زندگینامه شهید
سحرگاه روز دوشنبه ۲۷خردادماه سال۶۴ شش تن از فرماندهان و اعضای هستههای مقاومت مجاهد خلق در سیاهچال اوین، بهدستور مستقیم خمینی جلاد تیرباران شدند.
این شهدای سرافراز در زمرهٔ پاکباختهترین فرماندهان و رزمندگان هستههای مجاهد خلق بودند که طی فعالیتهای انقلابی چند ضرباتی بر پیکر پوسیده رژیم خمینی وارد ساختند، و سرانجام با کارنامه درخشان انقلابی خود را با خون خود امضا نمودند و به عهد و پیمانشان با خدا و خلق وفا کردند.
همهٔ این رزمندگان دلاور خلق که از سوابق درخشان مبارزاتی برخوردار بودند، از اوایل سال۶۴ در اسارت بهسر میبردند و تحت شدیدترین شکنجههای وحشیانهٔ دژخیمان خمینی قرار داشتند. اما سینههای پر رازشان هرگز برای دشمن خدا و خلق گشوده نشد.
مفهوم شهادت قهرمانانه این جنگاوران و دلاوران مجاهد خلق که با عشقی بیپایان به مردم و سازمان و بهویژه به رهبری آن به میدان مبارزه شتافته بودند، چیزی جز استمرار و گسترش مقاومت و استواری و پایداری برای سرنگونی دشمن ضدبشری نبود.
از دیگر شهدای سرفراز ۲۷خرداد ماه سال۶۴، مجاهد شهید بهمن بیابانکی (فرمانده رضا) بود، وی در یکی از روستاهای فیروزکوه متولد شد و تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در روستای سیمین دشت و روستاهای گرمسار سپری نمود.
دوران کودکی و نوجوانی بهمن در فقر و تنگدستی شدید و همراه با کار طاقتفرسا سپری شد، وی در گزارشی دربارهٔ این دوران مینویسد: «من برای تهیه مخارج تحصیلی مجبور بودم که به کارگری بنایی بپردازم تا بتوانم از یکسو مخارج خود را تهیه کنم و هم به خانوادهام که بهلحاظ اقتصادی در وضع بدی بهسر میبردند؛ کمک کنم».
با همه این مشکلات، بهمن دوران تحصیلات متوسطه را با پشتکار و موفقیت بپایان رسانید، پایان تحصیلات متوسطه او با اوجگیری قیام ضدسلطنتی همزمان بود.
وی در این دوران با سازمان آشنا شد و برای درک بیشترِ قیام که بهمن نیز در طی آن با دل و جان بر علیه شاه خائن همدوش با خلق خود مبارزه کرده بود، با درک این حقیقت که خمینی هرگز وارث راستین خون و رنج خلق نیست بهترویج اهداف و آرمانهای توحیدی مجاهدین خلق ایران همت گماشت.
اما تا مدتها وی خارج از روابط تشکیلاتی و در کادر هواداران سازمان فعالیت میکرد، و همواره درصدد آن بود تا ارتباطات خود را با سازمان مستحکمتر کرده و بر دامنهٔ فعالیتهایش بیفزاید.
او بعد از۳۰خرداد۶۰ و قبل از برقراری ارتباط کامل با سازمان توسط مزدوران خمینی دستگیر شد، اما پس از مدت یکسال با هوشیاری توانست از چنگ آنان رها شود.
در این دوران ارتباط وی با سازمان قطع بود اما پس از آزادی از زندان از فروردین سال۶۱ با پیگیری و پشتکار قابل تحسینی درصدد برآمد تا با سازمان ارتباط برقرار کند.
وی در بهمنماه ۶۱ به کردستان رفت و در آنجا به سازمان وصل شد، وی در جریان چندین فعالیت انقلابی در منطقه بارها مورد تشویق و تحسین مسئولانش قرار گرفت.
او با شور انقلابی، قدرت تطابق با سختترین شرایط و روحیه سرسخت و خستگیناپذیر در مقابله با تضادها و مشکلات، بسیاری ابتلائات را طی این مدت پشت سرگذاشت، و روزبهروز صلاحیتها و کارآییهای انقلابی خود را به اثبات رسانید.
وی در سال۶۳ از منطقه به تهران منتقل شد او از تحرک و هوشیاری بالایی برخوردار بود در همین سال هنگامیکه در خیابان توسط مزدوران رژیم دستگیر شد، توانست با استفاده از یک لحظه غفلت آنان، خود را از چنگ مزدوران خمینی برهاند.
وی سرانجام در ادامه نبرد قهرمانانه خود با خمینی پلید دستگیر شد و پس از تحمل شکنجههای بسیار، قهرمانانه مرگ سرخ را پذیرا شد و خون خود را چون مشعلی فراراه خلق برافروخت.
یادش گرامیباد
وصیت نامه مجاهد شهید بهمن بیابانکی (فرمانده رضا) که در تاریخ ۲۹شهریور سال۶۲ نوشت:
بنام خدا
و
بنام خلق قهرمان ایران
«الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلَا يَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ ۗ وَكَفَىٰ بِاللَّهِ حَسِيبًا»
من بهمن بیابانکی فرزند صفر یکی از هواداران سازمان مجاهدین خلق ایران میباشم، من در خانوادهای تهیدست بدنیا آمدم.
بعد از دوران کودکی که در یکی از روستاهای فیروزکوه سپری شد به درس خواندن پرداختم و بعد از پایان دوران ابتدایی برای ادامه تحصیل به شهرستان گرمسار آمدم، و در خانهٔ یکی از اقوام خویش به درس خواندن پرداختم.
اواخر دوران دبیرستان من مرادف بود با قیام سال۵۷ خلق قهرمان ایران که من هم بهعنوان قطرهای از دریای خروش خلق به تظاهرات بر علیه شاه خائن پرداختم.
بعد از قیام۲۲بهمن۵۷ بود که به سازمان مجاهدین خلق ایران گرایش پیدا کردم و همان ماههای بعد از قیام بود که به همراه… تا آنجا که میتوانستیم به ترویج اهداف توحیدی سازمان مجاهدین خلق ایران پرداختیم.
آری، در آنزمان بهدنبال گمشدهای میگشتم که آنرا در سازمان مجاهدین خلق ایران یافته بودم، ولی هنوز نتوانسته بودم که آنطور که خود میخواستم رابطه برقرار نمایم.
مدتی گذشت تا اینکه مشروعیت رژیم ضدبشری خمینی بپایان رسید و درست در همان زمان بود که درصدد این برآمدم تا اینکه با آگاهی کامل به سازمان مجاهدین خلق ایران بپیوندم که بهدست شبپرستان پیرکفتار جماران اسیر شدم و حدود یکسال در زندانهای این رژیم ضدبشر بهسر بردم.
خلاصه در فروردین۶۱ آزاد شدم و موفق شدم در بهمن۶۱ رابطه مستقیم با سازمان برقرارکنم... آری مرحله نوینی از زندگی من آغاز گشته بود.
زندگی در یک تشکیلات توحیدی برای برپایی جامعهٔی بیطبقه و توحیدی و همآهنگ با سیر تکاملی در مبارزهیی بیامان و خونین بر علیه حاکمیت پیرکفتار جماران (در شب قدرم آغاز گشته بود).
آری با این چشمانداز مسیری را که انتخاب کردم فدا و خون میطلبد چرا که مسیر و جریان تکامل بدون فدا و خون میسر نیست، و برای بهروزی خلق باید که جانها فدا شود حتی اگر تعداد به ۳۰هزار برسد.
بیشک معتقدم که فجر خلق فرا خواهد رسید و ثمره خون شهیدان به بار خواهد نشست، و چه بسا که امیدوارم خون نا چیز من هم قطرهٔ مؤثر باشد در راه بهروزی و دمیدن فجر خلق.
پدر و مادر عزیز و زحمتکش! هر چند که میدانم بسیار ناراحتید که مدتی است که دو فرزند خود را ندیدهاید و یا احتمال از دست دادنش را میدهید، ولی پدر و مادر عزیز هر بار که خواستی ما را بیاد آوری گریه کنی به یاد دختران ۱۳ ساله یا خواهران حاملهای باش که بهدست پیرکفتار خونآشام بهشهادت رسیدند.
بیاد ۳۰هزار مجاهد و مبارزی باش که بهدست این دژخیم ضدبشر پرپر شدند و در کنار همه بیاد سردار بزرگ خلق باش که از دست دادهایم.
آری مادر و پدر عزیز در پایان به همهٔ شما درود میفرستم و با اعتقاد به اینکه خون ما شمعی باشد فراراه برادران و خواهران کوچکترم بهناز و بهجت و علی و ابراهیم و بهنام و تمامی برادران و خواهران مجاهدم و هدیه ناچیزی باشد جهت بهروزی زحمتکشان «وسیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون»
خداحافظ
درود بر رجوی ـ مرگ بر خمینی
زنده باد آزادی ـ پیش بسوی جامعهٔ بیطبقهٔ توحیدی
بهمن بیابانکی
۶۲/۶/۲۹
وصیتنامه مجاهد شهید بهمن بیابانکی
مجاهد شهید بهمن بیابانکی سمت راست
خاطرات
تصاویر یادگاری
تصویر مزار شهید
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
با ارسال تصاویر و زندگینامه شهید، ما را در تکمیل شناسنامه شهیدان یاری رسانید. >>> تلگرام مجاهد: @mojahedin_org