زندگینامه شهید
تولد: ۱۳۴۳ - تهران
شهادت: فروردین ۱۳۹۰
تاریخ پیوستن به ارتش آزادی: ۱۳۶۸
«دنیایی که من تازه در آن متولد شدهام دنیای عشق و فداست، دنیایی است که تازه معنا و مفهوم زندگی کردن و پرستش خدا را میفهمم» - مجاهد شهید احمد آقایی
احمد آقایی در خانوادهای نسبتاً مرفه در تهران بدنیا آمد. پس از انقلاب، جنگ ضدمیهنی که خمینی از آن برای سرکوب خواستههای مردم سود میجست، زندگی احمد را با رنجها و زخمها و سختیهای بسیار عجین کرد. اما وقتی در سال ۶۸ امکان پیوستن به مجاهدین را یافت، مرهم همه دردها و گم شده خود را یافت. ورود او به دنیای مجاهدین با تب و تاب یک انقلاب درونی در سازمان مجاهدین همراه بود. و او که درد را بهخوبی چشیده بود از درمان با تشنگی بسیار استقبال کرد.
او با انقلاب خواهر مریم به مجاهدی شاداب و سرزنده تبدیل شد بهگونهای که برای همه همرزمانش شاخص فداکاری و گذشت و مسئولیت پذیری بود. احمد قهرمان با مجاهدتی پیگیر به مدت ۲۲سال تبدیل به عنصری فداکار و دلسوز و مجاهدی دلیر شده بود و از همه آزمایشات این سالیان با سربلندی عبور کرد.
او در دوران قبل از جنگ خلیج فارس در ارتش آزادیبخش بهدلیل تخصص و مایهگذاریاش یکی از کادرهای فنی زرهی بود و در همه صحنههای مانور و عملیات حضور فعال داشت. وقتی با جنگ خلیج فارس و بمبارانهای مهیب قرارگاههای مجاهدین مواجه شد خودش را به آب و آتش میزد که مجاهدین و زرهیها را حفظ کند و شجاعت و رشادت او در تلاطم بزرگترین بمبارانهای تاریخ زبانزد همه یارانش بود. یکبار گفته بود تمام تلاشم این است که بچهها و زرهیها را نجات دهم چون اینها سرمایههای آزادی ایران میباشند.
احمد که در همه صحنههای جنگ و عملیات هم چون گردی گردنفراز به دشمن هجوم میبرد و ترس را به سخره گرفته بود در مواجهه با فداکاریهای مجاهدین و هواداران آنها عواطف انسانیش به اوج میرسید و از خود بیخود میشد
در سال ۸۸ پس از حمله شش وهفت مرداد به اشرف، و بههنگام اعتصابغذای هواداران برای نجات ۳۶ گروگان مجاهد خلق نوشته بود ”با دیدن صحنههای اعتصابغذای هواداران احساس میکردم که دیگر ظرفیت شنیدن این همه درد و رنج را ندارم و خیلی وقتها از سالن خارج میشدم و در جای خلوت با گریستن خودم را خالی میکردم“.
وی پس از آزادی سی وشش گروگان مجاهد خلق و شنیدن سخنان آن قهرمانان که با اعتصابغذای ۷۲روزه خود، رژیم و مزدورانش را به تسلیم کشاندند گفته بود:
”در نشست دیروز وقتی هر کدام از بچهها صحبت میکردند همراه آنان اشک میریختم و سربه آسمان میساییدم که در رکاب این رهبری هستم که این طوری با پرداخت ماکزیمم، قیمت خط مبارزه با رژیم و ارتجاع و استعمار را میپردازد و احساس میکردم که تاریخ ایران به برادر مدیون و بدهکار است واقعاً اسم ایران و ایرانی را یک جور دیگر به دنیا شناساند و از خدا خواستم تا لحظه آخر حیاتم مرا در این مسیر ثابت قدم و استوار قرار دهد و در درونم یک بار دیگر با خود برادر تجدیدعهد و پیمان کردم که تحت هر شرایطی و بحرانی با سربلند و افتخار منم میزنم که مجاهد خلق پرورده مسعود و مریم هستم».
عشق و ایمان او به برادر مسعود نهایتی نداشت و در هر فرصتی آن را بیان میکرد در یکی از نوشتههایش نوشته بود: ”از خدا فقط یک آرزو دارم که قبل از مرگ یا شهادتم برادر مسعود را در آغوش بگیرم و رو در رو و چشم در چشم تجدید پیمان کنم و غیر از این هیچ درخواست و آرزویی از خدا ندارم“ – از دستنوشته تعهدات سال ۸۹ احمد آقایی
و سرانجام احمد در سحرگاه ۱۹فروردین در دفاع از دژ شرف مردم ایران اشرف، عاشقانه پای در راه نهاد و خون پاکش را فدیه رهایی مردم ایرانزمین و حفظ اشرف نمود.
روزی که بازوان بلورین صبحدم
برداشت تیغ و پرده تاریک شب شکافت
روزی که آفتاب
از هر دریچه تافت
روزی که گونه و لب یاران همنبرد
رنگ نشاط و خنده گمگشته بازیافت
من نیز باز میایم.
در خندههای خلق
در صبح پر تلألؤ پیروزی.
خاطرات
تصاویر یادگاری
تصویر مزار شهید