زندگینامه شهید
حاجیخان امیری در سال ۱۳۱۲ در گروس بیجار بهدنیا آمد. تحصیلاتش را در مکتبخانه آن زمان سپری کرد و سپس وارد بازار کار شد.
حاجیخان در جریان ملی شدن صنعت نفت از حامیان جدی دکتر مصدق بود و مرتجعینی مانند آخوند کاشانی را خائن میدانست که تنها در خدمت دیکتاتوری سلطنتی عمل میکنند.
وی در اواخر دههٔ ۳۰ به تهران نقل مکان کرد و در کارخانه چیتسازی تهران مشغول بهکار شد. از آنجا که در جریان اعتصابات کارگران چیتسازی تهران، وی نیز از کارخانه اخراج شد، وارد کار ساخت و ساز و تجارت آزاد شد.
از آنجا که معتقد بود خمینی، مرتجعی مانند آخوند کاشانی است، هیچگاه حاضر به شرکت در تظاهرات و مراسمی نبود که در آن شعار به نفع خمینی داده شود.
پس از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی با شناختی که از سازمان مجاهدین پیدا کرد، با تمام امکاناتی که در اختیار داشت از خانه و مغازه و توانایی مالی، به حمایت از فعالیتهای میلیشاهای مجاهد خلق در کارهای مختلف از جمله برپایی دکههای خیابانی پرداخت.
رابطه او با سازمان مجاهدین در حدی بود که وقتی فرزند مجاهدش بعد از ۴سال اسارت از زندان آزاد شد، با اینکه ضمانت سنگینی به دادستانی اوین سپرده بود ولی با تمام وجود مشوق فرزندش برای اعزام به منطقه و پیوستن به ارتش آزادیبخش ملی ایران بود و در این مسیر از هیچ کمکی به وی دریغ نکرد. همچنین در یاریرسانی به پیکهای سازمان برای رساندن هواداران به منطقه مرزی سنگتمام گذاشت.
در سال ۱۳۶۴ بهدلیل فعالیتهای فرزند مجاهدش دستگیر و تنها پس از گرفتن یک میلیون وثیقه از زندان آزادش کردند.
این پدر مجاهد خلق در سال ۱۳۷۸ به بخش روابط عمومی سازمان وصل شد و در اواخر همین سال از اشرف دیدار کرد. وی پس از بازگشت از اشرف با اعتقادی عمیقتر به حمایتش از مجاهدین و واحدهای مجاهدین در داخل کشور ادامه داد.
در تیر ۱۳۸۰ مأموران سرکوبگر رژیم آخوندی وی را در ارتباط با کمکهایی که به مجاهد شهید حجت زمانی کرده بود دستگیر و روانه شکنجهگاه کردند.
حاجیخان در زندان همواره بر سر مواضع مجاهدیاش قرار داشت. بهنوشته یکی از همبندیهایش «هنگام ملاقات میگفت مطلقاً نباید غمگین شوید و گریه کنید. باید تحت هر شرایط فقط بخندید. اگر من هم شهید شدم شما حق گریه کردن ندارید... . من مدیون این بچهها (مجاهدین) هستم که باعث میشوند عاقبت به خیر بشوم».
مقامات زندان بدنام اوین اوایل سال ۱۳۸۱ برای آمادهسازی زندان جهت بازدید یک هیأت از کمیسیون حقوقبشر ملل متحد، تصمیم به تبعید زندانیان مقاوم به زندانهای دیگر گرفتند و بههمین دلیل حاجیخان را به زندان گوهردشت کرج منتقل کردند.
در زندان گوهردشت وی را در سلول انفرادی قرار دادند و مجدداً به بازجویی و شکنجه وی پرداختند، بهنحوی که طی مدت چند روز حال وی به وخامت گرائید و نهایتاً بر اثر شکنجههای وارده و مشخصاً ضربات پوتین پاسداران جانی به سرش، در روز ۳شهریور ۱۳۸۱ بهشهادت رسید. شکنجهگران در آخرین ساعات حیات وی، پیکر نیمه جانش را در حالی که زنجیر به پاهایش بسته بودند، از سلول بیرون آورده و به مکان نامعلومی منتقل کردند.
بهدنبال پیگیری خانوادهاش برای تحویلگیری پیکر شهید، مزدوران رژیم ضمن تهدید، پیکر را تحویل ندادند و در مراسم خاکسپاری، خودشان اقدام به دفن وی در گورستان امامزاده عقیل در اسلامشهر تهران کردند.
در مراسم ختم این مجاهد قهرمان چندین هزار تن از مردم اسلامشهر شرکت نمودند.
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
با ارسال تصاویر و زندگینامه شهید، ما را در تکمیل شناسنامه شهیدان یاری رسانید. >>> تلگرام مجاهد: @mojahedin_org
خاطرات
تصاویر یادگاری
تصویر مزار شهید