728 x 90

با یاد مجاهد شهید صدیقه (فرشته) ابویی رادکشتعلی

مجاهد شهید صدیقه (فرشته) ابوئی رادکشتعلی
مجاهد شهید صدیقه (فرشته) ابوئی رادکشتعلی

محل تولد: بابلسر
شغل: دانشجو
سن: 23
تحصیلات: دانشجوی مهندسی کشاورزی
محل شهادت: دامغان
تاریخ شهادت: 23-12-1361
محل زندان: -

زندگینامه شهید


صدیقه (فرشته) ابویی راد در سال ۱۳۳۸ در شهر بابلسر متولد شد. او دوران دبستان را در همین شهر گذراند و پس از انتقال به همراه خانواده به بابل، دوران دبیرستان را در آن شهر سپری کرد و پس از گرفتن دیپلم وارد دانشگاه کشاورزی ساری شد.
از آنجا که برادر بزرگتر صدیقه مجاهد شهید مهدی ابویی راد از ابتدای دهه ۵۰ علیه حاکمیت دیکتاتوری شاه فعال بود و در ارتباط با سازمان مجاهدین قرار داشت، صدیقه نیز مانند سایر اعضای خانواده با مسایل سیاسی و سازمان مجاهدین و آرمان آنها آشنا شد. آن‌چنان که خودش در وصیت‌نامه‌اش نوشته است «افتخارآشنایی‌ام با این سازمان بعد از ۱۷شهریور۱۳۵۷ توسط برادر مجاهدم مهدی شهید بود».
وی که در جریان قیام مردم علیه شاه خائن، در تظاهراتها و پخش اعلامیه شرکت فعال داشت، پس از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی به‌طور حرفه‌یی در ارتباط با جنبش ملی مجاهدین وارد فعالیت شد و از مسئولان انجمن دانشجویان مسلمان دانشگاه ساری بود.
پس از کودتای فرهنگی خمینی و تعطیلی دانشگاه در ستاد مجاهدین در ساری در بخش محلات به فعالیت خود ادامه داد.
وی در میان همرزمانش با ویژگی های انقلابی مسئولیت پذیری، دلسوزی و صمیمیت و محبت به دیگران شناخته می‌شد.
در سال ۱۳۵۹ در اوج حملات چماقداران و کمیته‌چی‌های خمینی به مجاهدین صدیقه همراه با تعدادی از خواهران همرزمش دستگیر و به زندان منتقل شدند. آنها همگی خود را فاطمه امینی معرفی کرده و پاسداران جنایتکار نیز به‌اجبار آنها را با شماره‌گذاری نام‌گذاری کرده و صدا می‌زدند.
وقتی خانواده‌ها برای ملاقات میرفتند مأموران زندان صدا می‌زدند فاطمه امینی شماره ۱، فاطمه امینی شماره ۲ و... ... ... . .
صدیقه در رابطه با این دستگیری به یکی از همرزمانش اینچنین گفته است: «به ۶۰ضربه شلاق محکوم شدم ۳۰ضربه شلاق به پشتم زدند. آن روز روزه بودیم و من داشتم از حال می‌رفتم ولی با تمام وجود فریاد زدم: «زنده باد میلیشیا، درود بر رجوی، مرگ بر ارتجاع». حاکم شرع رژیم آمد و به پاسداری که شلاق می‌زد گفت: این چه جور شلاق‌زدن است. شلاق را بده به من تا یادت بدهم و سپس شلاق را گرفت، بیرحمانه در هوا چرخاند و سپس بر پشتم فرود آورد. پس از ۳۵ ضربه به‌دلیل خون‌ریزی که داشتم، با دادستان بی‌رحم ساری آخوند جمعه‌ای جنایتکار تماس گرفت و گفت وضعیتش به این ترتیب است. جمعه‌ای جنایتکار گفت ۳۰ضربه دیگر محکمتر بزنیدش».
یکی از همرزمانش که پس از آزادی صدیقه از زندان با وی دیدار داشته این طور نوشته است:
«در دیداری که بعد از آزادیش از بازداشت با او داشتم شاهد تورم بسیار زیاد بدنش بودم... . به‌دلیل تفاوت زیاد با دفعه قبلی که او را دیده بود کنجکاو شدم. با شوخی و خنده علت را از او پرسیدم. او با محجوبیتی فوق‌العاده و البته با لبخندی فاتحانه و در عین‌حال حاکی از صبری انقلابی و مقاومتی جانانه ماجرای دستگیری و شکنجه‌اش با شلاق که به تمام بدنش زده بودند را برایم شرح داد. در یک آن شوکه شدم و از شوخیم پشیمان شده بودم. ولی او جز متانت انقلابی و نادیده انگاشتن شکنجه‌ای که شده بود می‌گفت چیزی نیست و به‌زودی خوب می‌شود. اما من شاهد بودم که به‌دلیل شدت درد و تورم و صدمه‌های ناشی از ضربات کابل، قادر به نشستن در هیچ حالتی نبود».
پس از سی خرداد سال ۱۳۶۰ و شروع مبارزه مسلحانه انقلابی وی نیز به زندگی مخفی روی آورد و به‌دلیل شناخته شدگی به قائمشهر منتقل شد. در تابستان همین سال در قائمشهر دستگیر شد ولی به‌دلیل داشتن محمل محکم توانست مزدوران رژیم را فریب داده و آزاد شود.
صدیقه در سال ۶۰ به بخش پشتیبانی از واحدهای مستقر در جنگل منتقل شد. جدیت و انضباط وی در رعایت ضوابط و چارچوبهای امنیتی باعث شد پایگاهی که وی به همراه یک خواهر دیگر در آن بودند، بدون این‌که مورد شک قرار بگیرد تا زمانی که مورد استفاده بود سالم بماند و پشتیبانی جنگل را تأمین کند.
