728 x 90

شیفته و سبک‌بال - مروری کوتاه بر زندگی جاودانه‌فروغ اشرف – مجاهد شهید فاطمه مسیح

مجاهد شهید فاطمه مسیح
مجاهد شهید فاطمه مسیح

محل تولد: يزد
شغل:
سن: 55
تحصیلات: ششم ابتدایی
محل شهادت: عراق - شهر اشرف
تاریخ شهادت: 19-1-1390
محل زندان: -

زندگینامه شهید


فاطمه مسیح سال۱۳۳۵ در خانواده‌یی مذهبی در یزد به‌دنیا آمد. تحصیلاتش را تا ششم ابتدایی طی کرد. کودکی و نوجوانی را به‌دلیل محدودیت‌هایی که با آن مواجه بود، در رنج گذراند.
در جستجوی اسلامی عاری و رها از قید و بندهای ارتجاعی بود که از طریق بستگان مجاهدش در خانواده‌های مسیح و مصباح، این آرمان را در سازمان مجاهدین پیدا نمود.
در قیام مردم ایران علیه نظام ستم‌شاهی در سال ۱۳۵۷، در تظاهراتها شرکت فعال داشت.
سال ۱۳۵۸، پس از باز شدن دفاتر علنی سازمان، مشتاقانه خودش را به ستاد علوی در تهران معرفی نمود و در انجام کارهای پشتیبانی مشغول به‌کار شد.
در تحصن مقابل دادگستری در اعتراض به دستگیری مجاهد خلق محمدرضا سعادتی شرکت داشت و با حضور فعال خود، در میتینگ ترمینال خزانه، میتینگ امجدیه، تظاهرات مادران در هفتم اردیبهشت ۱۳۶۰ و تظاهرات بزرگ ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، بر ادامه مسیر مجاهدین برای رهایی مردم ایران از یوغ ارتجاع حاکم، پای فشرد.
در جریان تظاهرات ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، به پانسمان زخمهای مجروحان تظاهرات پرداخت. او که پس از پانسمان زخم‌های مجاهد خلق عزت مصباح، شاهد بود که عزت، با همان جراحات، چگونه مشتاقانه، به صحنه درگیری بازگشت و در رزمی قهرمانانه به‌شهادت رسید، عزمش بر ادامه این مسیر صد چندان شد.
در سالهای سیاه و خفقان دهه ۱۳۶۰، خانه‌اش مأمن و محل استقرار مجاهدین بود و از هر گونه فداکاری و ریسک‌پذیری در این مسیر، کوتاهی نمی‌کرد.
بعد از ۱۲ اردیبهشت ۱۳۶۱ و شهادت شماری از فرماندهان بخش اجتماعی، از سازمان قطع شد و تلاشش برای وصل مجدد نتیجه‌یی نداد. تنها کوشش می‌کرد با گوش دادن به صدای مجاهد، خودش را به سازمان و خط و خطوطی که داده می‌شد، وصل نگهدارد. همین روحیه سرشار و رزمنده بود که فاطمه را در فضای مرگ‌زده حکومت منحوس آخوندی، امیدوار به آینده نگاه داشت، تا آن که در سال ۱۳۸۱ به همراه فرزندانش، برای خروج از ایران و پیوستن به سازمان اقدام کرد، ولی به‌دلیل جنگ آمریکا و عراق، راهها بسته بود، تلاش وی نتیجه نداد.
فاطمه از پای ننشست و در شرایطی که همه‌چیز و همه‌کس، برای توطئه بستن اشرف و اخراج مجاهدین بسیج شده بودند، هر دری را می‌زد که بتواند خودش را به اشرف برساند و سرانجام در سال ۱۳۸۳ به اشرف، شهر آرزوهایش رسید.
سالیان تلخ دوری از یاران پایان یافته بود و سالهای همسفری و پایداری در اشرف آغاز شده بود.
او بعد از رسیدن به اشرف پایدار، این‌چنین نوشت:
«…این که موفق شدم و به شهر اشرف آمدم یعنی به منزل امید و شهر شرف و آزادگی و تا جان در بدن دارم در راه مجاهدین هستم و تا نابودی این رژیم سفاک خونخوار دست از مبارزه بر نخواهم داشت. به امید این‌که اجازه دهید اینجا بمانم… دلم می‌خواهد من و دخترم را در این شهر بزرگ و شهر آزادگی به این دلهای پرشور تمام رزمندگان آزادی، پیوند دهید».
فاطمه که پایان همه دردها را در انقلاب مریم پاک رهایی یافته بود. سبکبار و متواضع و بی‌چشمداشت، در انجام وظایفش شب و روز نمی‌شناخت. روحی بزرگ و آکنده از عشق داشت، همیشه کمک‌کار خواهران و یارانش بود تا باری از دوش آنها بردارد.
در گرماگرم نبرد حماسی فروغ اشرف در ۱۹ فروردین ۱۳۹۰، در برابر وحشیگری مزدوران خامنه‌ای در عراق، شجاع و دلیر، کمک‌کار دیگر همرزمانش بود، در حمل مجروحان صبور و پر تلاش بود، تا آن‌که مورد اصابت گلوله قرار گرفت و سبک‌بال و وارسته پرگشود و جاودانه شد و به دیگر شهدای پر فروغ آزادی، از جمله همرزمان دیرینش، در خانواده‌های مجاهدپرور مصباح و مسیح پیوست.
فاطمه این زن پاکباز مجاهد خلق دو ماه قبل از شهادتش در نامه ای به تاریخ اسفند ۱۳۸۹ خطاب به رهبر مقاومت، مسعود رجوی نوشته بود: ”بدانید که من با تمام وجودم زیر چتر شما هستم و سوگند می‌خورم و حاضرم را می‌گویم و به خون شهدا سوگند می‌خورم تا جان در بدن دارم، در راه سازمان به مبارزه ادامه می‌دهم. مجاهد میمانم و مجاهد می‌میرم ”

 

خاطرات


 

 

تصاویر یادگاری


 

 

تصویر مزار شهید


 

 

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/055617ae-bd3e-42c1-a440-ea66078d0bef"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات