زندگینامه شهید
الذین قال لهمالناس انالناس قد جمعوا لکم فاخشوهم فزادهم ایماناً و قالوا حسبناالله و نعم الوکیل.
در هنگامه گلوله و گرز و دشنه، آلالههای شرف میهن؛ سینهها را آماج تیرهای شقاوت کردند آنان زبان حالشان جز این نبود که مجاهدان را خدایشان کافی است و چه نیکو کاردانی است!
این آیه اولین فراز از آخرین نامه مجاهد صدیق شهید حسین محمودی است که حسب حال خویش را از ماهها قبل بر کاغذ آورد پیشبینی سرنوشت با شکوهی که در پیش داشت.
حسین محمودی در سال ۱۳۴۵ در روستای احمد آباد از توابع شاهرود در خانوادهیی کشاورز بدنیا آمد. گرچه تنها پسر خانواده بود ولی خیلی زود رنج فقر را لمس کرد و با محرومیت از تحصیل و سختی کار آشنا شد. کاری طاقتفرسا که ناگزیر از انجام آن برای امرار معاش خود و خانوادهاش گردید. اینگونه بود که زندگی اکثر سالهای جوانی حسین تا ۱۸سالگی در کورههای آجرپزی، کارهای جانفرسا بر زمینهای کشاورزی سپری شد.
در جریان جنگ ضدمیهنی حسین نیز مانند بسیاری دیگر، بهوسیله عوامل رژیم که بهدنبال نیرو برای ادامه جنگافروزیهای بیشتر بودند دستگیر و روانه جبهه شد اما روح عصیانگر او تحمل شقاوتهای خمینی را نداشت، بیش از 15 بار از جبهه فرار کرد و در این میان 5 بار بهخاطر این سرکشی و عصیان، به داغ و شلاق پاسداران خمینی گرفتار شد.
حسین در سال۱۳۶۶ از طریق رادیو صدای مجاهد با مجاهدین آشنا شد. بهمین خاطر طی تهاجم ارتش آزادیبخش به منطقه حاجعمران که در آذر همان سال انجام شد، او بیهیچ رویارویی، پیشآپیش با سلاح و کلیه تجهیزات، خود را به رزم آوران ارتش آزادی سپرد. تا به کسوت رزمندگان ارتش آزادیبخش درآید، سلاح شرف بدوش گرفته و به دفاع از تمامیت میهن علیه جنایات خمینی ضدبشر برخیزد. او خود نوشت:
«من با انتخاب و ایمان کامل در این راه قدم گذاشتم و به ایدئولوژی مجاهدین اعتقاد کامل دارم و با آگاهی نسبت به تمام مواضع سازمان، گوش به فرمان راهبران عقیدتیام مسعود و مریم خواهم بود».
این نقطه اصلی و سرفصلی در زندگی پربار حسین محمودی بود. گویا تقدیر بهترینهای این خاک را از اقصی نقاط آن دستچین کرده، گرد آورده و از طرق مختلف بهم میرساند تا حیات طیبه مجاهدین شکل دهد. از آن ببعد زندگی مجاهدی در هر روز آزمونهای بیشمار بر سر راه او میگذاشت تا گوهر انسانی خود را در آن بیازماید و به بهترین قوام عمر پربارش برسد. اینگونه بود که طی 22سال مجاهدت پاکبازانه او، از خود گذشتگی، مایهگذاری و جانفشانیهای بسیار او در صحنههای مختلف زبانزد یارانش گردید. حسین محمودی آزادگی خود را در فدای بیکران برای آزادی و نجات مردم خود یافت.
با شروع دوران پایداری برای حفاظت از دژ شرف مردم ایران، مرحله جدیدی در زندگی مبارزاتی حسین آغاز شد. او در این باره نوشت: «باید الماس وجود مجاهد خلق را در تمام زمینهها بهکار بگیرم و برخلاف تعادل قوای حاکم، در راستای مسیر سازمانم سهم خودم را پرداخت نمایم. میدانم که در هیچ صحنهای از اصول و آرمانم لحظهیی کوتاه نخواهم آمد»
سرانجام مجاهد خلق حسین محمودی در صبح روز چهارشنبه هفتم مرداد در حالیکه از کارزار دفاع در برابر هجوم وحشیانه پلیس عراق در ضلع غرب قرارگاه اشرف بازگشته بود، راهی دفاع از ضلع شمالی شد. او که خود بهشدت مضروب و مصدوم بود، مجدداً به صحنه شتافت و در آخرین نبرد حماسهای دیگر بر دفتر خونبار مجاهدین آفرید.
صبح ۷مرداد گلوله مزدوران بر سینه حسین نشست و در سالگرد قتلعام زندانیان مجاهد، در کنار خیمهگاه خاوران؛ مزار یاران و شهیدان اشرف به خاک افتاد. مجاهد شهید حسین محمودی بینشان آمد، بینشان زیست و پر نام و آوازه به کهکشان غرور آفرین شهیدان مجاهد پیوست.
خاطرات
تصاویر یادگاری
تصویر مزار شهید