صدیقه که برای انجام مأموریتهای محوله بارها از استانی به استان دیگر تردد داشت، پس از مدتی برای ادامه فعالیت‌هایش به همراه مجاهد شهید ناصر افتخاری به دامغان منتقل شدند و از آنجا کار پشتیبانی جنگل را پی گرفتند. اما از آنجا که مورد شناسایی اطلاعات رژیم قرار گرفته بودند، رژیم یک تیم ترور از مزدوران خود را به شهر دامغان می‌فرستد. این تیم اعزامی در روز ۲۳ اسفند ۱۳۶۱ در مسیر یکی از ترددات آنها در دامغان یک صحنه تصادف ساختگی با خودروی صدیقه و ناصر ترتیب می‌دهتد. هنگامی که این خواهر و برادر مجاهد از خو درویشان برای بررسی صحنه تصادف و حل و فصل آن پیاده می‌شوند، بلافاصله توسط تیم اعزامی اطلاعات رژیم به رگبار بسته شده و درجا به‌شهادت می‌رسند. جانیان بلافاصله صحنه را ترک کرده و می‌روند. صدیقه این زن پاکباز مجاهد خلق هنگام شهادت باردار بود.
پس از شهادت وقتی پیکر شهدا را برای قبرستان «بهشت رضا» در شهر دامغان می‌برند به‌دلیل ناشناس بودن و عدم مراجعه بستگانشان مراتب به مقامات رژیم اطلاع داده می‌شود. نهایتاً امام جمعه جنایتکار دامغان می‌گوید از آنجا که مورد، مشکوک به نظر می‌رسد و احتمالاً از مجاهدین هستند، بهتر است داخل بهشت رضا دفن نشده و در جوار قبرستان دفن شوند و نهایتاً در قسمت غربی قبرستان پشت دیوار آن، به خاک سپرده شدند.
مجاهد شهید صدیقه این زن پاکباز مجاهد خلق در وصیت‌نامه‌اش از جمله نوشته است:
«الذین امنوا و هاجروا و جاهدو فی سیبل الله باموالهم و انفسهم اعظم درجه عندالله و اولئک هم الفائزون (توبه۲۰)
آنانکه ایمان آوردند و هجرت کردند و کوشیدند در راه خدا با مالها و جانهای خود منزلت آنها در نزد خدا بزرگتر است وهم آنها رستگارانند... ...
امروز ما درگیر مبارزه‌ای هستیم که باید بیش از هر چیز به اهمیت و عظمت آن پی ببریم... . . دست‌اندرکار مبارزه با رژیمی غدار و جنایتکار که نخستین خصیصه آن فریب است... . . آری، راه انقلاب صعب و دشوار است ان امرنا صعب مستصعب. در مبارزه همیشه شکست و پیروزی وجود دارد. ما نباید مبارزه را فقط و فقط پیروزی ببینیم. بلکه باید به پیروزی نهایی فکر کنیم و مطمئن باشیم که اگر راه مبارزه‌مان برحق و انقلابی است، پیروزی نهایی قطعاً از آن ما و دشمن محکوم به شکست و نابودی است... . بچه‌ها خود را به عزمی پولادین و روحیه‌ای چنان رزمنده و شخصیتی چنان سرشار از ایمان توحیدی و امید به پیروزی مسلح کنید که هرگز یاس و ناامیدی را حتی در تقاطع بزرگترین مشکلات در آن راهی... . آری اگر ما در مسیرهمین مبارزه رهبری مثل مجاهد کبیر موسی را از دست می‌دهیم بیانگر ارزش باشکوهی است که مجاهد خلق را می‌توان کشت ولی نمی‌توان تسلیم کرد... . . پس چه باک توحید به ما آموخته که در مبارزه علیه استبداد، استعمار و استثمار باید امام حسین را از دست داد و عزیزترینها را از دست داد. پس در اینجا تعهد می‌کنم که اگر راه نجات... جز فداشدن خون فرزندان خلق نیست من نیز با کمال افتخار و سرافرازی راهی این قربانگاه شدم... .
زندان، شکنجه، اعدام، این است ارمغان خمینی دژخیم برای خلق و فرزندان مجاهد و مبارزش، ... . .
. بپاخیزید با طوفان خشم خویش طومار ننگ رژیم را درهم پیچید. از نیروهای مجاهد خویش در همه جا و با همه امکانات حمایت کنید... ... ... . . وسیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون
خروشنده‌تر باد آتش نبرد مقدس خلق بر علیه رژیم خونخوار خمینی
مرگ بر خمینی جلاد
زنده باد شورای ملی مقاومت
برقرار باد جمهوری دموکراتیک اسلامی ایران
فرشته
۱۷/۱۲/۶۰»
مهدی برادر، حوریه خواهر و عباس قبادی همسر صدیقه قهرمان از شهدای والاقدر مجاهد خلق هستند.

 

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
با ارسال تصاویر و زندگینامه شهید، ما را در تکمیل شناسنامه شهیدان یاری رسانید. >>> تلگرام مجاهد: @mojahedin_org

 

خاطرات


 

 

تصاویر یادگاری


 

 

تصویر مزار شهید


 

 

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/b3d3fa5b-d22a-474c-bf32-a48d09c55f98"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات