زندگینامه شهید
با سلام و درود به مجاهد قهرمان شعبان سوری، دهمین شهید سرفراز فروغ ایران و قیام سرخفام اشرف که رئيسجمهور برگزيده مقاومت به درستی آن را «پرشکوهترین حماسه تاریخ آزادی مردم ایران» توصیف کردند.
سلام بر شهیدی دیگر از تبار اشرفیان. بینهیی سرخفام از جانفشانی و مقاومت حماسی قهرمانان اشرفی و برگی دیگر از پرونده سراسر شقاوت و درنده خویی جلادان اعزامی خامنهای و مالکی در کربلای ششم و هفتم مرداد در ارض اشرف.
مجاهد شهید شعبان سوری فرزند مردم مجاهد پرور همدان بود. در سال ۱۳۴۴ در اسدآباد همدان در خانوادهیی متوسط و مذهبی دیده به جهان گشود. پس از دوره ابتدایی، ورودش به کلاس راهنمایی با انقلاب ضدسلطنتی همزمان شد و او که در کسوت یک نوجوان، از همان زمان برای مبارزه با نظام ستمشاهی عشق میورزید، مدرسه را ترک کرد و به فعالیتهای تبلیغی و شرکت در تظاهرات روی آورد. شعبان خود در یکی از یادداشتهایش در این باره نوشت: «از طرفی دوست داشتم که شاه سرنگون شود و از طرف دیگر با توجه به اینکه سنم کم بود، نمیتوانستم فعالانه شرکت کنم اما در تمام تظاهراتهای آن موقع شرکت میکردم و با دیگر دانشآموزان به شعارنویسی بر در و دیوار شهر مبادرت میکردیم. شبها به روستاهای اطراف میرفتیم و پوستر و اطلاعیه پخش میکردیم».
شعبان در سال ۵۹ درپی کسب و کار و امرار معاش به تهران میرود و به شغل شیشهبری اشتغال میورزد. زمان به سرعت میگذرد و روزهای تعیین کننده۳۰خرداد ۶۰ و آغاز مقاومت انقلابی فرا میرسد. سال ۶۰ و ۶۱سال رقم خوردن سرنوشت و آشنایی او با سازمان است که از این پس همه سرمایه زندگیش را در راه آن تقدیم میکند. پیک خوش خبر، نوجوانی است بهنام ناصر در همان سنین خود شعبان و با خلق و خوی یک مجاهد خلق که از این پس مسیر زندگی شعبان را دگرگون میکند. او که برای انجام کار شیشهبری به مغازه شعبان مراجعه کرده بود، با رویکردهای صمیمی و صادقانهاش، شعبان را تحت تاثیر قرار میدهد و علقه یک پیوند و دوستی بین آنها برقرار میشود.
شعبان مینویسد: «چند روز بعد ناصر یک روز یک روز نامه به من داد و گفت آیا دوست داری روزنامه مطالعه کنی؟» قبول کردم و برای اولین بار آنجا بود که با نام سازمان و با مجاهدین آشنا شدم
بعد از دستگیری ناصر، ارتباط شعبان با سازمان قطع میشود و این جدایی چند سال بطول میانجامد. در سال ۶۶ دیگر بار شعبان گم شده خود را مییابد و بهمثابه یک رزمنده آزادی، به دریای ارتش آزادیبخش میپیوندد و آنچنان که خواهرمریم در پیامشان به مناسبات شهادت جانگداز مجاهد خلق شعبان سوری خاطرنشان کردند «او ۲۲سال تمام از عمر پربار خود را، با صدق و فدای بیکران، در ارتش آزادیبخش ملی ایران، وقف رهایی مردم و میهنش نمود و سرانجام در حماسه فروغ ایران به کهکشان جاودانه فروغها پیوست…».
راستی که شهادت جانگداز این گوهر بیبدیل اشرفی را باید قبل از هرکس به خواهر مریم و به برادر مسعود تسلیت گفت که به گفته خواهر مریم «این چنین پارههای تن و جگر خود را فدای آزادی خلق و میهن در زنجیر میکند».
اوج زندگی انقلابی و شفافیت عنصر مجاهدی شعبان بیتردید در دوران پایداری پرشکوه و عبور از آزمایشها و ابتلائات ۷ساله است که از او گوهری بیبدیل و مجاهدی استوار و مسئولیتپذیر میسازد. جدیت و مسئولیت پذیری و ایفای تعهداتی که به او سپرده میشد، در رویکردهای شعبان درخشان و برجسته بود. یکی از مسئولان شعبان در این رابطه نوشته بود:
«شعبان در رابطه با کار و مسئولیتش بسیار پیگیر و فعال است بهطور مستمر کنش و واکنش دارد، هر کجا که موضوعی را فهم نکند همانجا مسئولانه میپرسد تا ابهامش برطرف شود. حرفهایش را به راحتی بیان میکند. بعد از دیدن نوارهای خواهر مریم و نشست برادر، رویکردهای روزانهاش را با آن شاخص تنظیم میکند.
آری این است مقام محمود مجاهد خلق و قدم صدق که با عبور از قدر اشرف هر مجاهدی را چون کوه استوار و چون پولاد آب دیده و توانمند میکند.
یکی دیگر از فرازهای چشمگیر زندگی شعبان، رابطههای اخصی است که او با رهبری و با خواهر مریم برقرار میکند و عشق و قدرشناسیاش نسبت به انقلاب مریم رهایی است که آن را بهخوبی میشود از یادداشتها و نوشتههای او دریافت. شعبان در یکی از نامههایش به خواهر مریم مینویسد:
«لحظه شماری میکنیم. امروز برای همگی ما مایه افتخار و سربلندی است که به شما گزارش کنیم که با سرمایه انقلاب شما در این نبرد سیاسی بهطور تمامعیار وارد شدیم و آنطور که شایسته سازمان و گوهران بیبدیل است از شرف و هویت و ارزشهای مجاهدین دفاع کردیم، میخ اشرف را بیشتر از قبل کوبیدیم، ا زخط وخطوط و استراتژی سازمان دفاع کردیم و پیروزمند و سرفراز بیرون آمدیم. وقتی آدم کوهی را در پشت خود داشته باشد در هیچ شرایطی لحظهای احساس لرزش نمیکند و قوی تراز هر زمان میجنگد.
او همچنین پس از شنیدن پیام و صحبتهای برادر پس از گذشت سالیان پایداری، در نامه به یکی از مسئولانش نوشت:
«برایم باور کردنی نبود، نمیدانستم چطوری خودم را کنترل کنم که بتوانم به صحبتها گوش بدهم و احساسی که همه ما مجاهدین از این لحظه داشتیم فکر کنم هیچ شاعر و نویسندهای نتواند آن را بیان کند و یا قلم بزند. خودم فکر میکنم در این دوران آن چیزی که برای خودم مهم است و باید سر آن تعهد داشته باشم چه از نظر تشکیلاتی و چه از نظر ایدئولوژیک، دست باز دادن و تعهد بالاتر است فقط و فقط بهخاطر در باز کنیدش تا بتوانم آن چیزی باشم که برادر و خواهر مریم از تکتک ما انتظار دارند. بهطور واقعی جای هیچگونه شکافی باقی نمانده و اگر من بخواهم آن چیزی باشم که رهبری از من خواسته پس موتوری جدید باید روشن کنم و در دنیای انقلاب وارد فاز جدیدی بشوم. یک بار دیگر تجدیدعهد میکنم که پاسخگوی شرایط فعلی و آن چیزی که برادر از من میخواهد باشم».
راستی کهای همرزم، ای همسنگر وای مجاهد اشرفنشان ما همگی شهادت میدهیم که تو به عهدت وفا کردی، به وظیفهات قیام کردی و در تمام دوران پرافتخار مبارزاتیات و بهخصوص در این هفت سال به استقبال ابتلائات رفتی، شکرگزاری نمودی و سرفرازانه به عهدت با خدا و خلق و رهبری وفا کردی. آری گواه بودیم که بر اثر ضربات جنایتبار ابن ملجمهای دوران و گزمههای پلید خامنهای و مالکی بر سرت، دو هفته تمام سرپا با سردردهای جانفرسا به سربردی و تحمل کردی اما لحظهیی کار و مسئولیتت را ترک نکردی و حتی استراحت در بیمارستان را برخود روا ندانستی. اکنون ای مجاهد قهرمان، ای شهیدی که همچون دیگر یاران شهیدت، با جانهای پاکتان، مسیر آزادی و حاکمیت مردمی را در میهن اسیر گشودهاید ما همرزمانت با تو و دیگر یاران خاموش اما پرجوشمان عهد میبندیم که راهتان را ادامه دهیم و جایتان را در اشرف پایدار و در رویارویی با دشمن ضدبشری پرکنیم.
سلام برتو روزی کهزاده شدی، روزی که اشرفی بودن را برگزیدی و روزی که در خاک شهر خودت اشرف آرام و قرار گرفتی.
درود، درود، درود…
خاطرات
تصاویر یادگاری
تصویر مزار شهید