زندگینامه شهید
ضیاء پورنادر در سال ۱۳۳۶ در شهر ایلام بهدنیا آمد. تحصیلات خود را تا گرفتن دیپلم در همان شهر سپری کرد. در قیام مردم ایران علیه نظام سلطنتی شرکت فعال داشت.
پس از پیروزی انقلاب در سال ۱۳۵۷، در مقطع کوتاه فضای باز سیاسی، از طریق مطالعه نشریات و کتب و زندگینامههای شهدای سازمان مجاهدین، با سازمان و آرمان رهائیبخش آن آشنا شد
ضیاء در این رابطه خودش گفته بود: «چون خط و خطوط و موضعگیرهای سازمان را منطبق با واقعیتها میدیدم به آن پیوستم و از مهرماه سال ۱۳۵۹، بهطور حرفهیی در رابطه با سازمان قرار گرفتم».
وی بعد از تظاهرات بزرگ سازمان در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ و سرکوب آن به فرمان خمینی ملعون، از روز ۲۰ مرداد ۱۳۶۰ تا آبان ۱۳۶۳ ارتباطش با سازمان قطع شد.
در دیماه ۱۳۶۳در ارتباط رادیویی با سازمان قرار گرفت و توانست از مرز شرقی برای پیوستن به سازمان، از کشور خارج شده و به پاکستان برود.
ضیاء پس از وصل شدن به انجمن دانشجویان مسلمان، هواداران سازمان در کراچی پاکستان به فعالیتش ادامه داد و نهایتاً در روز ۲۹ بهمن ۱۳۶۵ به نیروهای سازمان در منطقه مرزی غرب کشور پیوست.
پیوستن وی به سازمان همزمان با شکلگیری قرارگاه اشرف بود که او با شور و شوق خاصی در ساختن و آباد کردن آنجا، شب و روز نمیشناخت.
او در کسوت یک رزمندهٔ پرشور ارتش آزادی، بارها در نبردهای مختلف با رژیم ضدبشری، از جمله در عملیاتهای چلچراغ و فروغ جاویدان شرکت داشت و در نبرد حماسی فروغ جاویدان، از ناحیه پا مجروح شد.
ضیاء پس از عبور از انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین، به کادری همهجانبه و برجسته تبدیل شد و پس از آن در کسوت یکی از کادرهای مسئول و قابل تکیه در بخش پشتیبانی ارتش آزادی در مأموریتها و مواضع مختلف ایفای مسئولیت کرد.
در دوران پایداری ۸ ساله، وی بهطور خاص از شاخصهای اشرف در استواری در برابر فشارها و سختیهایی بود که دشمن بر مجاهدین تحمیل میکرد. یکرنگی و زلالی او بسیار برجسته و در هر مسئولیتی همواره پیشقدم بود
در حمله مزدوران مالکی – خامنهای به اشرف در ۶ و ۷ مرداد ۱۳۸۸، صحنههای رزمندگی ضیاء در برابر مزدوران، زبانزد همه همرزمانش بود.
در حماسه کبیر فروغ اشرف، در روز ۱۹ فروردین ۱۳۹۰، ضیاء در برابر هجوم مزدوران مالکی – خامنهای، از جلوداران صفوف رزمندگان مجاهد خلق بود و بیمهابا بهمصاف مزدوران شتافت. هنگامی که با دستان گره کرده و با فریادهای اعتراضی، بهسوی مزدوران شقی میرفت، به ضرب گلوله مزدوران جنایتکار به خاک افتاد و در حالیکه ضیاء قهرمان، با تمامی قوایش تلاش میکرد که برخیزد و خود را به یارانش برساند، دشمن شقاوتپیشه با خودروی نظامی هاموی، بر روی او رفت و پایش را از بالا تا پایین در زیر چرخ هایش خورد نمود، بهنحوی که استخوان پایش از گوشت بیرون زد.
همرزمانش او را به پشت صحنه آوردند، اما ساعاتی بعد در بیمارستان اشرف، در اثر خونریزی زیاد بهشهادت رسید و به خیل عظیم شهدای مجاهد خلق پیوست و به آرزویش آنچنان که در سال ۱۳۸۹ نوشته بود دست یافت:
«هیهات مناالذله هیهات مناالذله که اگر بهسوگند جلاله پشت کنم. همانطوریکه در سوگند سرنگونی امضاء داده بودم با جنگ صد برابر و عزم حداکثر، خاک اشرف را توتیای چشمانم میکنم و بالاترین شرف، برایم دفن در مزار شهیدان است».
خاطرات
تصاویر یادگاری
تصویر مزار شهید