زندگینامه شهید
رویا دستمالچی متولد ۱۳۴۰ در تهران بود، بعد از قیام ضدسلطنتی ۵۷ از طریق مطالعه کتابهای انقلابی، با سازمان مجاهدین آشنا شد و در ارتباط با سازمان مجاهدین خلق ایران قرار گرفت و فعالیتهایش علیه رژیم خمینی را آغاز کرد.
وی پس از ارتباط با مجاهدین در تمامی فعالیتهای سازمانی شرکت کرد، وی روحیهای بالا و چهرهای شاد و خندان داشت و همواره روحیهای مهاجم با مشکلات مبارزه و رویایی با مرتجعین وابسته به خمینی در کوچهها و خیابانها برخورد میکرد.
رویا در روز ۳۰خرداد یکی از خواهرانی بود که انتظامات صفهای فشرده خواهران میلیشیا را به عهده داشت و در سازماندهی تظاهرات نقش بسزایی داشت. او در ارتباط با سازمان وظیفه انقلابی خود را به بهترین وجه انجام میداد، او به مسیر آزادی عشق میورزید و برخورد گرم او با همرزمان و آشنایانش زبانزد بود.
پس از ۳۰خرداد نیز در صفوف مجاهدین به فعالیتهایش با سازمان ادامه داد و در آبان سال۶۰ توسط دژخیمان خمینی دستگیر شد.
در مورد روز دستگیری او یکی از خواهران مجاهد همرزمش میگوید: «آبان ماه بود و ساعت ۲ بعدازظهر با رویا در یکی از میدانهای شهر قرار داشتیم. از اول هفته برای رسیدن روز پنجشنبه که با هم قرار داشتیم لحظهشماری میکردم.
صبح زود از خانه بیرون زدم تا سرِقرار بهموقع برسم و بالاخره رویا را بعد از هفتهها ببینم، اما رویا آن روز سر قرار نیآمد و بیش از ۴ساعت چشم به راهش ماندنم و نمیخواستم باور کنم که برایش اتفاقی افتاده است، اما بعدها شنیدم رویا را یک خیابان پایینتر دستگیر کرده بودند».
رویا پس از دستگیری به زیر شکنجه وحشیانه دژخیمان برده شد، بهگفته یکی از همبندیها و همرزمانش چندین روز پیاپی او را به بازجویی میبردند، وی از جنایتکاری به نام «صالحی» نام میبرد که گفته بود ”فعلاً اعدامت نمیکنیم تا ببینیم کمی آدم میشوی یا نه؟ از رویا مصاحبه تلویزیونی میخواستند و بعد از گذشت سی و اندی سال هنوز لحظه رفتن رویا در خاطرم باقی مانده است...
در بند ۲۰۹ اوین با بچهها دور هم نشسته بودیم و رویا برایمان از بازجوی جنایتکارش، «صالحی» میگفت که به خیال خام خودش میخواست از او مصاحبه بگیرد، گرم صحبت بودیم که یک دفعه از بلندگوی بند اسم رویا را بهمراه چند نفر دیگر از جمله «سکینه سماوات» خواندند.
ناخودآگاه همهٔ بند، یکپارچه در سکوت سنگینی فرو رفت، اما این سکوت چند ثانیه بیشتر طول نکشید چرا که با خندهٔ رویا شکسته شد، او در حالیکه بیپروا و سبکبال از پلهها بالا میرفت و میخندید، از بند خارج شد».
آن شب به همراه رویا از بند ۲۰۹، ۲۶مجاهد دیگر اعدام شدند و رویا با زیبایی لبخند و با صدای خندهاش که سکوت سنگین بند را شکست، برگی از خاطرات مقاومت میهنمان را در دوران سیاه استبداد مذهبی نوشت. همان خنده و لبخندی که آخرین یادگار برای همرزمان رویا از وی بود.
یادش گرامی
خاطرات
تصاویر یادگاری
تصویر مزار شهید
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
با ارسال تصاویر و زندگینامه شهید، ما را در تکمیل شناسنامه شهیدان یاری رسانید. >>> تلگرام مجاهد: @mojahedin_org