728 x 90

با یاد مجاهد شهید محمدرضا (رضا) بحرآبادی

مجاهد شهید محمد رضا (رضا) بحر آبادی
مجاهد شهید محمد رضا (رضا) بحر آبادی

محل تولد: مشهد
شغل: ورزشکار
سن: 18
تحصیلات: متوسطه
محل شهادت: مشهد
تاریخ شهادت: 1-7-1360
محل زندان: -

زندگینامه شهید


محمدرضا در سال ۱۳۴۲ در شهر مشهد بدنیا آمد. بعد از تحصیلات ابتدایی در دوران دبیرستان و بعد از سقوط نظام سلطنتی با سازمان آشنا شد. وی که از دانش‌آموزان ممتاز دبیرستان و عضو تیم نوجوانان استان خراسان بود، به‌عنوان هوادار سازمان، در پخش اطلاعیه‌ها و نشریات سازمان چه در مدرسه و چه در محیط ورزشی فعالانه شرکت داشت. شور و عشق محمدرضا در فعالیت‌هایش در قسمت دانش آموزی در دوران فاز سیاسی زبان‌زد یارانش بود.
محمدرضا که از زندگی مرفهی برخوردار بود وقتی در برابر فشارها و نصایح بعضی نزدیکانش مبنی بر دست برداشتن از مبارزه با ارتجاع حاکم و دوری گزیدن از خطرات آن، قرار گرفت، گفته بود: «من آگاهانه و با اختیار کامل این راه را که رهایی و پیروزی خلق قهرمان ایران است، انتخاب کرده‌ام و تا آخرش هم خواهم رفت»
یکی از همرزمانش در رابطه با وی نوشته است: «عشق به سازمان و آرمان مجاهدین چنان در وجودش بود که لحظه‌ای در آن ایام استراحت و آرامش را روا نمی‌دید و هر کجا که امکانی از هر نوع برای سازمان پیدا می‌شد، سراسیمه و بی‌درنگ به‌دنبالش می‌رفت و آنرا زنده می‌کرد».
با شروع مبارزه مسلحانه انقلابی بعد از سی خرداد ۱۳۶۰ محمدرضا وارد تیمهای عملیاتی شد و در موضع یکی از فرماندهان این تیمها در مشهد، با شور و جدیت و سرعت عمل و چالاکی که داشت توانست چندین عملیات موفق داشته باشد.
این مجاهد پاکباز وقتی با شهادت مجاهدان روبه‌رو می‌شد در حالی‌که به‌شدت متأثر می‌شد، می‌گفت: «چرا باید آنها شهید شده باشند و من هنوز زنده بمانم»
سرانجام محمدرضا در تابستان سال ۶۰ در یک درگیری در خیابان باغ‌خونی مشهد در حوالی پارک شهر دستگیر شد. جریان این دستگیری به‌نوشته یکی از همرزمانش به شرح زیر است:
پایگاه آنان توسط یک خائن لو رفته بود که محمدرضا از آن خبردار شده بود. به تمام یارانش در پایگاه گفته بود که در کوتاه‌ترین زمان باید پایگاه را تخلیه کنند. اما درست در آخرین لحظاتی که همگی آنها در ماشین سوار شده بودند، در ۳۰ متری خود متوجهٔ چند مزدور پاسدار می‌شوند. در این هنگام رضا از ماشین پایین می‌آید و به بقیه می‌گوید که من می‌مانم و مقاوت می‌کنم و شما به هر شکل که شده محل را ترک کنید و سپس به سمت مزدوران می‌رود. و با حرکتی سریع با مزدوران رژیم درگیری می شود. اما در جریان این درگیری دستگیر می‌شود.
یک هفته بعد از دستگیری او، مادرش را بازداشت کرده و به زندان کمیته می‌برند. در زندان محمدرضا را به‌صورت وحشیانه‌ای در جلو چشمان مادرش شکنجه می‌کنند. در حالی‌که او را از پا آویزان کرده بودند مادرش را به دیدن او برده و سر او را به‌شدت به دیوار بتونی می‌کوبیدند. شدت شکنجه‌های محمدرضا به قدری زیاد بود که قدرت شنوایی خود را از دست داد. از هر دو چشم کور و از پا فلج شد.
محمدرضای قهرمان به‌رغم شکنجه‌های بسیار نه تنها اسم خود را به دژخیمان نداده بود بلکه وقتی مادرش را دستگیر و نزد وی می‌برند از دادن آشنایی با او نیز خودداری می‌کند تا آن که مادر وی را شکنجه می‌کنند تا نام و مشخصات رضا را بگوید.
نهایتا این مجاهد قهرمان را در روز اول مهر ماه سال ۶۰ در حالی‌که بر روی صندلی چرخدار قرار داشت، در مقابل مادرش به میدان تیرباران برده و به‌شهادت می‌رسانند. دژخیمان خمینی ملعون حتی پس از شهادت وی دست از وی برنداشته و بارها سنگ مزارش را تخریب می‌کنند
 

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
با ارسال تصاویر و زندگینامه شهید، ما را در تکمیل شناسنامه شهیدان یاری رسانید. >>> تلگرام مجاهد: @mojahedin_org

 

خاطرات


 

 

تصاویر یادگاری


 

 

تصویر مزار شهید


 

 

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/ffbbae44-160f-4fa7-b097-c118629b5d3f"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات