زندگینامه شهید
مجاهد شهید محمدحسین برهانی در سال۱۳۴۲ در شهر قزوین دیده به جهان گشود و پس از گذراندن دورههای ابتدایی و متوسطه در رشته ریاضی-فیزیک وارد دبیرستان گردید.
در سال۵۴ که ساواک برادر بزرگش مهدی برهانی را در خیابان دستگیر کرده بود، پس از دستگیری وی مزدوران ساواک برای بازرسی خانه بلافاصله به خانه او حمله کرند.
حسین در را که باز میکند و مزدوران مسلح ساواک را میبیند، دچار لکنت زبان میگردد و پس از معالجههای بسیار در حالی که تا حدودی بهتر شده بود اما تا موقع شهادت لکنت زبان را داشت.
حسین از طریق برادر بزرگش مهدی برهانی با سازمان آشنا شد و پس از قیام ضدسلطنتی و تشکیل جنبش مجاهدین در قزوین در بخش دانش آموزی بهصورت نیمه وقت وارد فعالیت شد.
حسین روحیهای فداکار و رزمنده داشت و در مقابل هجوم مزدوران خمینی به مراکز تجمع و تبلیغاتی میلیشاهای مجاهد خلق در قزوین میایستاد و دفاع میکرد، مقاومت او در برابر مزدوران به حدی بود که وقتی در ۵فروردین سال۶۰ پاسداران با میلیشیا درگیر شدند او در مقابل آنها ایستاد و پس از خارج کردن همرزمانش از مهلکه دستگیری خودش دستگیر و به زندان افتاد.
حسین در تمام مدت فاز سیاسی اضافه بر پخش نشریه و اعلامیههای سازمان در جلسات سخنرانی و میتینگهای مجاهدین خصوصاً سخنرانیهای برادر مجاهد مسعود رجوی شرکت میکرد و حتی در سخنرانی وی در شهر رشت نیز شرکت کرد.
او برای درک مفاهیم ایدئولوژیک سازمان مجاهدین بسیار فعال بود، ویکی از نفرات فعال جلسات پرش و پاسخ در مورد تبیین جهان در قزوین بود وجایی که ابهام داشت تا پاسخش را دریافت نمیکرد از موضوع رد نمیشد، اما وقتی به پاسخ میرسید تا بن استخوان به دانستههایش عمل میکرد.
مزدوران ارتجاع از حسین آنچنان کینهای به دل داشتند که در۵فروردین۶۰ او را همراه مجاهد شهید اصغر اخوان قدس دستگیر کرده و همراه او به خارج شهر بردند و جلو چشم او اصغر را به گلوله بستند.
حسین پس از ۳۰خرداد نیز همچنان در ارتباط با سازمان فعال بود، و پس از مدتی در اردیبهشت سال۶۱ بهدلیل این مزدوران مدرکی از او نداشتند آزاد شد، اما همچنان تحت مراقبت گشت مزدوران و گشت موسوم به «عبدالله پیام بود».
مزدوران که میدانستند حسین از فعالیت دست بردار نیست و شیفته راه و آرمان مجاهدین است در آبان سال۶۲ و در ساعت ۱۱شب او را دستگیر و به همراه برادر مجاهدش احمد و خواهر مجاهدش (خواهر مجاهد خدیجه برهانی) به زندان منتقل کردند.
در رابطه با نحوه دستگیری این سه مجاهد خلق و آخرین دیدار با حسین و اذیت و آزار پدر و مادر توسط دژخیمان خمینی خواهر مجاهد خدیجه برهانی نقل میکند «من و احمد را در یک ماشین و حسین را از ما جدا کردند، فردای بازجویی که مرا بردند از زیر چادرم وسط راهرو حسین را که نشسته بود دیدم و آن آخرین دیدار من در طی دوران زندانش بود و یکبار هم وقتی که میخواستم به منطقه بیایم پشت میلههای زندان دیدم و خداحافظی کردم و آمدم.
حسین را به مانند احمد به مدت ۸ماه ممنوعالملاقات کرده و مادر و پدرم را سرمیدوانند، طوریکه محل وی را به شهرهای مختلف دیگر احاله میدادند و مادر و پدرم به شهرهای مشهد-اصفهان-شیراز-تهران و... . بهدنبال وی میرفتند، در حالیکه احمد در قزوین بود اما برای اینکه خانواده را اذیت کنند اینکاررامیکردند.
در همین ایام نیز علاوه بر چنین برخوردهای وحشیانهای یکبار مادرم را که بهدنبال احمد به کمیته رفته بود، کتک زده و وی را به بیرون پرت کرده طوریکه به میله آهنی در میخورد و تا چندماه پایش آسیب دیده و دیگر نمیتوانست حرکت کند.
پس از دستگیری آنها پاسداران شبانه به خانه میریختند طوریکه همه خواب بودیم، و یکدفعه میدیدیم یک عده بالای سرمان ایستادهاند و برای رعب وحشت مواد آتشزا به خانهمان میانداختند.
در یک مراجعه دیگر که مادرم برای پیدا کردن رد او به زندان میرود، پس از دیدن احمد سراغ حسین را میگیرد که میگویند نزد ما نیست و مادرم میگوید احتمالاً حسین دیگر وضعش خیلی خراب بوده که نمیتوانستند او را بیاورند.
بار دیگر مراجعه میکند و سراغ حسین را میگیرد، پاسداران او را نیز با همان وضعیت خراب نزدش میآورند، مادرم از آن لحظه دیدارش وقتی تعریف میکرد و میگفت حسین وقتی حالت مرا دید با آن حالت نامناسبی که داشت گفت مامان چرا به اینها التماس میکنی مگر اینها آدم هستند و چرا گریه میکنی اگر میخواهی گریه کنی دیگر ملاقات ما نیا. خودت که میدانی ما این راه را انتخاب کردیم و همه عواقبش را به جان خریدهایم این کارهایت به جای تشویق است و مادرم مجبور میشود که دیگر گریه نکند و خویشتنداری کند»
پس از مدت ۸ماه میلیشیای قهرمان حسین برهانی در یک بیدادگاه به حبس ابد محکوم شد، و به مدت ۵سال در مقابل دژخیمان خمینی در زندان مقاومت کرد.
سرانجام در جریان قتلعام سال۶۷ دژخیمان او را در مقابل هیأت مرگ خمینی قرار دادند، تا هویت مجاهدی خود را انکار کند و از سازمان مجاهدین خلق ایران تبری بجوید.
اما این شیر دلاور از آنجایی که تا بن استخوان به دانستههایش و فهم ایدئولوژیک از مواضع سازمان و رهبری آن اعتقاد و ایمان داشت، در مقابل هیولاهای آدمخوار هیأت مرگ از مواضعش کوتاه نیآمد، سرفرازانه از هویت مجاهدی خود و مواضع سازمان محبوبش دفاع کرد، و در زمره ۳۰هزار مجاهد و مبارز خلق سربدار شد و به کهکشان شهیدان مجاهد خلق پیوست.
اضافه بر حسین قهرمان از خانواده مجاهد پرور برهانی مهدی، حسن، مفید، احمد، علی جزو شهدای مجاهد خلق هستند که جان پاکشان را در راه تحقق آرمان مجاهدین خلق ایران و رهایی مردم در زنجیرشان نثار کردند.
خاطرات
خواهر مجاهد خدیجه برهانی در خاطراتش از حسین قهرمان میگوید: «از نکات برجسته حسین خیلی دلسوزبود و همواره در همه چیز مراتشویق میکرد بهطور خاص خاطراتی که دارم سر نمازش است که هیچگاه من ندیدم که حسین غیر از زمانبندی و سر وقت نماز بخواندهمیشه سروقت نمازش را میخواند و مرا نیز تشویق میکرد.
نکات برجسته دیگر اوکه همیشه در ذهن من نسبت به او جاگرفته خیلی ایدئولوژیک بود و نسبت به سازمان و رهبری مسعود (برادر مجاهد مسعود رجوی) همیشه حالت خاصی داشت، و وقتی اسم مسعود برده میشدمنقلب میشد راستش نمیدانم چگونه وصفش کنم فقط یک چیز را میتوانم بگویم که پاسداران از وی خیلی وحشت داشتند و نسبت به او کینه وحشتناکی داشتند بهطوریکه میگفتند اگر گیرمان بیفتدپدرش رادرمیآوریم».
یادش گرامی و راه سرخش پر روهروباد
تصاویر یادگاری
تصویر مزار شهید
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
با ارسال تصاویر و زندگینامه شهید، ما را در تکمیل شناسنامه شهیدان یاری رسانید. >>> تلگرام مجاهد: @mojahedin_org