زندگینامه شهید
جنگاور همیشه حاضر
تولد: ۱۳۴۲ در شهرستان صومعه سرا
پیوستن به ارتش آزادیبخش: آذر ۱۳۶۶
تولد: ۱۳۴۲ در شهرستان صومعه سرا
پیوستن به ارتش آزادیبخش: آذر ۱۳۶۶
«اگر باید از هفت خوان و هفتاد ابتلاء برای رسیدن به سرنگونی رژیم ضدبشری آخوندی بگذرم، پیشاپیش به همه ابتلائات و آزمایشها سلام میکنم و برای آن آمادهام.
اکبر علیدوست ندامانی ۲۷تیر ۹۳».
اکبر علیدوست ندامانی ۲۷تیر ۹۳».
مجاهد خلق اکبر علیدوست ندامانی، فرزندی از یک خانوادهی زحمتکش از کشاورزان روستای ندامان صومعه سرا بود که از سال ۵۸ در قفای آزادی، به هواداری از مجاهدین خلق ایران پرداخت. خودش نوشته است:
«جزو محرومترین اقشار جامعه بودم و درد و رنج کارگران و کشاورزان روستایی را که خودم در میان آنها زندگی میکردم لمس کردهام و این یکی از عواملی بود که مرا واداشت برای دفاع از این طبقه محروم سلاح به دست بگیرم... .. بعد از انقلاب شور عجیبی نسبت به مسائل سیاسی پیدا کردم من از سال ۱۳۵۸ هوادار مجاهدین خلق ایران شدم. ... . من با خواندن نشریات سازمان که واقعاً درد و رنج اجتماع و محرومان را بیان میکرد و واقعاً آنچه به محرومان و رنجبران گذشته بود مینوشت یک شور و شوق عجیبی به سازمان پیدا کردم حتی از جیرهٴ روزانهٴ مدرسهام میبریدم و به سازمان کمک مالی میکردم.
«جزو محرومترین اقشار جامعه بودم و درد و رنج کارگران و کشاورزان روستایی را که خودم در میان آنها زندگی میکردم لمس کردهام و این یکی از عواملی بود که مرا واداشت برای دفاع از این طبقه محروم سلاح به دست بگیرم... .. بعد از انقلاب شور عجیبی نسبت به مسائل سیاسی پیدا کردم من از سال ۱۳۵۸ هوادار مجاهدین خلق ایران شدم. ... . من با خواندن نشریات سازمان که واقعاً درد و رنج اجتماع و محرومان را بیان میکرد و واقعاً آنچه به محرومان و رنجبران گذشته بود مینوشت یک شور و شوق عجیبی به سازمان پیدا کردم حتی از جیرهٴ روزانهٴ مدرسهام میبریدم و به سازمان کمک مالی میکردم.
من آرمان سازمان بهخصوص رهبری پاکباختهی آن مرا مجذوب کرد. که به هیچوجه نمیتوانستم بهصورت عادی زندکی کنم»
اکبر از اواخر سال ۶۰ یک هستهی مقاومت را تشکیل داد اما در سال ۶۲ دستگیر شد و بعد از آزادی از زندان به تلاش برای وصل به سازمان مجاهدین پرداخت و در آبان سال ۶۶ خود را به ارتش آزادی ایران رساند.
اکبر با درک عمیقی از انقلاب آرمانی درون سازمان پیدا کرد و از این انقلاب شکوفا شد و درباره آن نوشت:
«تنها خطری که تا کنون تمامی انقلابات دنیا را تهدید کرده همین بوده که رهبری را درست نشناختهاند و نشناختن رهبری باعث شده که بعد از مدت کوتاهی همهٴ خونها و ایثارها بعد از مدت کوتاهی به خاک مالیده شود و رهبری انقلاب به سرقت برده شود. اما امروز دیگر نه!، همهٴ مرزها را مشخص کردیم... .. دیوی را که علیه او میجنگیم، فرشتهای را به جای او مینشانیم و این باعث میشود که با توان بیشتری بجنگیم. ... ... امروز فکر میکنم تاره متولد شدهام. زندگی تازهیی را شروع کردهام. حیات دوباره یافتهام. وقتی همرزمانم را میبینم آنچنان کار میکنند که اصلاً خسته نمیشوند، وقتی میبینم آنچنان اخوت و برادری در بینشان وجود دارد و آنچنان نسبت به هم رئوف و مهربان هستند که بین هیچ برادر تنی که از یک مادر متولد شدهاند به چشم نمیخورد وقتی اینجا جامعهای را میبینیم واقعاً بیطبقه توحیدی که هیچ فرماندهی هیچ چیزی بیشتر از پایینترین ردهٴ سازمانی ندارد، ... . از شور و شوق پرواز میکنم و آیندهای را برای مردم درزنجیر ایران میبینم که بسیار درخشان است و مردم ایران برای اولین بار طعم آزادی را بهمعنای اصیل خود خواهند چشید».
«تنها خطری که تا کنون تمامی انقلابات دنیا را تهدید کرده همین بوده که رهبری را درست نشناختهاند و نشناختن رهبری باعث شده که بعد از مدت کوتاهی همهٴ خونها و ایثارها بعد از مدت کوتاهی به خاک مالیده شود و رهبری انقلاب به سرقت برده شود. اما امروز دیگر نه!، همهٴ مرزها را مشخص کردیم... .. دیوی را که علیه او میجنگیم، فرشتهای را به جای او مینشانیم و این باعث میشود که با توان بیشتری بجنگیم. ... ... امروز فکر میکنم تاره متولد شدهام. زندگی تازهیی را شروع کردهام. حیات دوباره یافتهام. وقتی همرزمانم را میبینم آنچنان کار میکنند که اصلاً خسته نمیشوند، وقتی میبینم آنچنان اخوت و برادری در بینشان وجود دارد و آنچنان نسبت به هم رئوف و مهربان هستند که بین هیچ برادر تنی که از یک مادر متولد شدهاند به چشم نمیخورد وقتی اینجا جامعهای را میبینیم واقعاً بیطبقه توحیدی که هیچ فرماندهی هیچ چیزی بیشتر از پایینترین ردهٴ سازمانی ندارد، ... . از شور و شوق پرواز میکنم و آیندهای را برای مردم درزنجیر ایران میبینم که بسیار درخشان است و مردم ایران برای اولین بار طعم آزادی را بهمعنای اصیل خود خواهند چشید».
و از آن پس، نبرد بود و نبرد در ارتش آزادی، و پایداری بود و مقاومت در اشرف محاصره شده. و ایستادگی بر عهد در لیبرتی. در سختترین شرایط.
تا آنگاه که ایستاده در یک سنگر خونین رزمگاه به عهد خود وفا کرد و ستارهیی شد در کهکشان بزرگ شهیدان راه آزادی میهن.
تا آنگاه که ایستاده در یک سنگر خونین رزمگاه به عهد خود وفا کرد و ستارهیی شد در کهکشان بزرگ شهیدان راه آزادی میهن.
اکبر در بخش پایانی وصیتنامه پرشور خود در سال ۶۶ نوشته بود: «مادر فقیر و پدر کارگرم. ... .. این تقصیر دیو پلید جماران است که نه تنها نتوانستم در دوران پیری و از کارافتادگی به شما کمک کنم، بلکه شما را تنها بگذارم و در یک منطقهیی در قربت شهید شوم. ولی افتخار میکنم راهی را که انتخاب کردهام راه خدا و برای رهایی تودههای ستمکشیدهای چون شماست. از شما میخواهم اگر شهید شدم و خبر شهادت مرا شنیدید لباس سیاه به تن نکنید... . بلکه مقاوم و پایدار تا جایی که میتوانید به سازمان مجاهدین خلق ایران کمک کنید. ... ... .
مرگ بر خمینی درود بر رجوی، زنده باد صلح و آزادی،
اکبر علی دوست ندامانی ۱۳ بهمن ۱۳۶۶».
اکبر علی دوست ندامانی ۱۳ بهمن ۱۳۶۶».
سلام بر اکبر علیدوست روزی کهزاده شد، روزی که بهرغم فقر خانواده، به ارتش آزادی پیوست و روزی که سر بر آستان حسین علیهالسلام نهاد.
خاطرات
تصاویر یادگاری
تصویر مزار شهید