زندگینامه شهید
جلیل جعفری در سال ۱۳۳۴ در خانوادهای فقیر در ملایر به دنیا آمد. او مادر را در همان کودکی از دست داد.
وی بهرغم مشکلات اقتصادی توانست با تلاش بسیار بعد از گذراندن تحصیلات ابتدایی و متوسط و گرفتن دیپلم وارد دانشگاه تهران شود.
او که از کودکی در فقر و درد و رنج بزرگ شده و دریافته بود که این وضعیت محصول حاکمیت فاسد شاهنشاهی است، پس از ورود به دانشگاه همگام با دانشجویان مبارز وارد فعالیتهایی دانشجویی علیه شاه خائن شد.
جلیل در جریان انقلاب ضدسلطنتی از دانشجویانی بود که همواره در صحنههای قیام پرشکوه مردم حضور فعال داشت.
پس از پیروزی انقلاب، وی با آروزی تغییر شرایط و تحقق آزادی که شعار انقلاب بود، با اشتیاق وارد فعالیت در انجمن اسلامی دانشجویان شد. اما پس از مدت کوتاهی از آنجا که از نزدیک با انحصارطلبی دستگاههای حاکمیت خمینی و سرکوب آزادیها و جنایتهای کمیتهچیها و پاسداران مواجه و آشنا شد، به حقانیت مواضع سازمان مجاهدین خلق که تمام فعالیهایشان برای آزادی مردم و تحقق آرمانهای انقلاب بود پی برد و با همه عشق و ایمانش به صفوف هواداران سازمان در انجمن دانشجویان مسلمان پیوست.
جلیل پس از کودتای فرهنگی خمینی و بستن دانشگاهها ابتدا به تشکیلات همدان و سپس به تشکیلات کرمانشاه منتقل شد و به فعالیتهای سازمانیاش ادامه داد.
وی در میان همرزمانش به صداقت و مهربانی و تلاش بیوقفه در انجام مسئولیتهای سازمانیاش شناخته میشد.
در جریان همین فعالیتها بود که یکبار در سال ۱۳۵۹ توسط گروه تروریستی «شیت» وابسته به سپاه پاسداران در کرمانشاه دستگیر و به بیابانهای اطراف کرمانشاه برده شد.
در آنجا ابتدا وی را با قنداق تفنگ و چاقو بهشدت شکنجه و مجروح کردند و سپس به زندان سپاه انتقال دادند. جلیل در زندان نیز زیر شکنجههای وحشیانه قرار گرفت، اما بهرغم زخم و جراحتهای ناشی از شکنجه، توانست با جسارتی که داشت از زندان فرار کند.
پس از سی خرداد ۱۳۶۰ و آغاز مبارزه مسلحانه انقلابی جلیل نیز مانند سایر مجاهدان به زندگی مخفی روی آورد و به ایلام رفت و در آنجا به فعالیتهای خود ادامه داد. تا آن که در تابستان همان سال توسط مزدوران رژیم دستگیر و به مدت دو ماه زیر شکنجههای وحشیانه مزدوران خمینی قرار داشت.
سرانجام از آنجا که این مجاهد دلیر بر مواضع مجاهدیاش استوار بود، به فاصله کوتاهی از دستگیریاش در تاریخ ۱۱ مهر۱۳۶۰ در زندان ایلام بهشهادت رسید و به سایر شهدای مجاهد خلق پیوست.
پدر جلیل از دو ماه قبل از شهادت وی توسط پاسداران خمینی دستگیر شد. آنها پدر را بازداشت کرده بودند تا از او ردی از پسرش بگیرند.
رژیم در وحشت از بازتاب اعدام این مجاهد قهرمان در میان مردم، خبر شهادت جلیل را به خانوادهاش نداد. خانواده شهید در تاریخ ۲۰ مهرماه ۱۳۶۰ پس از جستجوی بسیار، پیکر او را در یکی از بیمارستانهای همدان یافتند و جسد را به زادگاهش روستای مهرآباد ملایر منتقل کردند. مزدوران رژیم ابتدا مانع دفن وی در قبرستان عمومی شهر شدند، اما بلافاصله۴۰۰ نفر از مردم مهرآباد پس از اطلاع از این موضوع، تجمع کردند و گفتند: «هرکس مانع دفن این جسد شود تکهتکهاش میکنیم». سپس پیکر شهید را برای شستشو به یک باغ بردند.
اما وقتی پوشش جسد را باز کردند با صحنه تکان دهندهای روبهرو شدند:
جای شش گلوله در قلب شهید، کبودی شدید بازوها، وجود آثار کابل و آتش سیگار روی سینه، کشیده شدن ناخن شصت پا و سوختگی کف پاها.
آنها پیکر شهید را به مدت یکساعت به همان شکل نگاه داشتند و مردم دستهدسته آمده و جنایات دژخیمان خمینی را از نزدیک دیدند. از آنجا که جلیل در دوران شاه و انقلاب ضدسلطنتی مظهر مبارزه و مقاومت بود بهشدت مورد علاقه مردم قرار داشت، بنابراین مشاهده این صحنه خشم و نفرت عمیق مردم را نسبت به عوامل جنایتکار رژیم برانگیخت. آنها در حالیکه به سمت قبرستان عمومی حرکت میکردند شعار میدادند: «کمیته جای دزدها و ساواکیهاست، جای تو نیست دانشجوی مجاهد».
شرکت گسترده مردم در تشییع این مجاهد شهید بهحدی بود که پاسداران جرأت هیچگونه حرکتی نداشتند و پیکر او در قبرستان عمومی به خاک سپرده شد.
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
با ارسال تصاویر و زندگینامه شهید، ما را در تکمیل شناسنامه شهیدان یاری رسانید. >>> تلگرام مجاهد: @mojahedin_org
خاطرات
تصاویر یادگاری
تصویر مزار شهید