌ویژه بهشتی معدوم، خزعلی و یزدی مدفون و خامنه‌ای جلاد شهید آشوری را به‌شدت تحت فشار قرار دادند. اما وی با هوشیاری، ماهیت توطئه ساواک را که به‌دست این قبیل آخوندهای مرتجع علیه مجاهدین اعمال می‌شد، شناخت و با قاطعیت در برابر آنها موضع گرفت. فشارها و تضییقات ساواک و مرتجعان ادامه یافت تا به‌آنجا که آخوند خزعلی مدفون حکم تکفیر او را صادر کرد و دستور داد که: ”ظرفش باید آب کشیده شود“!

حجت الاسلام مجاهد آشوری در جریان قیام، به‌صورت فعالی شرکت داشت. سخنرانی‌هایش که توأم با برداشتهای انقلابی از اعتقادات اسلامی و نفی دیدگاههای ارتجاعی و قرون وسطایی از اسلام بود، با استقبال پرشور جوانان مبارز روبه‌رو می‌شد. سخنرانی‌های او در مدرسه‌ٔ عالی بابلسر، دانشگاه تهران، دانشکده‌ٔ اقتصاددانشگاه تهران، مدرسه عالی پارس، دانشگاه مشهد و تعدادی دیگر از مراکز دانشجوئی، از آن جمله‌اند. او در جریان زلزلة طبس در کنار بسیاری از دانشجویان و جوانان به کمک زلزله‌زدگان مصیبت دیده و داغدار شتافت و فارغ از تنگ نظریها و فرصت‌طلبیهای هم لباسانش، از صمیم دل برای مردم محروم منطقه کار کرد.

حبیب‌الله آشوری پس از قیام ۲۲بهمن ۵۷، ارتباط نزدیک‌تری با سازمان برقرار نموده و عمده‌ٔ وقت و انرژی خود را وقف فعالیت به‌نفع سازمان نمود و ارتباط خود را با سازمان گسترش و ارتقاء داد. در ادامه‌ٔ همین روند، آشوری در سال۵۹ در ارتباط مستقیم با بخش ”روابط“ سازمان در تهران قرار گرفت و به فعالیت خود با سازمان ادامه داد.

این اقدامات و فعالیت‌ها که با صراحت و شجاعت بسیاری همراه بود باعث شد که سردمداران ارتجاع کینه شدیدی از او به دل بگیرند. چنان‌چه وقتی برای ثبت نام در دوره فوق‌لیسانس رشته الهیات دانشگاه تهران اقدام کرده بود، مقامات مرتجع دانشگاه به سفارش آخوندهای جنایتکار حکومتی به وی اجازه ادامه تحصیل ندادند.

آیت‌الله آشوری انسانی آزاده و با اعتماد به‌نفس بالا بود و بین همرزمان و مردم به خلوص نیت، صمیمیت، صداقت، ساده زیستی و عمیقاً مردمی بودن شناخته می‌شد. وقتی به روستای زادگاهش می‌رفت در آنجا در کنار زحمتکشان روستا به کشاورزی می‌پرداخت. در این رابطه او بارها به دوستان و همرزمانش می‌گفت: ”... برای ما (منظورش به‌طور کلی روحانیان بود) که با کار یدی برخوردی نداریم، مسأله‌ٔ استثمار و درد و رنجی که کارگران و زحمتکشان متحمل می‌شوند، عینی نیست. باید به میان توده‌ها و زحمتکشان رفت و مانند آنان به کار پرداخت. این عمل به تئوریهای ما عمق می‌بخشد و مانع پرداختن به خیال‌بافی‌های روشنفکرانه و ارائه‌ٔ تئوریهای غیرواقعی در باب مسائل اجتماعی و ایدئولوژیک می‌گردد“.

سرانجام در تاریخ ۱۱آبان ۱۳۵۹ حبیب‌الله آشوری قهرمان که جهت انجام کاری به محوطه مجلس ارتجاع رفته بود مورد شناسایی دیالمه یکی از مرتجعان معروف مشهد و عضو مجلس ارتجاع قرار گرفت و توسط پاسداران با حکم آخوند جنایتکار قدوسی معدوم دستگیر گردید.

این دستگیری غیرقانونی، اعتراض بسیاری از شخصیتها و گروه‌های مترقی را برانگیخت، اما آخوند معدوم قدوسی، او را به‌زندان اوین فرستاد. در زندان، سردمداران ارتجاع سعی بسیار کردند تا او را از حمایت از سازمان باز‌دارند. اما مجاهد شهید آشوری حتی یک‌لحظه نیز در ادامه مسیر زندگی انقلابیش تردید نکرد و همین بود که خشم لجام‌گسیخته ارتجاع تازه به‌دوران‌رسیده را برانگیخت.

آشوری قهرمان در ملاقات کوتاهی که با خانواده‌اش داشت، ضمن مطرح کردن این خواسته‌ٔ دژخیمان خمینی و تأکید بر سازش‌ناپذیریش نسبت به آرمان مجاهدین، گفته بود: ”بدین ترتیب از آزادی خبری نیست“!

سرانجام با حکمی که به توطئه خامنه‌ای و توسط شخص خمینی صادر شده بود، روز ۲۸شهریور سال۱۳۶۰ او را به‌همراه دهها‌تن دیگر از مجاهدان پاکباز به‌جوخه تیرباران سپردند.

مجاهد شهید گیتی السادات جوزی که همراه با آشوری و دیگر انقلابیون لحظاتی قبل از اعدام دستجمعی با هم در یکجا قرار داشتند، آخرین صحنه‌ٔ حیات انقلابی خود و آشوری را در نامه‌ٔ پرشور و تکان‌دهنده‌ای که لحظاتی قبل از تیرباران خطاب به مادرش نوشته، چنین تصویر می‌کند:

”... مامان به همه بگو که من با کمال افتخار و سربلندی در این راه رفتم و با این امید که شاید جان ناچیز من فدیه‌ای باشد در راه آزادی همه‌ٔ محرومان دنیا. انشاء الله روزی که حداقل شما نظاره‌گر آن جامعه‌ٔ قسط توحیدی باشید... مامان این آیه که براتون نوشتم فقط آخرش یادم بود. حجت الاسلام آشوری هم جزو ماست، پسر گلزاده‌ٔ غفوری هم هست. آره داشتم می‌گفتم این آقای آشوری داشت ” وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِّنَ الْخَوفْ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ {۱۵۵} الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِیبَة قَالُواْ إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّـا إِلَیْهِ رَاجِعونَ {۱۵۶}“ را در نماز می‌خواند، من صبر کردم تمازش تمام شد آنوقت تمام آیه رو برام گفت و معنی کرد... “ .

به گفته یکی دیگر از همرزمانش یکی دو روز جلوتر که متوجه حکم اعدامش شده بود ضمن این‌که با نشاط و روحیه‌ای بالا قدم می‌زد و بلند بلند آیاتی از قران را می‌خواند، به هم سلولی‌اش از جمله گفته بود که «از نابودی خمینی صفتان هیچ شکی نداشته و ندارم»

یاد حجت الاسلام مجاهد حبیب‌الله آشوری گرامی و راهش پر رهرو باد

 

 

خاطرات


 

 

تصاویر یادگاری


 

 

تصویر مزار شهید


 

 

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/5b415aaa-d847-425b-815d-c6b4522f12df"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات